تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

نقد شورا نقد شورای رمان چاهخو | آتریــسا کاربر انجمن کافه نویسندگان

  • شروع کننده موضوع Alien
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 122
  • پاسخ ها 2
وضعیت
موضوع بسته شده است.
برترین منتقد سال ۱۴۰۲
مدیر بازنشسته
برترین‌ مقام‌دار سال
Apr
1,345
10,879
168
51839_45fd456b7e49602592b0fbe2461f9a99.png




با سلام و عرض وقت بخیری
نویسنده عزیز اثر شما طبق اصول و چهارچوب اصلی رمان‌ و داستان‌نویسی نقد گردیده است.
?منتقد اثر شما: @-shun-

* لطفا پیش از قرارگیری نقدنامه توسط منتقد در این تاپیک پستی ارسال نکنید!

* این تاپیک پس از قرارگیری نقد به مدت سه روز باز خواهد بود تا شما نظر شما ثبت شود، سپس قفل خواهد شد.

* اثر شما پس از ارسال نقدنامه تحت نظارت منتقدتان قرار خواهد گرفت؛ درصورتی که نسبت به نکات منتقد بی‌توجه باشید، دیگر هیچ نقدی از شما پذیرفته نخواهد شد.

با توجه به این‌که نقد شورا تاثیر مستقیمی بر تگ‌دهی و سطح‌بندی اثر شما دارد، درصورتی که هرگونه شکایت، انتقاد یا پیشنهادی در ارتباط با تالار نقد و نقد اثر خود دارید؛ به تاپیک زیر مراجعه کنید.
?تاپیک جامع شکایات و پیشنهادات تالار نقد

به امید موفقیت روز افزون شما
تیم مدیریت تالار نقد

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
برترین منتقد سال ۱۴۰۲
مدیر بازنشسته
برترین‌ مقام‌دار سال
Apr
1,345
10,879
168
105827_c8f4a8f729f5798f774583d53dd979e9.png

هوالمحبوب

نام رمان: چاهخو

نویسنده: آتریسا اکبریان
@@آتـریـسـا
ژانر: جنایی، معمایی، تراژدی


خلاصه:

گوش‌هایش را بریده بودند جسمانی نه عقلانی!
قدرت درک و فهم را از او ستانیده بودند و چون خوک دست‌آموز به کارش گرفته بودند.
خوکی که آرام‌آرام پروار شده و اسمش در جدول طویل کشتارگاه‌ها هک میشد. منجی از راه رسید، وحوشیت وجودش به خروش افتاد و صید به صیاد تغییر ماهیت داد. او بیگانه شده بود!

چاهخو : کسی که پیشه اش کندن چاه یا لاروبی کاریز است، مقنی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
برترین منتقد سال ۱۴۰۲
مدیر بازنشسته
برترین‌ مقام‌دار سال
Apr
1,345
10,879
168
| به نام خدا |

نقد حرفه‌ای رمان چاهخو

?ارکان‌های میانی

۱. زاویه‌دید:

زاویه دید چاهخو، دانای کل نامحدود بود؛ راوی‌ای که مانند کردگار از اتفاقات در جریان خبر دارد و به تناسب، به هر شخصیتی سر می‌کشد. گاهی اقلیم، گاهی مادر، گاهی علی...
از مزایای این زاویه‌ی دید، دست باز نویسنده برای بیان اتفاقات و توصیفات مربوط به شخصیت‌ها است و از این مزیت، به خوبی در رمان برای پردازش متقابلانه‌ی احساسات آمال و اقلیم و علی نسبت به هم‌دیگر استفاده شده است.
از معایب این زاویه‌ی دید، سختی بیشتر ایجاد همزادپنداری در احساسات میان خواننده و شخصیت‌ها است که تقریباً به خوبی از پس آن برآمدید اما در مرحله‌ی شنیدن خبر مرگ ساغر و پردازش احساسات اقلیم، خواننده به خوبی نمی‌توانست آن غم را درک کند و با اقلیم خو بگیرد. درواقع برای اقلیم دل می‌سوزاند اما بابت مرگ ساغر، به خودی خود ناراحت نمی‌شد.
توصیف احساسات خوب بود اما بهتر می‌شود اگر از مزیت دانای کل استفاده کنید و در خلال داستان، اشاره‌های کوچکی به خاطره‌های اقلیم و ساغر داشته باشید؛ با توجه به زاویه‌ی دید، حتی نیازی به فلش بک نیست.


۲. سیر داستان:

سیر داستان در ابتدا بیشتر آرام و روزمره است و تا حد زیادی درگیر توصیفات گشته و کمی کند شده. در مسیر آشپزخانه، اتفاق مهمی نیفتاد اما بنا به حضور مادر اقلیم، نویسنده طبیعتاً مجبور هستند نسبت به محیط اطلاعاتی بدهند که علی‌رغم آمیختگی با تشبیهات زیبا، حالت یک‌جا بودنشان را از دست نداده‌اند. بهتر است یک پرش مکانی_زمانی مستقیماً به خود آشپزخانه یا اتاق اقلیم -وقتی آمال برمی‌گردد- داشته باشید و توصیف سالن را به فرصت دیگری محول کنید.
غیر از این مورد، باقی رمان سیر نسبتاً مطلوبی برای کافه نویسندگان تراژدی دارد اما تراژدی ژانر آخر است؛ از کافه نویسندگان جنایی/معمایی انتظار سیر تندتری می‌رود. هم‌چنین، شروع رمان هم با آن آرامش اولیه، مناسب کافه نویسندگان جنایی/معمایی نیست و حتی به عنوان رمان تراژدی هم تا رسیدن به اشتباه گرفتن اقلیم توسط مادرش، جذابیتی ندارد و ذهن خواننده را درگیر نمی‌نماید.
به طور کلی برای رسیدن به یک سیر خوب در شروع، پیشنهاد من تعویض نقطه‌ی شروع است؛ از هیجان شروع کنید و روزمرگی‌های قبلش را در صورت نیاز در طول هیجان از زبان دانای کل به صورت مختصر مفید جای دهید.


۳. بافت متن:

بافت رمان شما ترکیبی از مونولوگ ادبی و دیالوگ محاوره است. خوش‌بختانه ترکیب لحن محاوره و ادبی صورت نگرفته بود و بافت بی‌نقصی داشتید اما جدا از نقد و اصولش، در مقام یک خواننده نکته‌ای را ذکر می‌کنم:
در مواردی مونولوگ دچار ترکیب بافت ادبی معیار با ادبی فاخر شده است!
ادبی معیار: به خانه‌ات برو و در را باز کن.
ادبی فاخر: به خانه‌ات رو و در را بگشا.
این یک نکته‌ی کاملاً فرعی است! هر دو نثر ادبی هستند اما خودتان هم متوجه ناهم‌خوانی آن‌ها می‌شوید. نثر رمان شما مدام میان این دو می‌چرخید. به طور غالب، ادبی معیار است اما استفاده از کلمات به شکل زرشکین، فلزین، چوبینه و همین‌طور تشبیهات سنگینی که بیشتر مناسب نثر ادبی فاخر هستند و این درهم آمیختگی کمی از نظم بافت متن کاسته است*.
هم‌چنین با توجه به این نثر، بهتر است به جای قرمز از سرخ استفاده کنید.


۴. دیالوگ‌هاو‌مونولوگ‌ها:

بستر رمان، دیالوگ و مونولوگ است؛ مانند صفحه‌ی سفیدی که تا نباشد، نقاشی هم نمی‌توان کشید!
یکی از نکات مهم درباره دیالوگ و مونولوگ، تناسب میانشان هست که نه بیش از حد باشند، نه آن‌قدر کم که خواننده را خسته کنند. همان‌طور که گفتم، به خاطر تجمع توصیفات در راه آشپزخانه که آمال می‌رفت، زیادی مونولوگ به چشم می‌خورد. در باقی موارد گر چه مونولوگ‌ها گاهی زیاد می‌شدند اما چون در مواردی هستند که خود خواننده می‌خواهد بداند، خسته کننده نیستند؛ بنابراین نمی‌توان گفت تناسب برهم خورده است. دیالوگ‌ها در حد مناسبی بودند.
هم‌چنین تفاوت دیالوگ‌ها میان شخصیت‌ها مشهود بود. از دیالوگ‌های اقلیم، افسردگی‌اش مشخص بود، هم‌چنین سرزندگی بیشتر علی و آمالی که عادت دارد عربی و فارسی را با هم حرف زند. (در این باره توصیه می‌کنم معنای حرف‌هایش را در همان زمان بیاورید. هم این که زمان پی دی اف شدن نظم پارت‌ها برهم می‌ریزد و هم، اگر خواننده در لحظه بخواهد چک کند ارتباط با متن را از دست می‌دهد.)
در نهایت گر چه ایده روشن نشده است اما به نظر می‌رسد اتفاقات مقدمه‌ای بر شکل‌گیری ایده هستند؛ همخوانی دیالوگ و مونولوگ با رمان وجود دارد و به موضوع فرعی نپرداخته‌اند.
از نظر باورپذیری مونولوگ و دیالوگ‌ها در سطح خوبی هستند.


رکان‌های ایده رمان

۱. بررسی ایده اصلی:

داستان حول محور اقلیم می‌چرخد که مشکل قلبی دارد، به نظر افسرده و ناامید می‌آید که عشقش را از دست می‌دهد...
تنها بیست پارت از رمان گذشته است و ایده به وضوح دیده نمی‌شود؛ با این وجود از روی خلاصه (صید به صیاد تغییر ماهیت داد) می‌توان متوجه تم انتقامی احتمالی شد. همان‌طور که باید بدانید، انتقام به خودی خود موضوع جدیدی نیست اما همه چیز به پردازش نویسنده برمی‌گردد. به خاطر تعداد پارت‌ها نمی‌توانم قضاوت کنم اما آگاهی از کلیشه‌های این ژانر، به شما کمک خواهد کرد.


۲. بررسی پیام‌ رمان:

محبت اقلیم به مادرش جای ستایش دارد و تا این‌جا، می‌توان به‌نوعی پیام رمان را احترام و عشق به مادر دانست اما همین اقلیم، با خبر مرگ ساغر نسبت به مادرش برای مدتی بی‌توجه می‌شود و از سوی دیگر، می‌توان این‌گونه برداشت کرد که هر آدمی، یک سر حدی دارد که نمی‌تواند تحمل کند و باید چنین آدمی را درک نمود. با این حال، انتظار پیام‌ اصلی را در ادامه‌ی رمان می‌کشیم؛ چرا که این‌ها از موارد فرعی بودند.


۳. ایده‌دهی و باورپذیری:

به طور کلی رمان از نظر باورپذیری ایرادی ندارد اما در مورد نحوه‌ی خبر دادن مرگ ساغر به اقلیم توسط علی دچار ضعف شده است؛ علی با این حجم از نگرانی برای اقلیم و خبر داشتن از مشکل قلبی او، باید مقدمه‌چینی ‌بیشتری می‌کرد یا حداقل موقعیت ممناسبش را فراهم می‌نمود. به طور مثال پیشنهاد میداد اول یک لیوان آب به صورت آمال بزنند، در همان حین قرص‌های اقلیم را هم می‌آورد که دم دست باشند.
نکته‌ی دیگر وضعیت قلب اقلیم است. در ابتدای رمان به صرف هیجان فکر کردن به ساغر قلبش مشکل پیدا می‌کند؛ بنابراین انتظار واکنش خیلی شدیدتر از قلب او هنگام شنیدن مرگ ساغر می‌رود. در حالی که بیشتر پردازش روی بهت و سپس ناباوری و عصبانیتش بود. بهتر است به ضعفش بپردازید.
هم‌چنین پیشنهاد می‌کنم قسمتی که اقلیم با خود بلند درمورد زنان قدرتمند حرف می‌زند، بدون آن که بفهمد را نیز حذف نمایید. نیازی به ذکر نیست که این اتفاق مصداق بارز کلیشه است.


?ارکان‌های اصلی

۱‌. توصیفات (۵ بخش):

چهره:

توصیف چهره خرد خرد و بیشتر غیر مستقیم بود؛ همین‌گونه هم صحیح است که باعث ماندگاری می‌شود و من هنوز قهوه آمال و سبزی علی و ابروهای به هم پیوسته اقلیم را به یاد می‌آورم؛ هم‌چنین چروک و نقوش صورت آمال و این که لاغر است... با این حال انتظار می‌رود به موارد جزئی‌تر هم به همین صورت در خلال رمان بپردازید؛ قد، حالت ابرو و مژه، بینی، ل*ب‌ها، فرم صورت، چانه و...

حالات:

این توصیف، توصیف احساسات را نیز غنی‌تر می‌نماید! با توجه به زاویه‌ی دید دانای کل که دست نویسنده بازتر است، این توصیف به خوبی پردازش شده است و حالات بدن و صورت در اکثر صحنه‌ها بیان شده‌اند؛ گرچه بهتر می‌شود اگر پر و بال بیشتری به توصیف حالات صورت بدهید، در اکثر مواقع به یک جزء آن مانند درهم رفتن ابروها اشاره کرده‌اید، کامل‌ترش نمایید. از درشت یا ریز شدن چشم‌ها، رنگ پریدگی و... هم‌ کمی بیشتر بگویید.

احساسات:

در توصیف احساسات سنگ تمام گذاشته‌اید؛ احساسات شخصیت‌ها به خوبی قابل فهم بود. از تشبیهات زیبا و به جایی استفاده کرده‌اید. تنها نکته‌ی قابل ذکر، این است که احساسات تا به این‌جا روایتی از دانای کل بودند؛ مثلا ارادت علی به اقلیم بیشتر از زبان دانای کل بود و نه در نتیجه‌ی اتفاقات که با توجه به تعداد پست‌ها کاملاً طبیعی است اما پیشنهاد می‌شود در آینده مروری بر خاطرات ساغر و اقلیم، علی و اقلیم هم بشود.
عالی است؛ خسته نباشید؛)

مکان:

توصیف مکان هم در حد مطلوب و حتی همراه با ریزجزئیات بود؛ منتها برای توصیف از جملات به شدت بلند بالایی استفاده کرده بودید که بدون علائم نگارشی صحیح (در قسمت ایرادات نگارشی اشاره می‌کنم) خوانششان برای خواننده سخت می‌نمود. مثالش را هم در همان بخش می‌آورم.
و در مورد توصیف کوچه، هنگامی که آمال را بر ماشین نشاندند هم نسبت به سایر مکان‌ها کم لطفی شده است. خاکی است یا آسفالت؟ چه عرضی دارد؟ خانه‌ها مسکونی‌اند یا سوپرمارکت و دیگر مغازه‌ها نیز در کوچه دیده می‌شوند؟

زمان:

از نظر زمانی رمان به هم پیوسته بود و ما شاهد برش زمانی نبودیم؛ هم‌چنین فلش بک نیز نداشت و در مورد زمان حال هم به خوبی توضیح داده بودید. جای حرفی باقی نمی‌ماند.


۲. شخصیت‌پردازی:

شخصیت‌پردازی شما در قالب بیست پارت مطلوب است و از انواع مختلف شخصیت استفاده کرده‌اید.
آمال بیشتر یک شخصیت قراردادی دارد؛ مادر مهربانی که گاهی از روی نادانی، اقلیم را علی‌رغم خواستش می‌آزارد و مشکلات او را پیر نموده‌اند. با تمام توجهی که به پسرش دارد، نمی‌تواند علت حساسیت او را حدس بزند و شک هم نکرده است که سادگی و نادانی‌اش را بیشتر نشان می‌دهد. در مورد این شخصیت پیشنهاد می‌کنم در آینده با بخشیدن جنبه‌های مختلف به او، پردازش بیشتر رنج‌ها و نکات به خصوص زندگی‌اش، اخلاقیات خاص او، صرف نظر از مادر بودنش، از این قالب بیرون آورده و به یک شخصیت همه جانبه تبدیلش نمایید.
اقلیم، پسری است که به نظر رنج دیده، مشکل قلبی دارد و در عین حال نمودی از افسردگی در او دیده می‌شود. دمدمی مزاج است؛ گاهی آرام چنان که در آغوش مادرش می‌ماند، گاهی پرخاشگر، همان‌طور که به مادرش می‌پرد و به وسایل خانه آسیب می‌زند. یک لحظه در شوق یار است و چند دقیقه بعد در غم غرق شده، آرزوی مرگ می‌کند. در مجموع می‌توان گفت با پردازش بیشتر روی اخلاقیات و گذشته‌اش و نشان‌دادن رابطه‌ی علت و معلولی میانشان شخصیت همه‌جانبه‌ای است.
علی شخصیت سرزنده‌ای است که به اقلیم و خاله‌اش ارادت محکمی دارد و برای اقلیم نگران است. این شخصیت حضور کمتری داشته و کمتر هم به آن پرداخته شده اما در قالب بیست پارت خوب است. در آینده انتظار بیشتری می‌رود.


۳. فضاسازی (تصویر پردازی):

چه از لحاظ توصیفات مکان و چه از لحاظ آمادگی خواننده به خوبی عمل شده است. با وجود نفوس بد زدن‌های اقلیم پس از اوج مشکل قلبی‌اش، خواننده به خوبی برای مواجهه با شوک مرگ ساغر آماده می‌شود.


۴. کشمکش‌ها:

کشمکش رمان تا به این‌جا از نوع انسان_سرنوشت بوده است؛ اقلیمی که گویا مشکلات بسیاری را پشت سر گذاشته است و حتی اکنون متحمل درد از دست دادن مع*شوق می‌شود. پست‌های رمان در نقطه‌ی شروع کشمکش پایان یافتند و تحلیلی بر پرداخت کشمکش نمی‌توان داشت.


۵. پیرنگ:

رمان با صبحانه خوردن توام با آرامش اقلیم شروع شد؛ همان‌طور که گفتم، چنین شروعی نه جذابیتی دارد و نه مناسب کافه نویسندگان جنایی_معمایی است. در ادامه فهمیدیم اقلیم قصد به خواستگاری رفتن دارد و مادرش خوشحال است. خود او نیز مشتاق معشوق است. تا به این‌جا گره‌ای دیده نمی‌شود اما با بدحال شدن اقلیم و آمالی که به اشتباه صدایش می‌زند، خواننده کنجکاو دانستن می‌شود. با توجه به موقعیت آرام پس از آن، آمدن علی، بهتر است در این‌جا اطلاعات بیشتری بدهید که عطش دانستن خواننده را بیشتر تحریک کند؛ چرا که به اندازه‌ای این گره کوچک است و سریع از روی آن رد شده که پس از چند پست در پیش چشم خواننده هم کم‌رنگ می‌شود. با آمدن علی باز هم شاهد صحنه‌ی آرامی هستیم تا رسیدن خبر مرگ ساغر که یک شوک ناگهانی است. حالات علی و اقلیم در این مرتبه به خوبی پردازش شده‌اند و بعد، همه‌چیز با آمدن همسایگان برای کمک بیش از حد سریع می‌گذرد و این همسایگان بهتر است بیشتر توصیف شوند. در این‌جا رمان از قالب احساسی‌اش خارج شده، بیشتر گزارش مانند می‌شود.


?ارکان‌های پایانی

۱. ایرادات نگارشی (چهار بخش):

تکرار:
تراژدی غم‌بار❌
تراژدی به خود خود به معنای غم‌انگیز است.
غلط املائی:
هنجره❌
حنجره✔
غلط‌تایپی:
پمپاز❌
پمپاژ✔
قدمی❌
قدیمی✔
نیم‌فاصله:
شبرنگ‌اش❌
شبرنگش✔
این‌گونه نوشتار تنها در مواردی به کار می‌رود که حرف آخر (ه)، (ی)، (ای) باشد.
بدبخت‌اش❌
بدبختش✔
شکسته‌نویسی: ندارد.
علائم نگارشی:
استفاده چندانی از علائم نگارشی، به خصوص نقطه و ویرگول نشده بود که خوانش را سخت می‌نمودند. به طور مثال همان خط اول خلاصه:
گوش‌هایش را بریده بودند جسمانی نه عقلانی!❌
بدون نقطه ویرگول، به دو صورت می‌توان برداشت کرد.
آخرش جسمانی نه، عقلانی!
یا جسمانی، نه عقلانی!
هم‌چنین پس از بودند، نیاز به ؛ است.


به سمت دیوارهای گچی سپید رنگ پیش می‌رود و حصیرهای رنگارنگ دایره‌ای شکل آویزان از آن را که برای تزئین اتاق پسرش به کار گرفته بود از میخ کنده و زیر عبایه مخفی می‌کند، از کنار کمد کوچک چوبی و قفسه‌های فلزی کتابخانه‌ پسرش که پر از کتاب‌های رنگارنگ داستانی و اغلب رمان است می‌گذرد و در حالی که آخرین نگاهش را به پسرش که روی میز تحریر چوبینه‌ای که خودش از چوب درختان نخلستان پدربزرگ ساخته بود نشسته، صدای موسیقی را به گوش کشیده و قهقهه می‌زند می‌دوزد، با حالت قهر لنگه‌های قطور درِ فلزی اتاق که در برگیرنده شیشه‌های مشجر مربع شکل است را هل داده و بدون بستن در از اتاق خارج می‌شود.❌

در این مثال کمی خوانش برای خواننده سخت می‌شود؛ چرا که گاهاً پایان جملات مشخص نیست و خواننده از تشخیص لحن باز می‌ماند.


به سمت دیوارهای گچی سپید رنگ پیش می‌رود و حصیرهای رنگارنگ دایره‌ای شکل آویزان از آن را که برای تزئین اتاق پسرش به کار گرفته بود(،) از میخ کنده و زیر عبایه مخفی می‌کند، (.) از کنار کمد کوچک چوبی و قفسه‌های فلزی کتابخانه‌ پسرش که پر از کتاب‌های رنگارنگ داستانی و اغلب رمان است(،) می‌گذرد و در حالی که آخرین نگاهش را به پسرش که روی میز تحریر چوبینه‌ای که خودش از چوب درختان نخلستان پدربزرگ ساخته بود نشسته، صدای موسیقی را به گوش کشیده و قهقهه می‌زند(،) می‌دوزد، با حالت قهر لنگه‌های قطور درِ فلزی اتاق که در برگیرنده شیشه‌های مشجر مربع شکل است را هل داده و بدون بستن در از اتاق خارج می‌شود.

هم‌چنان در این مثال شاهد تجمع توصیفات به گونه‌ای هستیم که خواننده تمایل به رد کردن آن دارد. استفاده از جملات توصیفی طولانی در کنار هم، درک خواننده را پایین می‌اورند.

پاراگراف‌بندی: هر پاراگراف از خط بعد شروع می‌شود. گاهی به دو خط بعد پرش داشته‌اید.

پارگراف اول


پاراگراف دوم❌


پاراگراف اول

پاراگراف دوم✔



۳. توصیه‌های منتقد:

رمان شما در مجموع از سطح خوبی برخوردار است؛ بیشتر ایرادات جزئی دارد که برای افزایش سطح رمان در نقد توضیح دادم.

۲. سخن منتقد:

در واقع حد نصاب نقد حرفه‌ای بین چهل تا پنجاه پارت است تا مواردی مانند سیر، پیرنگ، شخصیت‌پردازی، ایده و پردازش آن و کشمکش‌ها خودی نشان داده باشند؛ با این وجود به خاطر شرایط مسابقه نقد حرفه‌ای این رمان با بیست پارت قبول شد. نهایت سعی خودم را کردم تا تمام ارکان را در قالب بیست پارت نقد کنم و نه صرفاً به عنوان یک رکن از رمان و تناسب را در نظر بگیرم که انتظار نابه‌جا نداشته باشم.
با این وجود، اگر ایراد، مشکل، مسئله‌ای هست، پاسخ‌گو هستم.
قلمتان پاینده:)
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا