مشــاوره مشاوره علائم نگارشی و جمله بندی

[سادات.۸۲]

نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند اما مشاورین، پیمانکاران رمان، داستان و آثار مهم می باشند!

* نویسنده عزیز لطفا با مشاور خود نهایت همکاری را داشته باشید.

* در صورتی که با مشاور همکاری نکنید و مشاور گزارش دهد، رمان شما تا زمان ارتقا، قفل خواهد شد.

درخواست کننده: @Bhreh_rah
مشاور: @Zizi

|مدیریت بخش کتاب|​

 

[Zizi]

سلام بهاره عزیزم
لطفاً برای اینکه بتونم بهتر بهت کمک کنم هم مشکلت رو بگو هم یه پارت از رمانت رو اینجا قرار بده
@Bhreh_rah

 

[Bhreh_rah]

سلام بهاره عزیزم
لطفاً برای اینکه بتونم بهتر بهت کمک کنم هم مشکلت رو بگو هم یه پارت از رمانت رو اینجا قرار بده
@Bhreh_rah

سلام گلم
انگار تو علائم نگارشی و‌جمله بندی یکم بدم خودم متوجه نشدم البته تو جمله بندی نه تو علائم نگارشی اره یکجایی لنگ‌میزنم. ناظرم به یک نفر گفته بود ایشون گفتن درخواست بدم مشکلم حل بشه منم درخواست دادم

 

[Zizi]

آها..
ممنون میشم یه پارت که از نظر خودت خیلی ایراد داره رو اینجا قرار بدی
@Bhreh_rah

 

[Bhreh_rah]

دیگر از این‌ همه بی توجهی به حد ممکن‌اش رسید و به ناگهان طوری بلند بلند با آن‌ها صحبت کرد که با فریاد فرق زیادی نداشت.
_‌ از زمین به خواهران غریب، الو؟ با شما هستم ها!
با تاکید کردن مجدد آریا به وجودش مریم تازه متوجه او شد به اطرافش نگاه زد تا بیابدش که او را اول صفی که خودشان تشکیل داده بودند نشسته یافت، چشم هایش را کمی بازتر کرد و ناگهانی پرسید.
_‌ تو از کی اینجایی؟
آریا چنان بامزه چشم‌های تیله‌ی مشکی معمولی‌‌اش را از همیشه گشادتر و دست‌هایش را در قفسه سینه قفل کرد و قیافه حق جانبی به خود گرفت و ل*ب‌هایش را تکان داد انگاری دارد حرف می‌زد، اما در اصل صدای از دهانش خارج نمی‌شد این یعنی داشت نقش بازی می‌کرد آن هم با زبان خاموش که مریم و بقیه رو مورد غرغر‌های فحاشش قرار می‌دهد. این کار او لبخند تمام آن‌ها را که اکنون دیگر حواسشان به او جمع شده بود برانگیخت. مریم علاوه بر اینکه چهر‌ه‌ش گشوده شده بود چند دفعه‌ی هم سعی می‌کرد از آریا عذر خواهی کند که آریا خودش را مانند چند دقیقه‌ پیش آن‌ها کرد و وانمود می‌کرد که چیزی نمی‌شنید و به حرف‌های زشت بی صدایش ادامه داد. آریا یکی از دوستان دانشگاه‌ی آن‌هاست البته اینطور می‌توان گفت که تنها رفیقی که دختر‌ها او را به داخل مرز دایره‌ی خود راه داده‌اند. اجتماعی هستند، اما نه آنقدری که با کسی صمیمی شوند یا بگذارند کسی با آن‌ها صمیمی شود.
_‌ یعنی باورم نمیشه.
این اولین حرف بعد خاموش صحبت کردنش بود که همین جمله صدادارش را هم تکمیل نکرد، چون با کف دست راستش به پشت دست چپش کوباند و با خرناسه‌ی جدی جمله‌اش را ادامه داد.
_ ‌بشکنه این دست که نمک نداره مادر.
و باچهره‌ی شوخ از جایش نیم خیز شد ک برخیزد که مهار شدن ناگهانی آرنجش توسط یگانه او را به حالت اول برگرداند که این باعث شد در کسری از ثانیه چشم در چشم بوشدند که این باعث شد دوباره قلب‌هایشان در قفسه‌ی سینه مانند بچه‌ی بی قرار زار بزند.

 

[Zizi]

خب...
برای دیالوگ باید بگی (اوگفت/من‌گفتم/مامان،بابا‌گفت:
بعد - قرار بدی یه فاصله و شروع دیالوگ

---

علامت نقطه (.) برای پایان جمله‌ست.
مثال از خود رمان:

ناگهان طوری بلند بلند با آن‌ها صحبت کرد که با فریاد فرق زیادی نداشت .

---

علامت نقطه ویرگول (؛) برای وقتیه که جمله اول تموم میشه ولی جمله دوم بهش مرتبطه.
مثال از خود رمان:

آریا یکی از دوستان دانشگاه‌ آن‌ها است ‌؛ البته اینطور می‌توان گفت که تنها رفیقی که دختر‌ها او را به داخل مرز دایره‌ی خود راه داده‌اند.

اینجا کلمات رو تصحیح کردم:
دانشگاه‌ی⁦←
دانشگاه✓
آن‌هاست ⁦←
آنها است✓

---

علامت ویرگول (،) برای وقتیه که بین جمله مکث لازمه.
مثال از خود رمان:

انگاری دارد حرف می‌زند‌ ، اما در اصل صدای از دهانش خارج نمی‌شد

---

علامت دو نقطه (:) برای شروع دیالوگه. نکته: اول باید بگی فلانی گفت و بعد : قرار بدی!
مثال از خود رمان:

ناگهانی پرسید. (اینجا نباید . بزاری، چون بعدش دیالوگ قرار داره باید : بزاری) : ✓
_‌ تو از کی اینجایی؟

---

علائم نگارشی​

 

[Zizi]

تو رمان بعضی جاهاش نیم فاصله رو رعایت کردی ولی شکل درستی نداره..
مثال از خود رمان:

چهره‌ی شوخ

چهره‌ای شوخ✓

چهر‌ه‌ش

چهره‌اش✓

آن‌هاست

آنها است✓ یا آن‌ها است.

بچه‌ی

بچه‌ای✓

 

[Bhreh_rah]

خب...
برای دیالوگ باید بگی (اوگفت/من‌گفتم/مامان،بابا‌گفت:
بعد - قرار بدی یه فاصله و شروع دیالوگ

---

علامت نقطه (.) برای پایان جمله‌ست.
مثال از خود رمان:

---

علامت نقطه ویرگول (؛) برای وقتیه که جمله اول تموم میشه ولی جمله دوم بهش مرتبطه.
مثال از خود رمان:

اینجا کلمات رو تصحیح کردم:
دانشگاه‌ی⁦←
دانشگاه✓
آن‌هاست ⁦←
آنها است✓

---

علامت ویرگول (،) برای وقتیه که بین جمله مکث لازمه.
مثال از خود رمان:

---

علامت دو نقطه (:) برای شروع دیالوگه. نکته: اول باید بگی فلانی گفت و بعد : قرار بدی!
مثال از خود رمان:

---

علائم نگارشی​

مرسی عزیزم فهمیدم، فقط گفت حتما باید بگم چون یک سری گفت زیاد داشتم تو نقد بهم تذکر داده شد ولی اینو فهمیدم میخواد دیالوگ شروع بشه: بزارم پس میتونم گفت حتما ننویسم؟

 

[Bhreh_rah]

تو رمان بعضی جاهاش نیم فاصله رو رعایت کردی ولی شکل درستی نداره..
مثال از خود رمان:

چهره‌ای شوخ✓

چهره‌اش✓

آنها است✓ یا آن‌ها است.

بچه‌ای✓

مرسی فهمیدم حتما آخر هفته ویرایش میزنم فردا و‌پس فردا کلا دانشگام وقت نمیشه

 

[Zizi]

مرسی عزیزم فهمیدم، فقط گفت حتما باید بگم چون یک سری گفت زیاد داشتم تو نقد بهم تذکر داده شد ولی اینو فهمیدم میخواد دیالوگ شروع بشه: بزارم پس میتونم گفت حتما ننویسم؟

خواهش میکنم
ببین فقط بعضی جاها که مشخص نیست حتما باید بزاری
مثلا:

اجتماعی هستند، اما نه آنقدری که با کسی صمیمی شوند یا بگذارند کسی با آن‌ها صمیمی شود.
_‌ یعنی باورم نمیشه.
این اولین حرف بعد خاموش صحبت کردنش بود

اینجا مشخص نیست کی چی گفته
اسم شخصیت رو میاریم بعد گفت و بعد دو نقطه
بقیه جاها که مشخصه یا پرسید، فریاد زد، غرید اینا فقط کافیه دو نقطه بزاری

مرسی فهمیدم حتما آخر هفته ویرایش میزنم فردا و‌پس فردا کلا دانشگام وقت نمیشه

پس هروقت ویرایش کردی اینجا اعلام کن من چک کنم