تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

همگانی معرفی رمان های به نام از نویسندگان مشهور جهان

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Jul
3,442
1,730
158
%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D9%85%D8%B1%D8%AF-%D9%88-%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D8%A7-770x480.jpg


پیرمرد و دریا | همراه با اینفوگرافیک

کتاب پیرمرد و دریا با عنوان اصلی The Old Man and the Sea اثری شگفت‌انگیز، هنرمندانه و زیبا از نویسنده بزرگ آمریکایی، ارنست همینگ‌وی است. این «رمان کوتاه» که نویسنده‌اش آن را عصاره همه زندگی و هنرش می‌داند، مفهوم تازه‌ای از شکست و موفقیت پیش چشمان شما باز می‌کند و ما خواندن آن را با ترجمه ناب نجف دریابندری به همه پیشنهاد می‌کنیم. همینگ‌وی در سال ۱۹۵۴ جایزه نوبل ادبیات را نیز از آن خود کرد. موسسه نوبل در وصف کارهای او و علت اهدا این جایزه می‌نویسد: «به خاطر استادی در روایت هنرمندانه، که اخیراً در پیرمرد و دریا نشان داد و اعمال نفوذ او در سبک معاصر.»
ارنست همینگ‌وی زندگی پر فراز و نشیبی داشت. او در همان دوران نوجوانی می‌خواست نویسنده شود و می‌دانست که با چنته خالی نمی‌توان نویسنده شد و چیزی که لازم دارد کوله‌باری از تجربه است. بنابراین در ۱۶ سالگی داوطلب شد که در جنگ جهانی اول به صحنه نبرد برود اما به سبب آسیبی که چشمش در مشت‌زنی دیده بود در معاینه پزشکی رد شد. اما به هر ترتیب توانست از سوی صلیب سرخ به عنوان راننده آمبولانس به ایتالیا برود. حاصل حضور در جبهه این بود که دو گلوله به پایش می‌خورد و لنگ‌لنگان به خانه بازمی‌گردد. پس از مدتی خانه پدری‌اش را که یک محیط بورژوای امریکایی است رها می‌کند و به عنوان روزنامه‌نگار مشغول به کار می‌شود. ازدواج می‌کند، به اروپا سفر می‌کند و همچنان مشغول تجربه‌کردن است. کتاب‌هایی می‌نویسد و روی نویسندگان بزرگ تاثیر می‌گذارد و در نهایت در سال ۱۹۶۱ در خانه‌اش با دو گلوله تفنگ شکاری مغز خود را پریشان می‌کند.
نجف دریابندری – مترجم کتاب – که در ابتدای کتاب یک دور تمام زندگی و کارهای همینگ‌وی را به طور مفصل بررسی می‌کند درباره او می‌نویسد:

ارنست همینگ‌وی جوان بلندبالای درشت‌اندام خوش‌قیافه‌ی قوی‌بنیه‌ای بود. ورزشکار برجسته‌ای بود و مشت‌زن قابلی بشمار می‌رفت. خبرنگار و روزنامه‌نویس چابکی بود. توانایی شگفتی برای آموختن داشت. پس از دو سه سال زندگی در اروپا به‌زبان‌های فرانسه و ایتالیایی و اسپانیایی حرف می‌زد. می بسیار می‌نوشید، هر چند هرگز بدمستی نمی‌کرد. محجوب و سربه‌زیر بود، اما زنان را جذب می‌کرد و خود مجذوب آن‌ها می‌شد. پول در کیف او قرار نمی‌گرفت و غالباً تا آخرین شاهی‌اش را خرج می‌کرد. همیشه «خوش» بود و تا شعاع بلندی فضای درو و بر خود را هم «خوش» می‌ساخت.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Jul
3,442
1,730
158
رمان پیرمرد و دریا
پیرمرد و دریا یک «رمان کوتاه» است اما همان‌طور که خود نویسنده اشاره می‌کند، این رمان می‌توانست کتابی با بیش از هزار صفحه باشد. با این حال داستان کتاب کمتر از ۱۰۰ صفحه است. اثری ساده و تراشیده‌شدن که فقط اصل موضوع آن با سادگی عمیق در برابر خواننده قرار دارد.
داستان این رمان درباره سانتیاگو، پیرمردی ساده و فقیر است که اکنون ۸۴ روز شده که نتوانسته ماهی صید کند. مانولین نیز شاگرد اوست. پسری که به اجبار والدینش، مجبور به کارکردن در کنار ماهی‌گیرهای دیگر شده اما چون والدینش، سانتیاگو را آدمی بدشانس و بدبیار به حساب می‌آورند او را مجبور می‌کنند در کنار فرد دیگری به ماهی‌گیری برود. با این حال مانولین مانند خانواده‌اش فکر نمی‌کند. او پیرمرد را دوست دارد و در تمام مدتی که سانتیاگو دست خالی از دریا برمی‌گردد هر شب به کلبه او سر می‌زند، برایش غذا می‌برد، وسایلش را مرتب می‌کند و با او مشغول گپ و گفت می‌شود. را*بطه پیرمرد و پسر فراتر از چیزی است که دیگران بتوانند آن را درک کنند.
جملات ابتدایی داستان کتاب پیرمرد و دریا چنین است:

پیرمردی بود که تنها در قایقی در گلف‌استریم ماهی می‌گرفت و حالا هشتاد و چهار روز می‌شد که هیچ ماهی نگرفته‌بود. در چهل روز اول پسربچه‌ای با او بود. اما چون چهل روز گذشت و ماهی نگرفتند پدر و مادر پسر گفتند که دیگر محرز و مسلم است که پیرمرد «سالائو» است، که بدترین شکل بداقبالی است، و پسر به‌فرمان آنها با قایق دیگری رفت که همان هفته اول سه ماهی خوب گرفت. پسر غصه می‌خورد، چون می‌دید پیرمرد هر روز با قایق خالی برمی‌گردد، و همیشه می‌رفت چنبر ریسمان یا بُنتوک و نیزه و بادبان پیچیده به دگل را برای پیرمرد به‌دوش می‌کشید. بادبان با تکه‌های گونی آرد وصله خورده‌بود و، پیچیده، انگار که پرچم شکست دائم بود. (کتاب پیرمرد و دریا اثر ارنست همینگ‌وی – صفحه ۹۷)

یک شب بالاخره پیرمرد به پسر می‌گوید که مطمئن است دوران بدشانسی‌اش به پایان رسیده‌ و به همین دلیل می‌خواهد روز بعد قایقش را بردارد و برای صید ماهی تا دل آب‌های دور راهی دریا شود. پیرمرد اعتقاد دارد که هشتاد و پنج رقم خوش‌یمنی است و می‌تواند ماهی‌ای با خودش بیاورد که یک خروار وزنش باشد. پسر که مانولین نام دارد طعمه‌ و وسایل صید را برای پیرمرد تهیه و فردای آن شب در روز هشتاد و پنجم سانتیاگو به تنهایی قایقش را به آب می‌اندازد و سفرش را آغاز می‌کند.
پیرمرد از وقتی که سوار قایق شد می‌دانست که دور خواهد رفت و «بوی خشکی را پشت سر گذاشت و به‌درون بوی پاک دریای سحرگاهی پارو کشید.» هنگامی که با پیرمرد در دریا تنها می‌شویم با ریز و درشت شخصیت و افکار او آشنا می‌شویم. متوجه می‌شویم که پیرمرد یک ماهی‌گیر حرفه‌ای و کارکشته است و تمسخر دیگر ماهی‌گیران فقط به خاطر بدشانسی او در صید است و نه چیز دیگری.
کمی بعد پیرمرد کشش ملایمی در ریسمان خود احساس می‌کند. از خوشحالی یا به زبان آوردن موفقیت خودداری کرد چون می‌دانست که «اگر آدم چیز خوبی را بر زبان بیاورد آن چیز ممکن است روی ندهد» اما پیرمرد موفق شده بود. یک ماهی به قلابش گیر کرده بود.

کشش ملایم را حس می‌کرد و شاد بود و آنگاه چیز سختی را حس کرد که سنگینی‌اش باورنکردنی بود. این وزن ماهی بود و پیرمرد به‌او ریسمان داد و داد و چنبر اول از دو چنبر یدک را باز کرد. همچنان که ریسمان از میان انگشتان پیرمرد سبک می‌دوید و پایین می‌رفت، پیرمرد گرانی گنده ماهی را حس می‌کرد، هرچند فشار شست و انگشتش بفهمی نفهمی بیشتر نبود. (کتاب پیرمرد و دریا اثر ارنست همینگ‌وی – صفحه ۱۳۳)

خیلی زود متوجه می‌شویم ماهی‌ای که پیرمرد گرفته یک ماهی عادی نیست بلکه یک ماهی غول‌پیکر است و پیرمرد باید از همه توان و تجربه‌اش برای گرفتن او استفاده کند. شگفتی و زیبایی ماهی به حدی است که پیرمرد را هم مجذوب خود می‌کند ولی…
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Jul
3,442
1,730
158
پیرمرد و دریا

درباره رمان ارنست همینگ‌وی
سبک ارنست همینگ‌وی ویژگی خاصی دارد و آن سادگی بی‌مانندش است. سادگی و شیرینی بی‌آلایش خاصی که نثر او با خود به همراه دارد خواننده را در تمام طول متن با خود می‌کشد چنانکه ویلیام فاکنر درباره آن می‌گوید: «همینگ‌وی هرگز کلمه‌ای به کار نمی‌برد که خواننده ناچار شود معنی‌اش را در کتاب لغت پیدا کند.» همینگ‌وی می‌خواست با این سبک نوشتن، تجربه انسانی را به ساده‌ترین و زلال‌ترین زبان ممکن ثبت کند و او در پیرمرد و دریا به خوبی از عهده آن برآمده است.
همینگ‌وی پس از گرفتن جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۵۴ در گفت‌وگویی با خبرنگار مجله تایم می‌گوید:
من کوشیده‌ام یک پیرمرد واقعی بسازم، و یک پسربجه واقعی، و یک دریای واقعی، و یک ماهی واقعی و بمبکهای واقعی؛ اما اگر آنها را خوب از کار دربیاورم، هر معنایی می‌توانند داشته باشند. سخت‌ترین کار این است که چیزی را راست از کار دربیاوریم، و گاهی هم راست‌تر از راست.
رمان پیرمرد و دریا، تلاش پیرمرد و شکست‌ناپذیری او را تا لحظه آخر به خوبی نشان می‌دهد و این قدرت شگفت‌انگیز پیرمرد از آنجا می‌آید که او اعتقاد دارد «آدم را برای شکست نساخته‌اند. آدم ممکنه از بین بره، ولی شکست نمی‌خوره.» ماهی نیز اکنون نه تنها هدف، بلکه جزئی از وجود خود پیرمرد است. وجود باشکوهی از طبیعت که اکنون با او در جدال است و مهم نیست که پیرمرد ماهی را صید می‌کند و یا ماهی او را از بین می‌برد. موضوع مهم اصل کشته شدن است.
در این رمان مفاهیم ارزشمندی مانند تلاش و ثابت‌قدم بودن در مسیر هدف و استقامت و امیدواری در راه رسیدن به آن به زیبایی و به شکلی خارق‌العاده و البته بسیار واقع‌گرایانه به خواننده منتقل می‌شوند. برخلاف بسیاری از داستان‌ها که با پایانی خوش همراه هستند، ارنست همین‌گوی در رمان پیرمرد و دریا بر واقع‌گرا بودن به جای آرمان‌گرایی تاکید زیادی دارد. اما اشتباه نکنید، این داستان، بسیار ساده است و نکته پنهانی در خود ندارد. بنابراین هنگام مطالعه آن به دنبال نمادگرایی یا پیدا کردن چیزی پیچیده نباشید و فقط از عمق زیبایی آن لذ*ت ببرید.
از را*بطه عمیق پسرک با پیرمرد لذ*ت ببرید، از حرفه‌ای بودن و عظمت نگاه پیرمرد حتی در برخورد با صیدش لذ*ت ببرید و از همه مهم‌تر از هم‌نشینی با شکست‌خورده‌ای که اکنون به معنای واقعی کلمه قهرمان است لذ*ت ببرید. پیرمرد تا لحظه آخر جنگید، بنابراین هیچ‌چیز نمی‌تواند باعث حسرت او شود.
نجف دریابندری در قسمت دیگری از مقدمه خود درباره شخصیت اصلی کتاب ارنست همینگ‌وی می‌نویسد:

با آفرینش سانتیاگو، قهرمان پیرمرد و دریا، همینگ‌وی به مرتبه تازه‌ای از آگاهی می‌رسد. پیش از این او از ضعف و زخم‌پذیری آدم‌های سرسخت سخن می‌گفت، اکنون از سرسختی یک پیرمرد ضعیف سخن می‌گوید؛ پیش از این قهرمان او روشنفکر حساسی بود که از جنگ می‌گریخت، اکنون قهرمانش ماهیگیر ساده‌ای است که هر روز به جنگ طبیعت می‌رود؛ پیش از این قهرمان او می‌کوشید «فکرش را نکند» و احساسات خود را بروز ندهد، اکنون سانتیاگو مدام فکر می‌کند و حتی با دریا و پرنده و ماهی حرف می‌زند.

درنهایت اینکه به حرف ویلیام فاکنر گوش کنید و پیرمرد و دریا را بخوانید چرا که «زمان ممکن است نشان دهد که پیرمرد و دریا بهترین نوشته همه ما است.»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Jul
3,442
1,730
158
اینفوگرافیک رمان پیرمرد و دریا

براساس این رمان یک اینفوگرافیک در دو بخش، توسط کافه‌بوک ترجمه و بازطراحی شده است که در آن خلاصه کتاب و همچنین جنبه‌های مختلف رمان به خوبی و به شکلی دقیق منعکس شده است. توجه به نکات و موضوعاتی که در این اینفوگرافیک وجود دارد، به درک بهتر رمان کمک می‌کند. باید به این نکته اشاره کنیم که اگر این رمان را نخوانده‌اید و روی افشای داستان حساس هستید، مطالعه اینفوگرافیک برای شما مناسب نیست. چرا که در اینفوگرافیک رمان پیرمرد و دریا خلاصه قسمت‌های مهم کتاب نیز ارائه شده است و بخش‌های مهم آن بازگو می‌شود.

رمان پیرمرد و دریا




کتاب پیرمرد و دریا اثر همینگوی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Jul
3,442
1,730
158
جملاتی از کتاب پیرمرد و دریا

پیرمرد لاغر و خشکیده بود و پشت گردنش شیارهای ژرف داشت. لکه‌های قهوه‌ای‌رنگ سرطان خوش‌خیم پوست که از بازتاب آفتاب بر دریای گرمسیر پدید می‌آید روی گونه‌هایش بود. لکه‌ها هر دو سوی چهره‌اش را تا پایین پوشانده‌بود و از کشیدن ریسمان ماهیهای سنگین بر کف دستهایش خطهای ژرف افتاده‌بود. اما هیچ کدام از این خطها تازه نبود. مانند شیارهای بیابان بی‌ماهی کهن بود. (کتاب پیرمرد و دریا – صفحه ۹۸)

می‌دانست که فروتنی ننگی نیست و از همت بلند مرد نمی‌کاهد. (کتاب پیرمرد و دریا – صفحه ۱۰۱)

با هم از جاده بالا رفتند و به کلبه پیرمرد رسیدند و از در باز آن به‌درون رفتند. پیرمرد دگل را با بادبان پیچیده بر آن به‌دیوار تکیه داد و پسر جعبه و چیزهای دیگر را کنارش گذاشت. دگل تقریباً به‌درازای کلبه بود. کلبه را از برگهای محکم نخل شاهانی، که به‌آن «گوانو» می‌گویند، ساخته‌بودند و در آن یک تختخواب بود و یک میز و یک صندلی و روی کف خاکی‌اش چاله‌ای برای پخت و پز با ذغال. روی دیوارهای قهوه‌ای‌رنگ برگهای سفت و برهم‌خوابیده «گوانو» یک قاب عکس رنگی از حضرت مسیح و یکی از حضرت مریم. (کتاب پیرمرد و دریا – صفحه ۱۰۴)

پیرمرد با خود می‌گفت که من ریسمان را میزان می‌کنم، چیزی که هست بخت یاری نمی‌کند. اما کسی چه می‌داند؟ شاید زد و امروز یاری کرد. هر روز روز تازه‌ای است. بهتر آن است که بخت یاری کند، ولی تو کارت را میزان کن. آن‌وقت اگر بخت یاری کرد آماده‌ای. (کتاب پیرمرد و دریا – صفحه ۱۲۲)

هنوز دو ساعت دیگر مانده‌است تا آفتاب غروب کند، شاید تا آن ساعت ماهی بالا آمد. اگر نیامد با ماه بالا می‌آید. اگر باز هم نیامد، شاید با آفتاب بالا بیاید. هیچ جایی از تنم خواب نرفته، زورم سر جاست. اوست که قلاب به‌دهن دارد. اما با این کشش از آن ماهی‌هاست. لابد دهنش را سفت روی سیم قلاب بسته‌است. کاش می‌دیدمش. کاش یک بار هم شده می‌دیدمش تا بدانم با کی طرفم. (کتاب پیرمرد و دریا – صفحه ۱۳۷)

ریسمان آهسته و پیوسته بالا آمد و آنگاه سطح دریای جلو قایق ورم کرد و ماهی پدیدار شد. ماهی مدت درازی بیرون می‌آمد و آب از پهلوهایش فرومی‌ریخت. رنگش در آفتاب روشن بود و کله و گرده‌اش ارغوانی سیر بود و نوارهای پشتش در آفتاب پهن می‌نمود و به‌رنگ بنفش روشن. (کتاب پیرمرد و دریا – صفحه ۱۵۳)

پیرمرد در دل خود گفت ماهی تو داری مرا می‌کشی. اما حق هم داری. ای برادر، من تا به‌حال از تو بزرگ‌تر و زیباتر و آرام‌تر و نجیب‌تر چیزی ندیده‌ام. بیا مرا بکش. هر که هر که را می‌کشد بکشد. (کتاب پیرمرد و دریا – صفحه ۱۸۲)

آدم را برای شکست نساخته‌اند. آدم ممکنه از بین بره، ولی شکست نمی‌خوره. (کتاب پیرمرد و دریا – صفحه ۱۹۵)

با خود گفت نومیدی احمقانه است. از این گذشته، به عقیده من گناه هم هست. فکر گناه را نکن. حالا بدون گناه هم به‌اندازه کافی دردسر داری. (کتاب پیرمرد و دریا – صفحه ۱۹۶)

پس از آنکه بند کارد را روی دسته پارو وارسی کرد گفت: «کاشکی یک تکه سنگ داشتم کارده رو تیز می‌کردم. باید یک سنگ با خودم می‌آوردم.» با خود گفت که باید خیلی چیزها با خودت می‌آوردی. ولی نیاوردی، پیرمرد. حالا وقتش نیست که ببینی چه نداری. ببین با آنچه داری چکار می‌توانی بکنی. (کتاب پیرمرد و دریا – صفحه ۲۰۲)



مشخصات کتاب

  • عنوان: پیرمرد و دریا
  • نویسنده: ارنست همینگ‌وی
  • ترجمه: نجف دریابندری
  • انتشارات: خوارزمی
  • تعداد صفحات: ۲۲۴
  • قیمت چاپ جدید – سال ۱۳۹۹: ۳۵۰۰۰ تومان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا