با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن میگذرد.در کوچه پس کوچههای هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید
با سلام و عرض وقت بخیری
نویسنده عزیز اثر شما طبق اصول و چهارچوب اصلی رمان و داستاننویسی نقد گردیده است.
?منتقد اثر شما: @جِیران
* لطفا پیش از قرارگیری نقدنامه توسط منتقد در این تاپیک پستی ارسال نکنید!
* این تاپیک پس از قرارگیری نقد به مدت سه روز باز خواهد بود تا شما نظر شما ثبت شود، سپس قفل خواهد شد.
* اثر شما پس از ارسال نقدنامه تحت نظارت منتقدتان قرار خواهد گرفت؛ درصورتی که نسبت به نکات منتقد بیتوجه باشید، دیگر هیچ نقدی از شما پذیرفته نخواهد شد.
با توجه به اینکه نقد شورا تاثیر مستقیمی بر تگدهی و سطحبندی اثر شما دارد، درصورتی که هرگونه شکایت، انتقاد یا پیشنهادی در ارتباط با تالار نقد و نقد اثر خود دارید؛ به تاپیک زیر مراجعه کنید. ?تاپیک جامع شکایات و پیشنهادات تالار نقد
به امید موفقیت روز افزون شما
تیم مدیریت تالار نقد
نام رمان: ده دقیقه به هشت
نویسنده: @@Nazanin.Raminiya
ژانر: جنایی، معمایی، عاشقانه
خلاصه:
میخواستم عاشقی کنم، بختم را خطخطی کردند.
میخواستم جوانی کنم، مرا در قدم اول پرپر کردند.
آمدم عادت کنم، روحم را به قتل رساندند.
اکنون من آمدهام؛ که حسابم را با همه تسویه کنم!
نقد رمان ده دقیقه به هشت
ارکان میانی
۱- زاویه دید:
زاویه دید داستان اول شخص بود، آمیختن لحن ادبی برای یک پلیس مذکر انتخاب خوبی بود؛ اما عواطف و احساسات کاراکترهایی که عاشق هم هستند فقط از زبان شخص مرد داستان باورپذیریش رو پایین آورده بود. مطمئناً رضا نمیتونه بغض، شادی، عشق و... رو فقط با نگاه کردن به شادی بفهمه.
عشق آیه به رضا تا اواخر داستان ملموس نبود.
۲- سیر داستان:
شروع داستان مانند بیشتر رمانهای پلیسی با انتخاب شخصیت اصلی برموریت جدید از سوی سرهنگ داستان بود،در ادامه نیز دختری با درجهی پایینتر برای همکاری در پرونده ست دو کاراکتر عاشق هم میشوند و در آخر با هم ازدواج میکنند، کلیشههای آمیخته با داستان و قابل پیشبینی بودنش از جذابیت داستان کاسته است.
۳- بافت متن:
بافت متن اول شخص و ادبی بود، دیالوگهای محاورهای در کنار بافت ادبی جذابیت داستان را افزایش داده بود؛ اما هرچه از اوایل به اواسط و اواخر پیش میرفتیم بافت ادبی متن کمتر میشد و نویسنده بیشتر دیالوگنویسی میکرد.
نکتهی دیگر عجلهی نویسنده از اواسط داستان به بعد برای اتمام رمان کاملا مشهود بود.
۴- دیالوگها و مونولوگها:
همانگونه که گفته شد در اوایل داستان نسبت دیالوگها و مونولوگها خوب بود، اما هر چه پیشتر رفتیم از مونولگها کاسته و به دیالوگها اضافه شد، طوری که از اواسط به بعد بیشتر پارتها دیالوگ محور شده بودند.
نویسنده با افزایش دیالوگها میخواست اهداف کاراکتر را هرچه سریعتر به مخاطب برساند.
ارکان ایدهی رمان
۱- بررسی ایدهی اصلی:
ایدهی کلی داستان در مورد پلیسیست که درگیر یک پرونده میشود، قتلهای زنجیرهای و قاتلی حرفهای که تمام قربانیانش را در ساعت ده دقیقه به هشت میکشد که را*بطهی مستقیمی با نام رمان دارد.
شروع داستان کلیشهوار بود؛ اما ایدهی قتلهای زنجیرهای و پیدا کردن قاتلی که مونث بودنش کاملا مشهود است جذاب بود.
نویسنده به خوبی توانسته بود با آمیختن خیا*نت و معما از شدت کلیشهی داستان بکاهد.
۲- پیام داستان:
به نظر من نویسنده سعی داشت با استفاده از کاراکتر رضا میهنپرستی و وظیفه شناسی یک مرد قانون را به رخ مخاطب بکشد.
مردی که برای وظایفش از جان مایه میگذارد، طعم خیا*نت میچشد؛ اما در هر حال باز سعی در به سامان دادن وضعیت جامعه دارد.
۳- ایدهدهی و باور پذیری:
شروعی تکراری عامل مهمی برای دفع مخاطب است.
شروع عشق با همان نگاه اول کاراکتر مذکر و بهم ریختن احوالش برای دیدن یک زن بین آنهمه درگیری ذهنی ناشی از حل پروندهای پیچیده منطق را زیر سوال برده و باور پذیری داستان را کاهش میدهد.
همانقدر که شروع عشق و عاشقی کاراکترها کلیشهوار بود، معمای داستان و حل پرونده جذاب و غیرقابل پیشبینی بود.
ارکانهای اصلی
۱- توصیفات
توصیف چهره:
نویسنده توصیف اعضای صورت و شکلگیری چهرهی کاراکتر در ذهن مخاطب را به خوبی توصیف کرده بود؛ اما این توصیفات درست موقع اوج کشمکشهای درونی رضا برای حل پرونده بود.
نویسنده زمان مناسبی را برای توصیف چهره انتخاب نکرده بود، پلیسی که در اوج کلافگی برای حل پرونده است یکباره شروع به توصیف چهرهاش میکند و باورپذیری توصیفات را سخت میکند.
نکتهی قابل تامل دیگر، نویسنده خیلی دیر به توصیف چهره پرداخته بود و از حالات جمله نیز اصلا مشخص نبود که شخصیت اصلی مرد است یا زن.
توصیف مکان
احساسات کاراکتر در مکانهای مختلف متفاوت میباشد، یک نویسنده میتواند با توصیف یک مکان احساسات کاراکتر داستان را به مخاطب القا کند.
برای مثال اتاق کاری که پلیس داستان در آن حضور داشت میتوانست پنجرهای رو به خیابان داشته باشد یا توصیف قفسههای پروندهای که گوشهی اتاق جا خوش کردهاند. نویسنده میتوانست احساسات کاراکتر را با توصیفات مکان مناسب ملموستر کند.
مخاطب تصویری از مکانهایی که کاراکتر در آن حضور داشت در ذهنش نداشت.
توصیف زمان:
زمان داستان در حال بود و نویسنده به خوبی توانسته بود افعال مناسب را در رمان بکار بگیرد، وقتی قاتل داستان گذشتهاش را بازگو میکرد افعال گذشته به درستی رعایت شده بود؛ و افعالی که در حال به کار رفته بود کاملا با زمان مطابقت داشت.
توصیف احساسات:
مجموعه ای از حالات مانند، خشم، تنفر، شادی، عشق، اندوه، آرزو، ترس و... احساسات یک کاراکتر را تشکیل میدهند.
توصیف حالات کاراکتر اصلی خوب بود؛ اما با توجه به اول شخص بودن داستان احساسات کاراکترهای دیگر به خوبی توصیف نشده بود و برای مخاطب قابل لم*س نبود.
۲- شخصیت پردازی:
پرداختن به حالات یک کاراکتر شخصیت یک شخص را بیان میکند.
شخصیت پردازی رکنی اساسی در داستاننویسست.
شخصیت رضا یک پلیس وظیفه شناس با کمی چاشنی مهربانی است که پروندهی قتلهایی را از مافوق خود دریافت میکند و با معماهای پیچیدهای روبرو میشود؛ برای حل این معماها شخصیت آیه نیز با او همکاری میکند.
شخصیت آیه دختری شوخ طبع و احساسیست که همکاری این دو کاراکتر به عشق ختم میشود.
فضا سازی:
فضا سازی رکن دیگریست که به مخاطب برای بهتر شناختن کاراکتر کمک میکند.
ساختن یک فضای مناسبِ شخصیت کاراکتر در ذهن مخاطب و تاثیر مستقیم فضاسازی به کیفیت داستان تاثیر مستقیم دارد.
متاسفانه نویسنده فضاسازی مناسبی در داستان بکار نگرفته بود و مخاطب هیچ تصویری از فضاهای مختلفی که کاراکتر در آن حضور داشت، نداشت.
۳- کشمکشها
کشمکشهای داستان بیشتر درونی بود، شخصیت رضا برای حل پرونده از اول تا آخر داستان درگیر کشمکشهای درونی بود.
در کنار کشمکشهای دورنی رضا کشمکشهایی که با قاتل و مضنونین دیگر پرونده بعد از دستگیری آنها داشت داستان را به اوج کشاند.
۴- پیرنگ
ایدهی کلی نویسنده در این داستان حل یک پروندهی سخت توسط پلیسی جوان به نام رضا بود.
حل معماهای و تنشهایی که رضا برای حل پرونده دارد داستان کلی را جذاب کرده است.
رضا در همان ابتدا درگیر پرونده میشود، در این مرحله آیه نیز وارد داستان میشود.
در این مرحله شاهد جوانه زدن عشقِ آیه در دل رضا در همان نگاه اول هستیم. رضا در طی حل پرونده متوجه وجه اشتراک و شباهت نوع قتل تمام مقتولین میشود در این مرحله درمییابد احمدی نامی که با تمام مقتولین در ارتباط بوده است یک زن میباشد. و کسی که سوژهها را برای مقتول پیدا میکرد را دستگیر میکند. اینجای داستان است که میفهمد بهترین دوست و همکارش به او خیا*نت کرده است.
بعد از بازجویی و پی بردن به شخصیت قاتل نقش یک طعمه را بازی کرده و بعد تنشهای بسیار بالاخره قاتل را دستگیر میکند. و در این میان عشق آیه و رضا بیشتر میشود ودر آخر به ازدواج دو کاراکتر ختم میشود.
ارکانهای پایانی
ایرادات نگارشی
شکسته نویسی و غلط املایی در داستان به چشم میخورد.
ایرادات نگارشی پارتها بسیار زیاد بود و پاراگراف بندی بهم ریخته بود.
شکسته نویسی:
پارت ۱۱۳
هرکسیم هر کسی هم
پارت ۱۱۴
اینکارو این کار رو اونا اونها بخاطر به خاطر
غلط املایی
پارت ۱۱۵ بودگ بود پارت ۱۱۶ فکار افکار
نیم فاصله
پارت ۱۱۵
گرفته ای گرفتهای حواس پرتی حواسپرتی
سخن منتقد
اول از همه باید بگم خسته نباشی، از خوندن رمانت لذ*ت بردم؛ اما در نقد باید نکات منفی رو گوشزد کرد تا نویسنده اصلاح بکنه و اثر بهتری ارائه بده?
نکتهی اول، پارتهای آخر به شدت دیالوگ محور بودن، کاملا مشخص بود هول هولکی نوشته بودیشون و سعی داشتی هر چه سریعتر داستان رو تموم بکنی.
نکتهی دوم ژانری که برای داستان انتخاب کرده بودی اصلا با محتوا همخونی نداشت.
ژانر جنایی ژانریه که شخصیت اصلی اون یک جنایتکار باشه و هول محور اتفاقاتی بگذره یک جنایتکار انجام میده، داستان شما صد درصد یک اثر با ژانر پلیسی و عاشقانه بود.