یکی از برنامههای اصلی فیلی و فیگی برای وقتهایی که با هم هستند، بازی کردن است. در میان این بازیها گاهی هم کنار هم با چشمان بسته مشغول خیالپردازی میشوند تا ایدههای هیجانانگیز تازهای پیدا کنند. اینبار ماجرا با یکی از همین ایدهها شروع میشود. ایدهای که اجرای آن کمی پیچیده است. چون فیلی ایندفعه با خیال یک بازی سراغ فیگی نمیرود و به جای آن پیشنهاد میدهد با هم به گردش بروند؛ یک گردش واقعی. خب، حدس میزنید آنها برای رسیدن به این گردش به چه چیزهایی احتیاج دارند؟