با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن میگذرد.در کوچه پس کوچههای هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید
اسم رمان:
-خب اسم رمان تمنای عشق هستش و تمنا به معنای خواستن هست و در کل میشه معنی گرفت این اسم رمان، به شخصیتی اشاره میکنه که خواستار عشق هستش ولی عشق از کی؟ این مسئله باعث کنجکاوی خواننده میشه و یک نکتهی مهم اینکه نام رمان دارای کمی کلیشه هست، توصیه میشه کمی خلاقیت به خرج بدید و یک اسم جدید و نو با همین معنی پیدا کنین.
جلد رمان:
-در را*بطه با جلد، رنگ فونت، قهوهای روشن است و رنگ قهوهای روشن نماد امنیت و آسایش است که یک جورایی به زمانی که شخصیت اصلیِ رمان یعنی سایه در خانهی عمهاش سکونت داشته، مرتبط است و گلی که در جلد وجود دارد، نمادِ رشد و شکوفایی که مربوط به عشقی است که در دلِ سایه جوانه میزند و غم حاکم بر جلد و کدر بودن تصویر و برق چشمانِ دخترکِ درون جلد، که منظور همان سایه است، نشان دهندهی این است که این عشق در موقعیت بدی به وجود آمده و حال نمیتواند کاری برای عشق تازه جوان زدهاش کند. درمورد تکست جلد هم بایستی بگویم که خوب عمل کردید و با جلد و رمان مرتبط میباشد و یک نکتهای را خاطر نشان شوم که آن قلبی که در کنار نام رمان در جلد وجود دارد، یک قلب کامل است و با تکست جلد که گویای قلب نصفه است، در تضاد است!
عکس رمان یکی از دلیل های جذب مخاطب است. جلد باید متناسب و جذابیت کافی داشتە باشد، مبحث بعدی اینِ کە توانستە موضوع کلی رمان را دربر بگیرد کە در اینجا باید گفت فقط در بافت سرد و حالات صورت دختر کە میشود جدید بودن و بدور از موارد غیرە باید گفت آنچنان جدید نیست، استفادە از دختر جوری شدە کە کلیشە رو بە دوش میکشد. با نگاە کلی کە بە جلد کنیم ژانر درام را القا میکند و فاقد این ژانر است. ژانر عاشقانە را فقط در تکست رمان می شود پی برد و ژانر رئال ژانری است کە اتفاقات واقعی زندگی را در برگفتە و کمی حالات صورت دختر را بە آن میتوانیم ارتباط دهیم و برای مفهوم دادن عکس بە این ژانر دشوار است، بهتر است خود عکس ژانرها را در بگیرد و اگر تکست رمانی موجود نبود ارتباط درستی با ژانر نداشت.
ژانر رمان:
-رئال ژانر محسوب نمیشود و نوعی سبک است، به نظر من این رئال را حذف کرده و به همان نکتهای که در رابطه با واقعی بودن رمان بیان کردید بسنده کنین. درمورد ژانر عاشقانه بایستی بگویم که در رمان فعلاً فقط درمورد احساس عشقیِ سایه صحبت شده و ما احساسی یا کاری از طرف عرفان ندیدیم که بگوییم عشق دو طرفه است اما تا همینجا هم عاشقانه حساب میشود و یک مورد دیگری که جا مانده است، حس غمی است که بر روی داستان حاکم است، از ابتدای رمان تا به الان، این غم حاکم بوده و است و در رابطه با آینده نمیتوانم چیزی بگویم چون مشخص نیست اما در کل بایستی ژانر تراژدی را هم لحاظ کنین!
خلاصه رمان:
- در خلاصه در جملهی اول، اگر بار اول آن را بخوانیم میفهمیم که کسی اشاره داره اما چه کسی؟ و این سوالیست که ما را کنجکاو میکند به ادامهی خواندن آن و البته بعد از خواندن رمان میتوان فهمید که منظورش سایه شخصیت اصلی رمان است که عشقی نسبت به عرفان دارد اما عرفان مردیست متأهل و دارای یک دختر و پسر دوقلو!
و میفهمد این عشقش تلخیهای زیادی به همراه دارد. در جملهی دوم که وصفی کلی از رمان است، همان چیزی را میگوید که در بالا گفتهام. اما جملهی سوم من متاسفانه زیاد در اولش متوجه نشدم: در زمستان تنهاییش تمنای یک عشق تمنای یک عشق قلب های آدم برفی های شهر را هدف گرفت و آتش شلیک کرد. نویسنده گویا قصد داشته در خلاصهاش نام رمان خود را بیاورد منتها ناموفق بوده و کمی اشکال نگارشی هم دیده میشود و باعث از بین رفتن حس و زیبایی متن میشود.
مقدمه:
- رنگ بنفش باعث آرامش روحی و روانی فرد و همینطور باعث افزایش اعتماد به نفس و عزت نفس فرد میشه و البته این هم بگم که رنگ بنفش به نمادِ راز و رمز است با همهی این توصیف و تفسیرها از رنگِ بنفشی که در مقدمه به کار برده شد، میتوان نتیجه گرفت که عرفان یعنی در واقع عشقی که سایه به عرفان داره به صورت راز مونده و تعداد کمی از این باخبر هستند. و بیشتر منظورش از جمله (تو توی ذهن سفید من مثل یک لکه جوهر بنفشی که حالا من به خاطرت چشمهام همه جا رو بنفش میبینه!)
این هستش که عشقِ من به تو باعث شده که همه جا ببینمت.
تو یک عشق بی قید و شرطی.
و این هم به سایه اشاره داره که با وجود متاهل بودن عرفان و گذشت چند سال باز هم اون رو بی منت دوست داره.
تو همهی منی.
و این تیکهی آخر هم به اولای مقدمه اشاره میکنه باز و یک جورایی تاکید میکنه که من نصفه هستم و با تو کامل میشم!
شروع رمان:
-در رابطه با شروع رمان بایستی بگم که رمان از جایی شروع شد که دختری تو اتوبوس، سرش رو به شیشه تکیه داده و غرق تو افکارش، به مردم بیرون و داخل اتوبو*س خیره بود. و کم کم همراه این شروع، آروم آروم میاد اطلاعاتی رو در دست مخاطب قراره میده و فعلاً چیز زیاد و به خصوصی در مورد شخصیت دوم یعنی عشقش نمیگه، به جز تعدادی اطلاعات کم و نامحسوس!
سیر:
-رمان سیر مناسبی دارد، نه تند است و نه کند. نویسنده در این زمینه خوب عمل کرده.
شخصیت پردازی:
سایه: دختری (25 ساله) که پدر و مادرش رو 10 سال پیش در سانحهی هواپیمایی از دست داد و گرفتار عشقی ممنوعه شده و خودِ عشقش (عرفان) هم خبری از این عشق نداره! + به حیوانات هم علاقه دارد مخصوصاً سگ+ تنها و گوشهگیر و همیشه نقاب لبخند بر ل*ب دارد(متظاهر) و حسود هم هست. در شرکتِ پسرعمههایش مشغول به کار است
عمه (رامش) : زنی کمی مذهبی و وسواسی، مهربان و سرزنده با رگههای از شیطنت و شادی و کسی که سایه را به سرپرستی گرفته و همانند دخترش بزرگ کرده و مادر عرفان و عماد و گویا بدور از تجملاتِ مرفهای است( انجام دادن کارهای خانه) و سایه را پنبه صدا میزند. و تنها فردی که سایه با آن درد و دل میکرد، گویا سنگ صبور وی بوده است. و مخالفِ ازدواج سمیرا و عرفان.
عرفان: مردی سادهلوح و بی غیرت و همراه با کمی چاشنیِ شیطنت و پدر دو فرزندِ دو قلو ( رهام و رها) و شوهر سمیرا + مهربان+ پدری دلسوز که فرزندانش را دوست دارد.
سمیرا: همسر عرفان و عروس رامش(عمه)، دختری از خانوادهای با تفکر باز و مادرِ دو فرزند دوقلو. و اهل آرایش غلیظ است. زنی بی مسئولیت و بی بند و بار که بعد از هر قهرکردنی، بدون توجه به همسر و فرزندانش، به خانهی مادر خود میرود. و زنی که زود قضاوت میکند و زبانش هم نیشدار است.
عسل: دختر رامش(عمه) دختری که دارای شیطنتِ مخصوص به سن خودش است و خوش سلیقه هم هست + پررو و رنگ مورد علاقهی آن سبزِ فسفری است
ارغوان: بهترین دوست سایه + شیطون+ دختری سرزنده و خوشحال و همسن سایه است(25 ساله) + غرغرو و کمی فضول! و در را*بطه با عشقِ پنهانِ سایه، فقط کمی آگاهی دارد.
پارسا: نامزد ارغوان و وی و نامزدش در شرکتِ خودش مشغول به کار هستند و عاشق نامزدش است.
عماد: پسر رماش(عمه) مردی مغرور و مهربان است و سایه را مانند خواهرش میبیند و او را دوست دارد و همیشه هوای سایه را دارد.
ونوس: همسر عماد، زنی مهربان و با محبت، اولین عشقِ وی پسرخالهاش بوده که برای تحصیل به استرالیا رفته و پِی برده که اون حسی که داشته شاید عشق نبوده و بعد ها با عماد آشنا و ازدواج کرده و زندگی خوبی دارند.
توصیف مکان:
-توصیف مکان خوب بوده منتها میتوانستید بیشتر به آن بپردازید یقیناً کمی راجب مکان مورد نظر بگویید ایدهی بدی نیست، به عنوان مثال هنگامی که عسل و سایه به خرید برای گرفتن کادوی تولد ارغوان، دوست صمیمیِ سایه رفته بودن، شما پاساژ ها را نام بردهاید و در توصیف مکان کمی نقشی ایفا کردید اما ذکر نکردید که آیا پاساژ شلوغ بوده؟ در موقعیت کرونا هستن یا خیر؟ هوا چگونه بوده؟ و... .
توصیف احساسات:
- در توصیف حالات خوب عمل کردید و من به عنوان یک مخاطب توانستم حس شخصیتها را درک کنم منتها برای شخصیتها این نقطه را پررنگ کنین مخصوصاً عرفان.
توصیف حالات:
-توصیف حالات مناسب بوده منتها میتوانستید جزئی تر هم به آن بپردازید.
توصیف چهره:
-در رمان شما، در توصیف چهره، به شدت ضعیف عمل کردید و فقط در مورد رنگِ چشمها و مدل و رنگ مو صحبت کردهاید! چشم عسل: مشکی و چشم عرفان: قهوهای و مدل و رنگ موی ارغوان: فر قهوهای و... توصیه میشود هرچه زودتر تا قبل از اینکه رمان به قسمتهای جلوتر برود، این نقص را جبران کنین.
پیرنگ:
-پیرنگِ رمان عاشقانه و تراژدی است و راجب عشقی ممنوعهی سایه به عرفان است و کلاً عرفان و سایه و سمیرا است و این میان شخصیتهای فرعی یعنی رامش و ونوس و عماد و ارغوان هم به میدان میان تا رمان بی هیجان و کسلکننده و کلیشهای نشه... و سایه عشقی رو که به عرفان داره در دلش نگه میداره و به عرفان بروز نمیده و همچنان عاشق وی است حتی بعد از گذشت 10 سال و بچه دار شدن عرفان! و مسئلهی معلول شدن عرفان و خیا*نت سمیرا شوک بزرگی برای رمان بوده و نشون میده که نویسنده قصد داره رمان به خطِ بی حسی نزدیک نشه و اتفاقات زیادی در پیش روی ما است.
مونولوگ ها و دیالوگ ها:
- رمان اکثریت محوریت دیالوگ داشته و مونولوگ هم در این میان ایفای نقش به سزایی داشته، اما بهتر است در میان اینها تعادل برقرار باشد.
زاویه دید و بافت:
- زاویه دید، شخص اول بود یعنی سایه! و در کل رمان این زاویه را حفظ کردید و به مسائل خارج از زاویه اشارهای نکردید که باعث بهم خو*ردن زاویه دید شود.
بافت:
- بافت رمان ساده بود و در مواقع احساسی چاشنیِ غم اضافه میکردید و در مواقع دیگر چاشنیهای دیگر و این باعث میشه مخاطب همراه رمان احساساتش تغییر بکنه و راحت درک کنه.
باور پذیری:
-تا الان مورد غیر قابل باوری مشاهده نشده و اتفاقات کاملاً قابل باور هستند از جمله معلول شدن عرفان، خیا*نت سمیرا، ول کردن فرزندانش در هنگام قهر کردن، ازدواج ونوس و عماد و...
البته کمی اینکه 10 سال عاشق یکی باشی غیر قابل باور است و بلاخره آدمیزاد است و تنهایی او را خفه میکند و بایستی به فکر بقیه عمرش هم باشد!
علائم نگارشی:
- در رمان گهگاهی جای (،) خالی بود به عنوان مثال در خلاصهی رمان و گهگاهی هم زیادی از (،) استفاده میکردید و میتوانستید به جایش از (؛) استفاده کنید.
غلط املائی مشاهده نشد.
ایده:
- اول کە باید بازگو کنیم این ایدە برگرفتە شدە از زندگی واقعی یکی از افراد در همین جامعە ما است.
در مورد دختری بدون پدر و مادر است کە با وجود پنج سال از عشقی کە بە مرد رویاهای خود دارد با اینکە یک زن و فرزندانی دارد اما هنوز هم قلب او برای همان مرد بە تپش در می آید. او شاهد زندگی مرد رویاهایش با زن خود است تا جایی کە عرفان در تصادف پاهایش فلج شد و خیا*نت همسرش بە او نمایان می شود.