تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

نقد شورا نقد شورای رمان فرشته ی بی بال|سیده نرجس کشاورزی

  • شروع کننده موضوع N.DARDAN
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 608
  • پاسخ ها 2
وضعیت
موضوع بسته شده است.
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Apr
268
4,952
118
Captureهعلان.PNG
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Apr
10
73
13
{ به نام خدا }
نقد رمانِ: فرشته بی بال
اسم یا عنوان رمان: در خصوص اسم رمان باید بگم که بسیار ضعیف عمل کردید. این که این رو با استناد به ژانر رمانتون میگم، رمان شما داری ژانر اجتماعی هست، و ژانر قالبتون هم عاشقانه هست. بذار اول یه نکته رو بهت متذکر بشم عزیز جان. ‹‹ توی ژانرت گفتی رئال، باید بدونی رئال یک ژانر نه، بلکه یک سبکه و حتما نیازی هم نیست که این رو توی رمانت بگی پس حتما این موضوع اصلاح بشه. ››
دوم این که فرشته بی بال، فرشته که یک اسمه و بی بال هم یه صفت تخیلی هست چه بسا که ما فرشته رو ندیدم حالا بی بال و با بال بودنش رو خدا می دونه. پس این اسمِ تخیلی و لطیف برای ژانری که شما انتخاب کردید، اصلا انتخاب درستی نیست و از اون گذشته نه وزن خاصی داره، و نه ترکیب جالبی، نمیگم یه کلمه باید معرف تمامی ژانر های رمانتون باشه، اما باید ارتباطی درشون باشه، پس حتما ویرایش بشه.
خلاصه: راجب خلاصه، شما اشتباه بزرگی کردید که بخش عظیمی از رمانتون رو لو دادید. می دونی عزیز جان یه خلاصه قوی خلاصه ی که بتونه دو رکن مهم رو به خوبی به اجرا بذاره، رکن اول این که یه سری اطلاعات به خواننده بده و رکن دوم به همون اندازه که به خواننده اطلاعات داده براش ابهام هم به وجود بیاره تا برای خوندن ادامه ی رمان کشش لازم رو ایجاد کرده باشه. وقتی تساوی بین اطلاعات و ابهامات برقرار بشه می بیند که نتیجه چه قدر فرق خواهد داشت. خب شما اومدید توی خلاصه رمان فقط از بیماری پدوفیلیا حرف زدید و گفتین که با خوندن این رمان با این بیماری آشنا می شید. مگه تحقیق علمیه؟ این یه رمانه،بجای این خلاصه می تونستید از زندگی دختر و یا پسر داستانتون که غرق در مشکلاتن بگین و و این بخش بیماری رو برای خواننده ابهام بذارید، حتی با این خلاصه هم می شد ابهام گذاشت، اما شما اون رو هم لو دادید. اینطوری که: حالا بیماری پدوفیلیا چیست؟
این ابهام؛ اما اومدید توی خلاصه این رو گفتید و بر این اساس نصف جذابیت رمان رو از بین بردید. پس قشنگم خلاصه به یه ویرایش اساسی نیاز داره.
مقدمه: اگه ژانر قالبتون رو در نظر بگیرم و کمی تخفیف قائل بشم میشه گفت توی مقدمه تا حدودی خوب عمل کردید، با این که توی مقدمه دست نویسنده بازه و می تونه استفاده ی هر چه تمام تری از این بخش ببره. اما یه نقطه تا یادم هست بگم که توی مقدمه نیازی نیست از علائم نگارشی استفاده کنی، مثل ... یا ، یا ! و غیره...
آغاز: طبق ژانر میشه گفت،قابل قبول بود، اما بهتره دیگه کلیشه هارو کنار بزنیم و یه برگ جدید رو توی نوشتن به وجود بیاریم.
ژانر ها: باید بگم که در باب ژانر اجتماعی خیلی خوب بودین مثل همون بیماریه، مثل پدر معتادش، مثل فقرشون، یا مثل بی توجهی پدر و مادر آیناز راجب فرزندشون، اما تا جایی که من رمانتون رو مطالعه کردم خبری از ژانر عاشقانه نبود.
شخصیت پردازی: یکی از مشکل های جدی که توی رمانتون مشهود بود همین شخصیت پردازی بود. بنده از رمان شما تا جایی که خوندم جز سفیدی پوست شخصیت اصلیت پریماه چیزی زیادی دستگیرم نشد، نه اخلاق خاص و منحصر به فرد نسبت به بقیه ی شخصیت ها و نه رفتاری بخصوص. راجب برادر پریماه هم باید بگم تا زمانی که سنش رو توی رمان بیان کنید فکر می کردم با یه بچه دبستانی هشت و نه ساله طرفم، اما وقتی سنش رو بیان کردید، هیچ وجه اشتراکی نتونستم با اون شخصیت پیدا کنم. دوست عزیز الان کسی که هیجده سالشه، خودش سرپرست خانواده س چه بسا که پسر هم باشه، و این که پریماه با بیست و چهار سن زیادی داشت ادای بزرگونه در میاورد یا به نوعی همون کلیشه همیشگی در کار بود که خیلی خواننده رو کلافه می کنه، می دونی عزیزم شخصیت ها باید بر اساس واقعیت هم باشند اونم با همچین ژانری، تا من خواننده بتونم اون شخص رو درک کنم و باهاش خو بگیرم. راجب اقای عاطف هم میشه گفت نصبت به اون دو شخصیت خوب تر بود و باز هم نیاز به تلاش خیلی زیادی دارید. باید یاد بگیرید که چطور شخصیت سازی کنید تا خواننده بتونه باهاش همزاد پنداری بکنه. توی خیلی از رمان ها دیدیم طرف میاد میشینه دوساعت قیافه ی شخصیت رو توضیح میده این نه تنها باعث جذابیت نیست بلکه خواننده میاد اون بخش هارو با یه پرش ساده کنار میذاره. حالا این هارو توی بخش توصیفات بیشتر توضیح میدم.
اینو یادم رفت بگم که استفاده از الفاظ رکیک و مستهجن علاوه بر این که شخصیت رمان شمارو جذاب نمی کنه بلکه چهره ی بدی رو برای خواننده به وجود میاره. در یک صورت شخصیت می تونه از الفاظ غیرمتعارف استفاده کنه که توی رمان شخصیتی بد داشته باشه و به نوعی جزوی از خصوصیتش باشه، اونم تا به حدی پس بهتون تذکر میدم که ویرایشش کنید.
توصیفات: توصیفات یکی از اجزای مهم و اصلی رمان هست که به چند شاخه تقصیم میشه.
توصیف حالات: برخی از نویسندگان عزیز بخاطر عدم اطلاعات کافی فکر می کنند که این توصیفات تنها محدود به ایستادن و نشستن و حالتی که فرد درش قرار داره، اما این ها بخشی از حالت ها هستند. توصیف حالات در واقع توصیف چهره، حالت صدا و حالت بدنی هست. مثلا وقتی کسی هیجان زده میشه حالاتی مثل تپش قلب، صورتی متعجب، صدای بهت زده و کشیده، چشمان بیرون زده و گاهی دست های که مقابل دهان قرار می گیره. شما برای این که یه توصیف قوی داشته باشید باید این حس هارو به خواننده منتقل بکنید، که در این بخش هم کوتاهی شده بود.
مثلا وقتی شخصیت شما عصبی میشه، مستقیم نگو که فلانی عصبی شد، می تونی اون رو با بیان حالتش بگی می دونی خواننده این رو مفیهمه که خب ایشون الان عصبی شدن اما باهاش همزاد پنداری نمی کنه.
توصیف مکان: توصیف مکان، مثل گرما، سرما،تاریکی، روشنایی، شکل مکان، و حس، اون قدر در بخش ضعیف عمل کرده بودید که من در طول خواندن حس نمی کردم در مکانی حضور دارم، و فقط نوشته هاتون رو بدون این که باهاش ارتباط بگیرم طی می کردم. راستش در این زمینه تلاش کرده بودید مثل توصیف مهد و یا خونه ی قدیمیشون اما با روش اشتباه، شما وقتی می خوایید چیزی رو توصیف کنید باید در اون مکان قرار بگیرد و با لم*س اون مکان اطلاعات رو کم کم و مکرر به مخاطب برسونید. مثلا:

- کلید انداختم و در رنگ و رو رفته ی قدیمی مون رو باز کردم. وقتی از دنیایه رنگی بچه ها به این خونه ی که هر چه قدر هم به سر و روش می رسیدی باز هم از در و دیوارش چرک بیرون میزد وارد می شدم، دلم می گرفت.

- با حرص در زنگ خورده ی بدبخت رو بهم کوبیدم و وارد حیاط شدم.

خب می بینی، وقتی توی هر پارت ماهرانه و کم کم به این جزئیات اشاره می کنی نه تنها خواننده رو کلافه نمی کنی بلکه با این روش به نوشته ات جذابیت بیشتری میدی. این حالات راجب چهره هم صدق می کنه.
- آن چشمان آبی رنگش دریایی رو درون خود جا می داد که از درکش عاجز بودم.

- صورت سفید و گرد این زن به راستی برازنده ی آن آبی های آسمانی بود.

- ل*ب های نازکش از بغض می لرزید، و چشمانش دریایی مواج شده بودند.
خب عزیزم دیدی که چه قدر میشه راحت راجب شخصیت ها حرف زد بدون این که چیزی اضافی بنویسی می تونی خیلی راحت راجبشون بگی و این جزئیات به سادگی در ذهن نویسنده جا بگیرن. البته یه نکته رو هم بهت متذکر بشم توی رمانت دیدم که رفتی ریز به ریز حموم رفتن طرف رو شرح دادی، عزیزم به جای این توضیحات زائد روی توصیفات تمرکز کن، خب کلی بگی رفته حموم هم مخاطب متوجه میشت لزومی به جزئیات نیست.
بافت: یه بافت عامیانه بود که گاهی خطا های بزرگی درش داشتین و انگار یادتون می رفت که بافت رمان شما عامیانس نه ادبی.
منولوگ و دیالوگ: اولی این که جای توصیفات در پشت دیالوگ های شما بسیار خالی بود، دوم دیالوگ های شما اون حس که باید رو به مخاطب القا نمی کرد. ببین عزیزم دیالوگ ها باید براساس مدل تربیت، اخلاقِ شخصیت، منطقه، زمان، گویش، سن و... باشه. مانند:
  • ببین، مادر نزاده کِسی به ناموسِ داشت چپ نیگا کنه حالیته؟
  • ببخشید آقا، اما من متوجه نمیشم از چه چیزی حرف می زنید؟
خب دوست من ببین، با نگاه به این ها میشه فهمید که شخص اول یه آدم پایین شهری و لاته و شخص دوم یه شخص متشخص و ارومه، خب دیالوگ های شما هم باید توی هر مورد این هارو رعایت کنه. ساده ترش حتی با یه نگاه کوچیک هم میشه فرق نوع حرف زدن هم دوره ی های خودمون با پدربزرگ و مادربزرگ هامون رو ببینیم، پس روی دیالوگ هات کار کن و به همون اندازه منولوگ هات رو هم با اون پیش ببر.
علائم نگارشی: خطاها زیاد بودن بخشیش رو میگم و اما شما حتما آموزش نگارش صحیح رو مطالعه کن.
  • این مال همه هستا.
  • داره هاااا
  • نکناا.
از اضافه کردن آ به پایان کلمات و فعل ها خود داری کن، اشتباه نویسیه نه زیبایی.

- هیییی!!!
بچه نیستن.!!!
کار عاقلانه ی هست؟؟؟
استفاده از علائم نگارشی به تعداد زیاد علاوه برا این به زیبایی نوشته تون کمک نمی کنه به نوعی توهین به خواننده هم حساب میشه، یعنی خواننده نمی تونه با یه علامت بفهمه که این نوشته سوالیه یا هر چیز دیگه؟ خواهش می کنم ویرایش کنید.

  • واای واای.
  • هعیییی.
  • هووف.
کشیده نویسی خیلی مشاهده کردم، کشیده نویسی این رو به من خواننده می رسونه که نویسنده م توی نوشتن حالات شخص ضعف داره و از این روش استفاده می کنه اینم ویرایش بشه.
دیدم حروف رو به اعداد می نویسید لطفا ویرایش بشه ۱۸ نه هیجده، ۵۰ نه پنجاه و ...
وسط جمله ای که پایان نداره ازعلامت نگارشی << ! >> استفاده نکن.
-قند میگیری بچه!!! از موقعی که اوردمش چندتا خوردی؟ ×
- قند می گیری بچه، از موقعی که آوردمش چند تا خوردی؟ √

وقتی دیالوگ میگی یه خط فاصله بعد - این بذار و دیالوگت رو بگو.
-عه پری این پنجی میشه. ×
- عه پری این پنجمی میشه. √
_هر صبح به همین صورت حضور و غیاب بزنید. ×
- هرصبح به همین صورت حضور و غیاب بزنید.√
غلط املایی فراوان داشتید لطفا قبل ارسال هر پارت یه دور برای خودتون بخونیدش اون موقع نتیجه ی بهتر خواهید گرفت.
حضم× | هضم√
دقدقه× | دغدغه √
ذهرمار× | زهرمار√
کانگستر× | گانگستر√
حاظر× | حاضر√
پست فدرت× | پست فطرت √
علویه × اولویه √
حدث × حدس √
و ...
بلاخره گفتنی زیاده و وقت کم.

کلمه ها رو کوتاه نکن عزیزم.
چشمانش× | چشم هایش √
بدرد × | به درد √
دستانش × | دست هایش √
هیچ وقت پایان جمله هات رو باز رها نکن برای پایان جمله از علامت (.) برای جملات پرسشی (؟) برای جملات احساسی یا خبری از (!) و در جایی که که مکث لازمه بنابر میزان لازم مکث از (،) (؛) استفاده کن در جاهای که حرف نصفه می مونه یا فعل برای زیبایی جمله حذف شده از (...) استفاده کن.
راستی اینم بگم جا انداختم، نویسنده نوشته کلاس lmats فکر کنم منظورش کلاس i Matsh یعنی من ریاضی رو دوست دارم بوده که این رو نوشته در غیر اون صورت باید توضیح می داد .
ایراد تنظیم جمله داری، باید بدونی فاعل مفعول و فعل باید سرجای درستشون بایستن.
روند: روند آرومی داشت رمان و تنها هیجانش تا این جا ترس فهمیدن قضیه ی عاطف توسط پریماه بود.
باورپذیری: می شه این سوژه رو باور کرد اما یه جاهایی قلمتون جوری مصنوعی جلوه می کنه و این حس رو از مخاطب سلب می کنه امیدوارم این نقد هارو بخونید و تلاش کنید تا قلمتون از کلیشه دور بشه.

ایده: ایده ایده ی نابی می تونست باشه اگر روی شخصیت ها دیالوگ ها و مکان ها کار می شد و این موضوع رو توی یه بستر دیگه می برد اما بخش زیادی از ایده جدید و جالب نبود که به نظرم باز هم اگر قلمتون رو قدرت ببخشید این به راحتی قابل حله.


{ و درنهایت امید وارم این نقد در کناره سازنده بودنش موجب کدورت نشه، قلمتون مانا نویسنده ی عزیز.}
‹‹تیم نقد کافه نویسندگان، شقایق.››
 
آخرین ویرایش:
برترین منتقد سال ۱۴۰۲
مدیر بازنشسته
برترین‌ مقام‌دار سال
Apr
1,345
10,879
168
به نام خدا

نام رمان مهم ترین رکنیه که تو جذب مخاطب و نشون دادن فضای درونی نقش به سزایی داره. استفاده از کلمات و ترکیب های جدید، که علاوه بر جذاب بودن ذهن خواننده رو به فضایی متفاوت از کلیشه های متداول و خسته کننده هدایت میکنه، باعث تحریک کنجکاوی و جذب مخاطب میشه. در مورد نام رمان باید بگم استفاده از کلمه فرشته، که به وفور در رمان ها به چشم می خوره در اولین نگاه رنگ و بوی تکراری بودن داره؛ توجه کنید:فرشته من، فرشته ناپاک، فرشته های گناهکار، فرشته خیال من، فرشته یا شی*طان و ... تنها بخشی از رمان هایی هستن که از این عبارات استفاده کردن. ترکیب فرشته بی بال، با اینکه رمان دارای ایده جدیدیه؛ فضایی کلیشه ای و مشابه با بقیه رمان ها رو به مخاطب القا میکنه و برای بهتر به نمایش گذاشتن ایده میشه از عبارات و ترکیب های جدیدتر و جذاب تر استفاده کرد. این نام با اینکه ژانر عاشقانه رو به خوبی در بر می گیره، از سبک رئالی که باید به خواننده نشون بده بهره کمی داره و دور از ذهن ترین سبکی که با خوندن نام به ذهن خواننده می رسه رئاله.

خلاصه: یه خلاصه خوب باید در عین کوتاه بودن، اطلاعاتی در مورد رمان به خوانندش بده و به همون اندازه ابهام ایجاد کنه و ترقیبش کنه تا داستان رو دنبال کنه و علاوه بر اون ژانری که رمان بهش پرداخته رو برسونه. معلومات و اطلاعات داده شده در مورد داستان باید با نقاط مبهم در تعادل باشه ولی خلاصه نوشته شده سراسر اطلاعات و روشن سازیه و به تمام سوالات احتمالی ای که ممکنه در ذهن خواننده ایجاد بشه پاسخ داده.

هدف من از نوشتن این رمان آگاهی بود، آگاهی مردم. اتفاقاتی که توی جوامع مختلف جهان می افته که(و مناسب تره) معصوم ترین و بی گناه ترین مو جودات رو قربانی میکنه. میشه گفت این قسمت با وجود اشکالاتی نظیر استفاده از ویرگول بین جمله اول و دوم و تکرار حرف اضافه "که" قابل قبول ترین قسمت خلاصه بود. این قسمت به وضوح اشاره می کنه که در این رمان قراره به یه معضل اجتماعی فراگیر، که تنها مختص جامعه ما نیست و جهانیه پرداخته بشه و اجتماعی بودن ژانر رو به خوبی بروز میده. به علاوه این سوال پیش میاد که این اتفاق چیه و چرا قربانی هاش معصوم ترین قشر، یعنی کودکان هستن.

قربانی که اکثریت فکر می کنن هو*س. این جمله ترکیب دستوری غلط و فاقد فعل داره و باید حذف یا ویرایش بشه.اما نوعی بیماری روحی روانیه که با خیال...این رمان رو بر اساس پدوفیل یا پدوفیلیا نوشتم.حالا پدوفیلیا یعنی چه؟! در اینجا علاوه بر اینکه اطلاعات اضافی و کامل در مورد محوریت اصلی رمان داده شده به تمام سوالات احتمالی که می تونستن مخاطب رو مجاب به خوندن پارت ها بکنن، پاسخ داده شده. با توجه به جملات ابتدایی و اشاره به بیماری روانی حدسی شک برانگیز در مورد موضوع به ذهن خطور میکنه ولی با پاسخ به سوالی که نویسنده خودش مطرح کرده و در ادامه پاسخ داده؛ این حدس به یقین تبدیل میشه و عملا تمام موضوع لو میره.

خلاصه نوشته شده دارای توضیح ها و اطلاعات بیش از حد و اضافیه و برخلاف نام که ژانر و فضای عاشقانه رو بروز میداد، تماما به بعد اجتماعی و رئال پرداخته و کاملا از ژانر عاشقانه دور بود. ضمنا از بافت و چهارچوب مورد قبول در خلاصه رمان ها فاصله داشت و تمام این حرف هایی که نویسنده با خوانندش میزنه، می تونست توی مقدمه یا سخن نویسنده گنجونده بشه تا ترکیب خلاصه رو به هم نریزه.

مقدمه: ایجاد ابهام و سوال، استفاده از جملات راز آلود و باز در عین دادن سرنخ هایی در مورد رمان، برای خلاصه قابل قبول هستن و مقدمه دارای جملات باز و مبهم و سه نقطه ماهیت مقدمه بودن خودش رو از دست میده. متن ادبی استفاده شده در مقدمه با جمله ای مثل:وقتی پایت را در این جهان می گذاری که از پلیدی آغشته شده گوشه چشمی به ژانر اجتماعی داره و جملۀ با وجودت عشق را در دل ها عمیق تر می کنی می تونه اشاره کوتاهی به عاشقانه بودن داستان باشه. ولی ژانر رئال در مقدمه ای که سراسر جملات احساسی و عاطفی رو شامل میشه و عواطف نویسنده رو به خوانندش تحمیل میکنه به چشم نمی خوره. رئال یعنی بیان حقایق و اتفاقات بطن جامعه بدون دخیل کردن عواطف و القای احساسات درونی به مخاطب و در مقدمه، ضعیف بهش پرداخته شده بود. توقع میره که در مقدمه به تمام ژانر های استفاده شده در رمان پرداخته بشه.

توصیف حالات و شخصیت پردازی: گاهی نویسنده تصمیم میگیره به جای توصیفات پشت سر هم و گاها کسل کننده، شخصیت ها و چهره ها رو در طول اتفاقات و به صورت تدریجی توصیف کنه که انتخاب صحیحیه ولی باید توجه داشت که توصیفات تدریجی و شخصیت پردازی گام به گام، باید تو رمان مدام تکرار بشه تا تو ذهن مخاطب بمونه و نویسنده بعد چند پارت اون ها رو فراموش نکنه. مثلا موقع بیان دیالوگ ها به رنگ چشم و حالت چهره و... اشاره بشه ولی متاسفانه در رمان به جز اطلاعات کم و ناکافی در مورد چهره ها در بینابین پارت های ابتدایی، در ادامه رمان با نزدیک شدن به موضوع اصلی، نویسنده توصیف چهره ها رو کمرنگ تر کرده بود و عملا هیچ تصویر ذهنی ای از مهسا و همسرش و خواهر پریماه به مخاطب داده نشده. در آغاز رمان مادر پریماه پیرزن خوش قلبی که نگران و دلسوز فرزندهاش هست و مدام دلشوره اونها رو داره معرفی شده ولی برادر پریماه با توصیفات نویسنده در آغاز پسر بچه کم سن با رفتار کودکانه ای جلوه می کنه که تند تند شیرنی ها رو می خوره و نویسنده با جملۀ برادر کوچک کله شق من! کاملا حس پسر بچه ای بازیگوش و نابالغ رو برای خواننده می سازه ولی در پارت های بعدی اونو پسر هجده سالۀ ای توصیف می کنه که با وجود جوون بودنش عقل بالغی داره و خواهرش رو درک می کنه. این ضعف شخصیت پردازی و دوگانگی توصیف حالات رو نشون میده. با وجود اینکه شخصیت های رمان درگیر مشکلات اجتماعی و آسیب دیده از معضلاتی مثل اعتیاد نشون داده شدن؛ ولی باز نویسنده با استفاده از کلمات توصیفی صریح و تحمیل ویژگی های شخصیتی مورد نظرش جنبه رئال رو رعایت نکرده با اینکه باید با بیان دیالوگ های خاص و رفتار هایی که ویژگی های شخصیتی رو به نمایش می ذارن مخاطب رو آزاد بذارن که نتیجه گیری کنه که به طور مثال فربد خیلی بیشتر از سنش می فهمه.

توصیف مکان: توصیف و تصویر سازی محل وقوع اتفاقات رمان مهم ترین عناصر برای کمک به خواننده در ایجاد تصویر ذهنی واضح هستن که نباید در یک پاراگراف پشت سر هم قطار بشن و در بین دیالوگ و مونولوگ اطلاعات کافی در مورد مکان داده بشه. در رمان فرشته بی بال توصیفات مکان یکجا و به صورت پشت سر هم داده نشده بودن و جای صحیحی داشتن ولی باید اشاره کرد که نویسنده تنها در برخورد اول به توصیفات کم بسنده کرده بود و در باقی پارت ها هیچ اشاره ای به ویژگی مکان نشده بود. منزل پریماه کاملا مبهم با کلمات کلی و برای توصیف مهد کودک تنها به رنگارنگ و کودکانه بودن اشاره شده بود با اینکه مخاطب برای تصویر سازی اطلاعات بیشتری از رنگی رنگی بودن محیط نیاز داره. مثل اندازه حیاط مهد و وجود باغچه یا گلدان و پله هایی که جلوی در ورودی با فوم پوشیده شدن و پنجره های نورگیر بزرگ.

چند نکته دیگه: برای نشون دادن کشیدگی کلمات یا بلند بودن صدای شخصیت از تکرار حروف استفاده نکنید و به جای اون از جملات توصیفی در مونولوگ استفاده کنید. به طور مثال:

-یه دونه شیرنی هستااااا

چشمای بادومی و مشکیش رو گرد کرد و کشدار گفت:

- یه دونه شیرنی هستا!


تکرار علامت های تعجب و سوال برای نشون دادن لحن کاراکتر هم میتونه جاش رو به توصیفاتی مثل: با عصبانیت تشر زد، متعجب پرسید، فریاد زد و... بده.

در بین افعال و جملات از درنگ نما استفاده نشه و به جاش از نقطه علامت تعجب و سوال و"؛" استفاده بشه.

اگه انتخاب شما زاویه دید اول شخص و شخصیت مورد نظرتون پریماه هستش، از زبون شخصیت دیگه ای ننویسید و تمام رمانتون رو از زبون همون شخصیت اول بنویسید. قسمت کوتاهی که از زبون رئیس مهمد نوشته شده بود هیچ اطلاعات جدیدی به خواننده نمی داد و بیانش غیر ضروری و غلط بود.

اگه برای مونولوگ بافت محوری انتخاب شده باید در تمامی پارت ها کلمات به صورت محوری تایپ بشن و دوگانگی به چشم نخوره:

در همان حین همون لحظه

فرم را با خوشحالی پوشیدم ...همان فرم. فرم رو با خوشحای پوشیدم...همون فرم



امیدوارم این نقد باعث کدورت نشه و به پیشرفت قلم شما کمک کنه
با آرزوی بهترین ها برای شما نویسنده عزیز
تیم نقد کافه نویسندگان
 
آخرین ویرایش:
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا