- Aug
- 27
- 130
- 103
به نام یاریگر بی منت
عنوان
ساختار نام رمان از دو کلمه است از کلمه برزخ و جهنمی ساخته شده. جهنم همان و برزخ باهم در ارتباط هستن و این خلاقیت نویسنده برای انتخاب این نام را میرساند! برزخ یعنی میان دو چیز و جهنم به آتش و جایی که متعلق به شیاطین است یاد میشود.
با خواندن نام رمان فضای سرتاسر فانتزی که در مورد عالمی بین بهشت و جهنم است تداعی میشود و منبع کلیشههای فانتزی را القا میکند اما با پی بردن به ژانرها و کلیت رمان متوجه میشویم که نویسنده این نام را برای بدنه رمان انتخاب کرد و تحولاتی که در رمان اتفاق میافتد. در همان شروع رمان توضیح نام داده شده و دلیل انتخاب این نام را تا جایی شرح داده است.
عنوان یکی از مهمترین رنک برای جذب خوانندهاس و اگر تکراری یا کنجکاو کننده نباشد به سراغ آن نمیرود و حالا عنوان برزخ جهنمی چندان جدید و خارق العاده نیست چون ما هم رمانی به نام جهنم داریم و هم برزخ اما میکس این دو مترادف چیز جدیدی خلق شده و تاحدودی نام را جدید کرده است.
برزخ جهنمی برای خواننده فقط معنای ژانر فانتزی و درام را دارد و هیچ کدام یک از این ژانرها برای رمان قید نشده است. ژانر اجتماعی را کمی القا میکند به خاطر اینکه دردناک و زجر اور است. عاشقانه که برای رمان انتخاب شده در اصلاً بر نمیگیرد. نام رمان باید حداقل تا جایی که میشود ژانرها را در بر بگیرد.
جلد رمان
تکست جلد در ارتباط با خواب است و با رمان ارتباط دارد. عکس رمان دختری با لباس زرد بر تن بر روی پل نشسته، کوه و آسمان پشت اوست. سرش را به طرف کوه کج کرد و از میان کوهها آبی درحال جریان است.
جلد از بافت رنگ آبی تشکیل شده. آبی یک رنگ سرد است.
در مورد ارتباط جلد با رمان بگویم دختری تنهایی نشسته و به کوهها خیره شده و این تنهایی که دلوین داشت را کمی نشان میدهد. رمان در مورد دختری بود که تنهایی جور تقدیر خود را میکشد و کسی را در زندگی خود راه نمیدهد و پسری به زندگی او میاید.
میشود از جلد این معنی را پی برد که دلوین نمیخواهد کسی در تنهاییاش بیاید برای همین روی پل تنها در طبیعت است و هیچ کس تا کیلومترها نیست و تنها مانده و رنگ سرد که به کار رفته نمادی برای سختی باشد.
اما دختر لباسی به رنگ زرد بر تن دارد و نوعی پیچیدگی در ارتباط با رمانی که سرتاسر عذاب است درست میکند و ارتباط انچنان با نام رمان ندارد. هنوز هم میشود برای رمان عکس مناسبتری پیدا کرد و با بافتی سیاه!
ژانر عاشقانه را اصلاً جلد در بر نمیگیرد و اجتماعی را تا حدود کمی القا میکند. جلد رمان هم مانند بقیه موارد باید با ژانرهای رمان ارتباط داشته باشد.
ژانر
ژانر همون موضوعیه که ما قراره داخل
ژانر اصلی عاشقانه است که کاملا در داستان ملموسه و به درستی انتخاب شده؛ ژانر دوم اجتماعی هست که درست انتخاب شده چون داستان درباره فرزندان بدسرپرست هست و کاملاً در تمام اتفاقات قابل حس است.
خلاصه
خلاصه رمان بعد عنوان و جلد رمان مهمترین عامل در جذب و تشویق کردن خواننده برای خواندن رمان است. به نظر من یه خلاصه خوب خلاصه ای است که نه خیلی کوتاه باشه و نه بلند و اطلاعات رمان را لو ندهد و جذب کننده باشه.
خلاصه این رمان نه کوتاه بود و نه بلند. خلاصه بوی کلیشه میداد و ما بارها شاهد دختر یا پسر با سرنوشت غم انگیز هستیم نه ناگهان ناجی پیدا میکنم و زندگیشون عوض میشه و رنگی میشه. با اینکه نویسنده سعی کرده با بازی با کلمات این نقص را پنهان کند اما نتوانسته موفق بشود. باید در مقدمه تجدید نظر کند و آن را اصلاح. خلاصه میتوانست قوی باشد مانند اسم مخاطب هارا به دام بیاندازد پس بهتر هست که خلاصه مناسبی برای رمان جایگزین شود.
مقدمه
مقدمه رمان شما دلنوشته ای زیبا و تاثیر برانگیز بود و خوب عمل کرده بودین، بهتر بود دلنوشته ارتباط بیشتری با رمان و سبک نگارشش داشته باشه اما با این حال روایت داستان بسیار نزدیک به حال دلنوشته بود.
آغاز
مهمترین چیزی که خواننده رو به خواندن رمان دعوت کرده یا باز میدارد، شروع رمان است. میشه گفت حیاتی ترین بخش کافه نویسندگان شروع و پایان رمان است.حالا اگر نویسنده یه شروع ضعیف و کلیشه ای داشته باشه در واقع قلم خود را زیر سوال میبرد. آغاز رمان طی اتفاقات فرار پروین از خانه و پدرش و پناه بردن به بهزیستی میگذرد. شروع به خوبی نگارش شده و موجب ترقیب خواننده برای خوانش آن میشود اما به نظرم شروع میتوانست جذابتر و با هیجان بیشتری نوشته شود.
سیر
سیر و اتفاقات رمان بسیار تند و بدون وقفه بود که یک ایراد اساسی هست و اینکه هیچ وقفه ای برای درک و هضم اتفاقات وجود نداره میتونه باعث خسته شدن خواننده بشه.
شخصیت پردازی
شخصیت پردازی به نظرم کمی دچار تزلزل و سستیه. ما در بیشتر پارت ها میخونیم که آیهان شخصیت سردی داره مثل کوه یخ و این رو بارها اطرافیان و حتی خودش عنوان کرده اما میبینم با چه سرعتی عاشق و دلداده دلوین میشه و احساساتی. به نظرم با اینکه شخصیتها واقعی هستن اما چنین چیزی امکان ندارد حالا هر چی عشق سوزناک باشه.
شخصیت دلوین دختری مهربان و آرام و باحیا نوشته شده که سرنوشت غم انگیزی داره و همیشه سعی کرده به هیچ احدی تکیه نکنه که این قانون توسط آیهان نقض میشه.
شخصیت ارمیا پلیسی جسور، شوخ و همیشه خندان و گاهی روانی تلقی شده که در کودکی پدر و مادرش را در اثر حادثه ای از دست میدهد. ارمیا پشت نقاب شاد خود چهرهای افسرده پنهان کرده و آیهان را از جان خودش بیشتر دوست داره.
شخصیت پدر آیهان مردی زخم خورده و مغرور تلقی شده که با تلاش های پسرش از زندان به خانه بازمیگردد و سعی در جبران پدری نکردنی برای او را دارد.
شخصیت مادر آیهان مهربان و مغرور است و محتاط و تحت تاثیر عقاید پوچ نسل خود قرار دارد و با دلوین بدرفتاری میکند.
لعیا خواهر آیهان دختری رنج دیده و زخم زبان شنیده و البته مهربان است.
مریم و ستایش هم اتاقی های دلوین مادر و دختری رنج دیده و البته بسیار مهربان نوشته شده و دوست داشتنی هستند.
توصیف مکان
توصیف مکان از توصیفات خوب رمان هست البته که در بسیاری از وقت های که لازم بوده همچین توصیفی داشته باشه خیلی خیلی کم به مکان پرداخته شده. از نظرم بهتره که در بعضی از قسمت های مهم به مکان هم بیشتر نگاه بشه تا خواننده بتونه راحت تر ارتباط بگیره. توصیف مکان در رمان میتونه خیلی بهتر عمل کنه و سطح رمان را بالاتر بیاره اما زیاده روی در توصیف مکان میتونه به بنده داستان ضرر بزنه پس نویسنده باید حد تناسبی در نظر بگیره.
توصیف چهره
از نظرم توصیف چهره مناسب بود و هیچ ایرادی نداشت فقط بهتر بود که یهویی یک تصوير از شخصیت رو داخل ذهن مخاطب حک نکنیم و کم کم راجع به شخصیت توضیح داد. توصیف چهره به سادگی شخصیت را برای مخاطب میساخت و باعث میشد که تصور کنیم هرکدام از شخصیت ها چگونه هستند ئ ارتباط بهتری با آنها بگیریم.
توصيف حالات
رمان از توصیف حالات مناسبی برخوردار بود.
البته در بعضی قسمت ها آدم فکر میکرد که شخصیت ها مثل ربات رفتار میکنند ولی در اکثر پارت ها شخصیت های نرمالی به همراه حالات نرمال وجود داشت.
توصیف احساسات
توصیف احساسات سادگی خاص خودش رو داشت از نظرم این سادگی رنگ و بوی رمان رو بهتر کرده بود و فرد حس میکرد که شخصیت ها واقعا ناراحت یا خوشحال هستن و بهتر از توصیف عواطف بود.
پیرنگ
ساختمان کلی اثر میشد به چشم یک تراژدی عاشقانه نگاه کرد که رگه های اجتماعی رو در خودش حبس کرده و اتفاقاتش رو به شدت تند پیش میبره و نقطه اوج نامعلومی داره.
دیالوگ ها و منولوگ ها
از نظرم در این رمان بار معنای داستان بیشتر روی منولوگ بود تا دیالوگ و این یک نقطه قوت هست البته که بعضی از ديالوگ های رمان به شدت کلیشه ای بود اما با این حال منولوگ های قوی باعث میشد فراموش کنید و باز هم به خودن رمان ادامه بدید.
زاویه دید و بافت
زاویه دید رمان در بین ایهان و دلوین در حال گردش است که از نظرم کار اشتباه هست که به رمان لطمه زیادی وارد میکنه بهتر بود که زاویه دید دارای یک دید ثابت میبود اینجوری مخاطب با راوی داستان بهتر خو میگرفت.
بافت رمان به نسبت ساده هست و از نظرم به فضای رمان میاد.
باور پذیری
رمان باور پذیری ضعیفی داشت مخصوصا از اونجایی که گفته بود اتفاقات بر اساس واقعیت هست، شاید این همه اتفاق یک جا در واقعیت دیده نشه و یکم عجیب باشه.
اشکالات نگارشی
اشکالی دیده نشد.
علائم نگارشی
نیم فاصلهها رعایت نشدهاند. شکسته نویسی وجود داشت. علائم گاهی در جای درست استفاده نشده بودند.
ایده
ایده رمان باید جدید و کنجکاو کننده باشد و رمان بر اساس آن تشکیل میشود و اگر تکراری باشد و قلم نویسنده هم نسبتاً خوب هم برای جذب مخاطب خوب نیست پس باید برای رمان ایده جدید و شگفتانگیزی انتخاب شود. کاراکترها به خوبی کنار هم چیده شدن. ایده در مورد تنهایی سختی و زخم خو*ردن عمیق دختر رمان است که پسری وارد زندگی او میشود و تغییراتی ایجاد میکند باید گفت این ایده تا حدودی قدیمی است و در بعضی از رمانها کمی مشاهده شده اما سعی نویسنده در این است ایده را با اتفاقات زندگی کاراکترها بالا بیاورد و مانند رمانهای دیگر نباشد و هنوز نیم دیگر رمان در ادامه معلوم میشود که نویسنده با قلم خود چگونه این ایده را به دور از کلیشه میکند.
منتقدان
@ReiHane
@Atryssa.RA
@ex_vk
قلمتان مانا @star shadow
آخرین ویرایش توسط مدیر: