تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

نقد شورا نقد شورای رمان تکه‌هایم برنمی‌گردند| آستاتیرا عزتیان کاربر انجمن کافه نویسندگان

  • شروع کننده موضوع LuCifeR
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 353
  • پاسخ ها 1
وضعیت
موضوع بسته شده است.
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
May
412
3,488
103
24
capture%D9%87%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9%86-png.1443
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
May
412
3,488
103
24
به نام خالق قلم

نقد رمان تکه‌هایم برنمی‌گردد
نام رمان: نامی که برای رمانتون انتخاب کرده بودید یه جمله متشکل از نهاد و فعله؛ و وقتی که از یه جمله برای عنوان استفاده می کنید مهم ترین نکته اینه که نباید طولانی باشه و به اندازه کافی خاص و کنجکاوکننده باشه تا در خاطر خواننده بمونه و توجه اون رو جلب کنه. تکه هایم برنمی‌گردند عبارتیه که در نگاه اول مخاطب رو به یاد شخصی آسیب‌دیده می اندازه؛ شخصی که صدمه روحی شدیدی دیده و نام تاکید می کنه که این آسیب قابل جبران نیست. این جمله کوتاهه و کلیشه ای نیست ولی برای گروه سنی جوان تر، جاذبه کمی داره و نمی‌تونه یه نوجوون رو به خوبی جذب کنه. نام تونسته ژانر قالب که عاشقانست رو در بر بگیره اما در کنار عاشقانه، بیشترین پیرنگی که تکه هایم برنمی گردند به مخاطب می رسونه پیرنگی درامه و این نام رنگ و بوی غلیظی از ژانر درام رو در خودش داره و ژانر اجتماعی در پس درام پنهون شده و کمتر به چشم میاد. نام به نظر کلیشه ای نمیاد اما دورنمایی که به خواننده نشون میده و داستانی که حدس زده میشه در پس نام وجود داشته باشه جذابیت کافی نداره.

جلد: برای جلدتون از فضای روشن و حاله زرد استفاده کرده بودید که با نامتون که درام و غم انگیزه همخونی نداره و تنها قسمتی که با نام مرتبطه اون شکاف و ترک تاریک ایجاد شده بین سایه اون زوجه. حلقه ازدواج طلایی رنگ می‌تونه ایده و محوریت داستان که در مورد زندگی مشترک یه زوجه رو نشون بده و جدایی ایجاد شده بین زن و مرد با اون شکاف می تونه نمادی از طلاق عاطفی اونها باشه. ژانر عاشقانه و اجتماعی رو کاملا میشه از تصاویر و نماد های روی جلد دریافت کرد. یه چیز دیگه اینکه جلد کم کیفیت و تاره و باید کلی با دقت نگاه کنی تا از بین لوگوی نام و حلقه، سایه زوج رو تشخیص بدی. جلد به تنهایی بیانگر موضوع داستان هست، را*بطه ای که نشانگرش تنها حلقه های در دستان یک زوج هست، و ستون هاش ترک برداشته از نظر من انتخابی متناسب با موضوع رمانه فقط تنها ایراد شاید رنگ های استفاده شده در جلد باشه که اونم یک موضوع سلیقه ایه از نظر من بهتر بود که از رنگ های سرد استفاده می شد.

خلاصه: خلاصه رمان بسیار کلیشه ای و عادیه اما نوع اطلاع دهی و جذب مخاطب رو تونسته به خوبی در زیر لایه های کم بودن متن و کلیشه ای بودنش حفظ کنه. خلاصه رمان می تونست جذاب تر باشه چون یکی از مهم ترین دلایل رد کردن رمان توسط خوانندگان نداشتن خلاصه ای دلچسبه و من به نویسنده توصیه میکنم کمی سطح نوشته و داستان رو به خلاصه نزدیک کنه. شما تو خلاصه بیان کردید که این داستان از زندگی واقعی نشات میگیره و با این جمله خواننده ترقیب میشه که بدونه این داستان واقعی چیه و تا حدودی میتونه به جذابیت خلاصه کمک کنه. در ادامه گفتین روایت زندگی زنیه که مثل خیلی از زنهای دیگه مورد بی مهری شوهرش قرار میگیره ولی دندون روی جیگر میذاره تا زمانی که تموم احساساتش نابود بشه و چیزی ازش نمونه. درسته که خلاصه را*بطه قابل قبولی با نام و ژانر داره اما خواننده می تونه با خوندن خلاصه تا ته ماجرا رو بفهمه و انگیزش واسه مطالعه داستان کم بشه و تمام اتفاقات رو حدس بزنه و قضاوت کنه. این خلاصه اصلا چیز مجهولی نداره طولانیه و زیاد اطلاعات میده.

ژانر: ژانر هایی که نویسنده انتخاب کرده به ترتیب عاشقانه و اجتماعین که انتخابشون یکم اشتباهه. اولین دلیلش اینه که رمان های عاشقانه پر از احساسات ملایم و ناب هستند که به انسان آرامش می دن اما فضای نویسنده بیشتر درام اجتماعی و عاشقانه بود تا عاشقانه، اولین ژانری که نویسنده انتخاب کرده به معنای این که بیشتر فضای رمان عاشقانه هست و این رمان یک درام اجتماعی هست تا عاشقانه ای صاف و دوست داشتنی.

مقدمه: دیگرم گرمی نمیبخشی (این بخش به سرد شدن احسان و طلاق عاطفیش و رنجی که سهیلا از این اتفاق میبره اشاره می کنه)
عشق، ای خورشید یخ بسته! (نا امید شدن سهیلا از عشقش)
سینه ام صحرای نومیدیست
خسته ام، از عشق هم خسته... (و نهایتا ارتباط خلاصه و مقدمه که در اون اشاره کردید هیچی از خود اون بانوان باقی نمی مونه)
#فروغ_فرخزاد
در کل مقدمه کوتاه مناسبه ولی اینکه عشق رو آورده فضای کلیشه ای ایجاد کرده. ژانر عاشقانه کاملا قالبه و به اجتماعی اصلا پرداخته نشده و مقدمه بیشتر عاشقانست و تا حدودی ژانر درام رو که نیاوردینش نمایش میده.

آغاز: تونستید احساسات رو تو همون آغاز به خوبی انتقال بدید و خواننده می تونه با شروع رمان درک خوبی از عواطف سهیلا و سردی همسرش داشته باشه و برای رمان های عاشقانه و اجتماعی توقع یه شروع پر هیجان و در اوج نداریم و آغاز ملو مناسب تره و شما تونسته بودید به خوبی این آغاز رو بسازید. توصیفات به جا و مونولوگ های ماندگار و احساسی داشتید و تنها اشکال آغازتون تکراری بودن اتفاقیه که براش انتخاب کردید. هرجا می خوان را*بطه زن و مرد رو سرد نشون بدن یه زن عاشق رو به تصویر می کشن که برای شام تدارک میبینه و با روی باز به استقبال شوهرش میره اما با برخورد سرد و زننده شوهرش مواجه میشه و به یکباره سیل عظیمی از احساسات شکسته شده توی مونولوگ و دیالوگ رو روانه مغز مخاطب میکنه. درسته که این یکی از نماد های طلاق عاطفی شده اما می تونستید برای شروع از جای دیگه و مکان و زمان دیگه ای بهره ببرید تا خواننده حس نکنه با یه داستان تکراری طرفه. نمی دونم این نقطه ضعف و یا قوت نویسنده و یا تکنیک محسوب می‌شه چون در ابتدای خلاصه و ژانر و حتی جلد من خودم رو برای کافه نویسندگان به شدت عادی و کلیشه ای آماده میکردم اما داستانی که من باهاش مواجه شدم به شدت با شروعی جذاب و قوی پیش رفته بود طوری که من رو شیفته داستان کرد و تشویق کرد تا ادامه رو بخونم.

سیر: سیر داستان کنده اما نه خیلی که خسته کننده باشه از نظر من نویسنده باید در بعضی از جاها از توضیحاتی که بی نیاز به نظر میرسن جلوگیری کنه. در کل سیر بر خلاف موضوعی که کلیشه ای به نظر می رسه خوبه. نویسنده تونسته با برقرار کردن سیر به نسبت هیجان انگیز به نوع خودش جلوه ای جدی از ژانر اجتماعی و درام نشان بده.

توصیف چهره: عملکردتون نسبتا قابل قبوله ولی کافی نیست. بعد بیست پارت خواننده می دونه احسان چهارشونه با چشمای عسلی و سهلا یه زن چشم ابرو مشکی ریز اندامه و خواهرش بوره. امیر موهای قهوه ای داره و این توصیفات کافی نیستند ضمن اینکه تنها صفتی که نویسنده داره تکرارش می کنه چشمای عسلی احسانه که توی رمانای عاشقانه خیلی تکراری شده. روی صفات ظاهری بقیه هم وقت بذارید. مثلا وقتی آزاده امیر رو ب*غل گرفته به قد بلندش اشاره کنید و محمدعلی ای که کنار احسان تلویزیون میبینه بر عکس احسان چشمای سیاه داره. نکته دیگه اینکه برای لحظات احساسی به جای چشمای عسلی
احسان به صفات ظاهری دیگه مثل لبخند یا فرم صورت اشاره کنید.

توصیف مکان: توی توصیف مکان نسبت به حالات و چهره ضعیف عمل کردید. ما هنوز تصویر واضحی از منزل سهیلا یا مادرش یا بزرگی و کوچیکی حیاط مدرسه بلندی راهروش یا چیز های دیگه نداریم. اتاق سهیلا و احسان اون بن بنست قبر موقعیتش نسبت به آواژر و میز آرایش سهیلا چجوریه. توصیفات مکانتون رو به تدریج بیشتر کنید.

توصیف حالات: توصیفات به جا و مناسبی رو مابین دیالوگ و مونولوگ استفاده کرده بودید. از نویسنده توقع داریم که حالت های شخصیت ها رو نه به صورت رگباری و مسلسل وار، بلکه تدریجی و کوتاه در طول داستان جا بده. شما در این زمینه خوب عمل کرده بودید و تنها اشکال توصیف حالات این بود که شخصیت سازی توشون به چشم نمی خورد. مثلا زنی که موقع ناراحتی با انگشتاش بازی می کنه شخصیت سرخورده و بی زبونی داره. مردی که مدام قبل حرفاش پوزخند کج می زنه و جهت نگاش رو با تکون دادن سرش عوض می کنه می تونه مغرور و عصبی باشه. تونسته بودید به جای تحمیل حالت ها به خواننده مثل خجالت کشیدم بنویسید با ریشه های شالم بازی کردم تا خود خواننده با توجه به حالات بتونه تصمیم بگیره که اینجا شخصیت خجالت کشیده اما متاسفانه عادات تکرار شونده که شخصیت رو انعکاس بده توی توصیفاتتون کم به چشم می خورد و اونطور که باید بهش پرداخته نشده بود. مثلا محمدعلی در مواقع پرتنش یا موقع بحث روی ران پاش چند بار دست میکشه و این میتونه نشونه شخصیت استرسی و مضطرب باشه.

عواطف و احساسات: احساساتی که متناسب با طرد شدن سهیلا توسط همسرش بود به خوبی بهش پرداخته شده بود اما نکته ای که وجود داشت این تکرار احساس داستان رو یکنواخت کرده بود. بهتر بود احساسات دیگری وارد داستان باشه تا از بار یکنواختی کاسته بشه.

شخصیت پردازی: در اینکه شما نویسنده ای توانا برای استفاده از شخصیت پردازی هستید شکی نیست اما شخصیت سهیلا در این داستان که یک زن بی دست و پاییه که قصد داره با چنگ و دندون زندگیش رو حفظ کنه بار آنتی فمینیست و زن ستیزانه به رمان بخشید که زیاد جالب نیست.

دیالوگ و مونولوگ: دیالوگ ها سطحی و محاوره ای و داستانی هست و خیلی با مونولوگ‌ ها جور در نمیاد و ولی به جای اون مونولوگ ها اضافه بار دیالوگا رو می گیرن و به سختی داستان رو جذاب نگه می دارن.

بافت و زاویه دید: بافت و زاویه دید: زاویه انتخاب شده بهترین زاویه برای رمانتون هست زیرا که مهم ترین همزادپنداری خواننده به وسیله احساسات و عواطف شخصیت اول اتفاق می افته و روایت داستان از زبان اون میتونه به انتقال این حس ها کمک کنه. زاویه دید اول شخص کمک کرده که خواننده کاملا شخصیت اول رو درک کنه و با داستان زندگیش ارتباط برقرار کنه. بافت ادبی محوری رو انتخاب کرده بودید و از این نظر انتخاب مناسبیه که شما در مونولوگ هاتون تم و فضای عاشقانه ادبی دارید و مونولوگ ها رو به صورتی نوشتید که واقعی به نظر بیان و خواننده بتونه بین مونولوگ های رمان و حرف هایی که در زندگی واقعی رد و بدل میشن ارتباط برقرار کنه و حس مصنوعی بودن بهش دست نده و تنها گاهی اوقات بدون اینکه ذکر کنید سهیلا داره با خودش حرف می زنه بافت مونولوگ محاوره ای شده بود.

اشکالات نگارشی: اشکالات نگارشی: در بعضی موارد نویسنده نوشته امیر و منظورش امیر رو هست که این اشتباهه و من فقط می تونم به یه دونه از این اشکالات اشاره کنم.

علائم نگارشی: بین دوتا جمله که فعل هم دارن ویرگول قرار دادین و این اشتباهه اگر می خواید فاعل رو تو مونولوگ تغییر بدید یا جمله بعدی با اما و گر شروع میشه از ؛ استفاده کنید. بین جمله های مونولوگ به جای نقطه از ویرگول استفاده کردید و این غلطه. علامات نگارشی رو پایان بعضی دیالوگ ها تکرار کرده بودید و باید ویرایش بشه.

ایده: ایده در کل یک ایده عادی بود میشد ایده بهتری هم با این ایده ادغام کرد و نوشت مانند آزادی زنان و بی توجهی مردان و زن ستیزی جامعه اما خود نویسنده مهر زن ستیزی رو به پیشانی شخصیت اصلی میزد از نظر من خلق همچین شخصیتی کمی در دنیای مدرن امروزه ایده خوبی نیست.
در پایان داستان خوبی و جذابی به نظر می رسه اما با مشکلاتی به نسبت زیاد که من فکر میکنم اگه حل بشن شاهکاری قشنگ ارائه بدن.

پی رنگ: برخلاف رمان قبلیتون موقع مطالعه سیر داستان کاملا میشه فهمید که سیر دارای ساختمان از قبل چیده شده و روند تعیین شده ای هستش و اتفاقات رمان برای تشکیل دادن روند معینی پشت سر هم قرار گرفتن و نویسنده به جای اینکه هر دفعه سلیقه ای یه پا*رتی بنویسه و هر جور به ذهنش اومد یه اتفاق اضافه کنه، با ساختمان و پیرنگ معین و اتفاقات برنامه ریزی شده داره می نویسه که فکر می کنم به خاطر الگو گرفتن از زندگی واقعی بوده باشه. پیرنگ عاشقانه در سراسر نوشته به چشم می خوره و تنها مشکل اینه که پیرنگ درام آمیخته شده با فضای نوشته توی ژانر هاتون نیومده. مهم ترین موضوع در نوشتن داستان هدف نویسنده اس اینکه نویسنده چه هدفی از بیان موضوعات داره و آیا در انتها به هدف خود می‌رسه نویسنده در این کتاب هدف خودش رو در صفحات ابتدایی نشون داده، هدف نشون دادن بی پناهی قلب یک زن ساده خانه دار و عاشق شوهر هست که از نظر من نمی‌تونه به تنهایی موضوع جذابی باشه حتما باید بعد از گذشت چند پارت نویسنده شروع به میان کشیدن هدفی دیگر بکنه و این شاید کمی پیرنگ و هدف داستان را پیچیده کنه. داستان برای مخاطبان بالای 30 سال نوشته شده و از نظر من داستان برای کسایی جذابه که حتما زندگی زناشویی را تجربه کرده باشند و مخاطبان دیگر آنقدر مبهوت داستان نمی‌شن این هم یک اشکال دیگه هست.

تم: تمی که در سراسر نوشته یافت میشه اندوه و حس غم عمیق سهیلا به خاطر از دست دادن عشقشه که تم قالب هستش و حتی زمان وارد شدن خواهرش و مسعود به ماجرا هم از بین نرفته و در تمام سیر داستان به چشم می خورد و این امتیاز مثبتی محسوب میشه. تم ها به طور صحیحی وارد داستان و حفظ شدن.

باورپذیری: اتفاقات و حوادث قابل باور هستند و توی بیست و پنج پا*رتی که مطالعه کردم با توجه به واقعی بودن ایده چیز غیر واقعی ای ندیدم به جز اینکه چطور ممکنه یه زن بتونه جوری استخون پای شوهرش رو بشکنه که کار به پلاتین بکشه؟! ترک و مویه تا حدودی قابل باوره ولی اینکه توی پای مسعود پلاتین گذاشته باشن عجیبه! زنه نه اتومبیل! زن تمام فکر و ذکرش درگیر شوهره و این باور پذیری رو کم کرده.

امیدواریم نقدما کمکی به عالی‌تر شدن قلم شما نویسندۀ عزیز بکنه.
|تیم نقد|

منتقدین

@ireihane
@AmirAli
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا