تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

نقد کاربران نقد رمان فریادهای در گلو مانده | م.صالحی

  • شروع کننده موضوع م . صالحی
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 276
  • پاسخ ها 1
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Jun
391
4,282
103
نام رمان : فریادهای در گلو مانده
نویسنده: م.صالحی
ژانر: عاشقانه، اجتماعی​
خلاصه:دختری به نام هیوا ، از خانواده ی از هم پاشیده که به تازگی زندگی مشترک خودش هم متلاشی شده است و با دوستش به تنهایی زندگی می کند، یک اتفاق دوباره او را با خانواده ی مادرش پیوند می دهد، عشقی به ظاهر ممنوعه شکل می گیرد و دنیای هیوا را دگرگون می کند ، عشقی که برایش ممنوعه است و او می خواهد به هر قیمتی او را به دست بیاورد اما ...​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
کاربر انجمن
Sep
1,299
5,654
148
خلوچلستان
وضعیت پروفایل
وَ دَر نَهایَت این مَن هَستَم که غَرق دَر آرامِشَم اَما سیراب نیستَم و باز خواهان آنَم!
دیلام و خسته نباشید به نویسنده‌ی عزیز!
قبل از نقد میخوام بگم که وای خدا، عجب چیزی شده این رمان???(شرمنده ولی خب یکمی هیجان زده‌ام!) و خیلی ناراحت کنندس که کسی جز من نیومده و نقدی از رمانتون بده!
ی اعترافی میکنم که من رمانتون رو از وسط شروع کردم و با اینکه از اوایلش چیزی نمیدونم ولی به خوفی کاملاً در جریان اتفاقات گذشته و حال هستم و پارت به پارت شمارو دنبال میکنم و اینکه رمانتون رو دوس دارم و به هیچوجه خودمم بخام هم نمیتونم ازش دست بکشم! ی نیروی جاذبه مانند داره که جذبت میکنه و میگه: بیا منو بخون!!
راجب جلد بگم که کاملاً به رمان مرتبط هستش و حدس میزنم اون دختر هیوا هستش و اسم رمان یعنی "فریاد‌های در گلو مانده‌م" به هیوا اشاره میکنه که تا قبل از مرگ سیامک همسرش، نمیتونست رو حرف کسی، حرفی بزنه و خب این کارش گهگاهی باعث حرص من میشد ولی خب.. الان که میبینم به نظرم ازدواج هیوا و سیامک تصمیم درست و بجایی بوده ولی خب قبول کردن دوباره‌ی شیوا به نظرم.. خوب نبود ولی بلاخره تو ی رمان بایستی موانعی و مشکلاتی هم بایستی باشه دیگه..
راجب ژانرتون بگم که تراژدی رو کم داره! چون در حال حاضر که سیامک فوت کرده، غم خیلی خیلی زیاد تو رمان موج میزنه و به نظرم بهتره که تو خط ژانر لحاظ کنین که کمی چاشنیِ تراژدی مانندی هم داره..
و اینکه امیدوارم که این غمی که تو رمان هست فقط به عنوان یک چاشنیِ زودگذر باشه چون اگه زیادی بشه باعث دلزدگی خواننده میشه ولی خب تا اینجا مشکلی نیست و حدس میزنم در آینده اتفاقات خوبی بیفته!
منتظر پارت‌های بعدیتون هستم?
پ.ن1: لطفاً رمان رو به جو خوشِ قدیم، اون زمانایی که دایی یونس شوخی‌های بامزه می‌کرد، برگردونین?(البته فقط ی خواسته از طرف من به عنوان ی خواننده هست..)
پ.ن2: امیدوارم از نقدم ناراحت نشده باشید.. نظرمو فقط گفتم وگرنه قلمتون خاص هستش و توجه زیادی به جزئیات دارید!
همیشه موفق و پایدار باشید جانا??
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا