بنام ربالعالمین
خسته نباشی بانو
در مرحله اول میدونم که
رمان غاشیه یه داستان کاملا جنایی با رگههای از معما و تلفیقی از یه عاشقونه رو در حاشیه روایت میکنه، نقد کوتاه من شروع و بخشی از میانه رو در برمیگیره چون قسمت محدودی از رمانتون رو مطالعه کردم.
پس یه راست میریم سر اصل مطلب!
خلاصه با مخاطب قرار دادن خواننده، مرز بین روایت خیالی رو با محدودیت واقیعت به حداقل رسونده.ایده مبتکرانهای بود...
محسوس شدن احساس کارکتر با مخاطب قرار دادن (ما) به خوبی حس ترس و اخطار رو منتقل کرده. دقیقاهمون چیزی که از ژانر جنایی انتظار میره!!!
باتوجه به خلاصه و تعلیقی که همون اول کار انداختی وسط ماجرا میتونم یه پیرنگ فوقالعاده رو پیشبینی کنم. اخر ماجرا رو نمیتونم ببینم! چرا؟ چون به خوبی تونستی مغز مخاطب رو تنها با یه حرکت کیش و مات کنی! انتخابت برای زاویه نگرش تو خلاصه انتخاب قوی بود! دمت گرم دختر...
و اما مقدمه !!!!!!
مثل این میمونه یه صفحهای پر از اطلاعت کارکتریزیشن غاشیه رو تلپ انداخته باشی وسط پارت اول!!
یه ریز اسپویل کارکترت قابلیت معلق نگه داشتن من رو داشت اما دختر اون هفت هشت خطی که برای مقدمه دستنویسی کردی ریز اسپویل نبود! یه اسپویل کامل و جامع بود!!
در ادامه با شروع ملایمی که روایت رو استارت زدی با مقدمه به شکل کاملا واضحی در تضاد بود.
داستان استارت نخورده یه سقوط عمیق داشت و سناریو تا چندین پارت همین روال رو دنبال کرده بود،
صرفا روزمرگیها بودن و روزمرگیها! بدون هیچ نکته خاصی! انگار هدف نویسنده از شروع تنها حجمدهی به محتوا بود و بس.. اواسط پست ۷ غاشیه پررنگ شد و داستان تازه جنایت رو وارد روایت کرد.
این صحنه مابین اون همه پستی که صرفا روزمرگی بودند، اوج شدیدی داشت و داستان به سمت مسیر اصلی کشوند، غاشیه وارد شد و اینجا کارکتر قدرتمندی که در مقدمه ساختید، با جزئیات بیشتری ظهور کرد.
شخصیت پردازی در این چند پاراگراف به وضوح قابل مشاهده بودند، هرچند که حجم بیشتر کارکتریزیشن به دوش مونولوگ ها بودن، اما دیالوگها هم شخصیت پردازی کارکتر به صورت یه فرد پرنفوذ و خطرناک نشون داده بودن.
نتیجه کلی به صورتیه که پرداخت شما در صحنه ها بیشتر از روایتهای معمولیه،
در کل فضاسازی، کارکتریزیشن، دیالوگ ها و مونولوگها و اوجدهی و فرودبخشی هم در صحنههای اصلی به صورت حرفهای تر بوده.
قلم خوبی دارین
به امید موفقیت شما
شکارچی