تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

نقد شورا نقد شورای فریادهای در گلو مانده| م. صالحی کابر انجمن کافه نویسندگان

  • شروع کننده موضوع Sakura
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 225
  • پاسخ ها 1
وضعیت
موضوع بسته شده است.
نویسنده افتخاری انجمن
کاربر انجمن
Jun
168
509
93
Captureهعلان.PNG.png
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده افتخاری انجمن
کاربر انجمن
Jun
168
509
93
به نام او

عنوان رمان:

عنوان برای رمان مثل لوستر برای پذیراییه! اگر این لوستر بد رنگ باشه، قدیمی باشه، چراغ ها سوخته داشته باشه، حتی اگر بهترین وسایلم توی پذیرایی باشه اونجا چی؟ میشه تاریک خونه!

قضیه عنوان هم همینه و اینکه باید با کلیات داستان و ژانر همخونی داشته باشه و همین طور جذب کننده باشه.

اولین چیزی که با دیدن این عنوان به چشم میاد طولانی بودن اونه و اینکه خواننده با خواندن این عنوان، اولین حدسی که درباره این رمان فکر می‌زنه اینه که حتماً داستان رمان درباره یه دختر یا پسریه که سرنوشت بد و غم انگیزی داشته که هر وقت می‌خواسته اعتراض کنه به گونه ای ساکت می‌شده ودرست حدس زده است، چون هیوا شخصیت اصلی رمان دارای گذشته ای سخت است. عنوان کمی کلیشه ای‌است اما در عین حال، جذب کننده هم هست.





جلد رمان:

با توجه به داستان رمان که غم انگیزه انتخاب رنگ مشکی برای پس زمینه جلد درست انجام شده که غم و یأس رو به آدم به خوبی القا میکنه.در را*بطه با عکس جلد، عکس به خوبی انتخاب شده که تنهایی دختر رو به تصویر می کشه اما انتخاب رنگ خاکستری برای نوشتن عنوان رمان به نظرم اشکال داره چون هم بی روح و سرد است و هم جذب نمیکنه و رنگ قرمز تیره به نظرم بهتر جلوه می کند.



ژانر:

ژانر اصلی عاشقانه انتخاب شده که تا به اینجای رمان اثری از عشق وجود نداشته. ژانر دوم اجتماعی هست که درست انتخاب شده و رگه هایی از این ژانر دیده می‌شود.



خلاصه:

خلاصه باید طوری باشه که خواننده با خوندنش متوجه بشه چی قراره در داستان بخونه؛ نباید خیلی واضح باشه، خلاصه باید کاملا متناسب با ژانر و زاویه دید باشه.

خلاصه باید گنگ و کوتاه باشه و ن اقدر ساده که داستان رو بازگو کنه و ن آنقدر مبهم که مخاطب سردرگم بشه.



هیوا دختری سرخورده از گذشته و وامانده از آینده، بی‌هیچ امیدی، فرزند طلاق و گذر کرده از یک زندگی متلاشی، در شرایطی که زندگیش معلق در فضای بلاتکلیفی است، یک بیماری او را به خانواده‌ی مادریش پیوند می‌دهد. عشقی یک طرفه شکل می‌گیرد و او را در کشاکش یک امید مبهم قرار می‌دهد.

در این مقدمه نویسنده تقریبا تمام اطلاعات رمان را لو داده است اما باز هم سعی داشته تا با با ادبی نوشتن و استفاده از آرایه های ادبی مقدمه خود را جذب کننده کند که تا حدی موفق بوده است. به نظرم اگر اطلاعات کمتر داده میشد، خیلی بهتر بود و خواننده بیشتر تحریک میشد برای خواندن رمان.اما باز هم قابل قبول می‌باشد.



مقدمه:

مقدمه این رمان با آوردن آیه ای از قرآن و بیتی از شاعر نوشته شده و از آرایه تضمین استفاده شده.

مقدمه یه عنصر بیرونی داستان هست که باید مطابق ژانر و خلاصه باشه مقدمه این رمان خیلی، خیلی کوتاه بود ولی با ژانر و داستان مطابقت داره.



آغاز

آغاز باید طوری باشه که خواننده به خواندن رمان جذب بشه و به دور از کلیشه باشه.

در آغاز این رمان ما شاهد این هستیم که دو شخصیت رمان در نزدیکی دریا درحال صحبت و گفت و گو درباره دختر داستان هستند و می‌خواهند دختر را پیدا کنند که خواننده جذب میشود تا بفهمد برای چه به دنبال دختر می‌گردند. ادامه داستان در اهواز اتفاق می افتاد.زمانی که دختر را پیدا میکنند و ما شاهد این هستیم که دختر داستان چه زندگی سختی دارد و با او هم‌درد می‌شویم. در کل آغاز مناسب بوده و جذب کننده می‌باشد و خواننده به ادامه دادن رمان تمایل پیدا می‌کند.



سیر:

سیر داستان نرماله. نه خیلی تند که وقایع آنقدر سریع رخ بدهند که خواننده دچار سردرگمی بشه و نه آنقدر کند که یکنواخت و بی هیچ هیجانی طی بشه.



شخصیت پردازی:

نویسنده در این رمان از لحاظ شخصیت پردازی خوب عمل کرده به طوری که شخصیت هیوا دختری است که دارای گذشته ای تلخه اما در طی داستان ما میبینیم که خود را قوی نشون میده و بسیار بی‌پروا. هیوا دختری نشان داده شده که از هیچ چیز عبایی نداره و کمی هم به اصطلاح زبان دراز است. همچنین تنفری که نسبت به مادرش داره هم به خوبی به تصویر کشیده شده، همچنین ما شاهد این هستیم که هیوا کمی بد دهن ساخته شده و از جملات نابجا برای یک دختر استفاده میکند.

شخصیت یوسف به عنوان دایی هیوا، یک شخصیت سفیده که نسبت به خواهرزاده خود احساس مسئولیت می‌کنه و دلسوزه و می‌خواهد هیوا را اصلاح کند. همچنین یوسف دکتریه که حال کار خود را رها کرده و به شغلی دیگر مشغول است. یوسف نیز مانند خواهرزاده اش دارای گذشته تلخی است که در آن نامزد خود غزاله را از دست می‌دهد و این موضوع ضربه خیلی بدی به یوسف می‌زند. شخصیت یوسف دارای اراده ای زیاد و جدی نوشته شده و کسی که نمی‌شود روی حرفش حرف زد.

سیاوش شخصیتی است با اراده و کمی جدی و بسیار خودخواه و مغرور. این شخصیت از ابتدای روبرو شدن با هیوا،دختر عمه اش شروع به ناسازگاری و جنگ با وی کرده و باعث تنفر کوتاه مدت هیوا نسبت به خود می‌شود. همچنین سیاوش شخصیتی نوشته شده که به دایی خود بسیار احترام می‌گذارد.



سیاوش همچنین شخصیت جدی و در عین حال شیطونی را داراست.

رها دختری است با گذشته تلخ که رفیق و دوست هیوا است. رها دختری با اراده قوی است اما با هر اتفاقی ممکن است باعث غمگین شدن و گریه وی شود. او دختری آرام و در بعضی صحنه ها خجالتی ساخته شده اما اگر پای حقش میان باشد با تمام توان برای گرفتن حقش می‌جنگد.همچنین وی یک شخصیت مهربان و دلسوز را دارا است.

شخصیت جیران به عنوان مادر هیوا شخصیت رنج دیده و غمگینی است که دخترش از او متنفر است. او مهربان است و دلسوز و دخترش را دوست دارد.

شخصیت مادرجان شخصیتی مهربان و تمام و کمال یک مادربزرگ ایرانی معرفی شده است.

شخصیت آرزو، خواهر ناتنی هیوا است که به علت بیماریه او اتفاقات رمان رخ میدهد.



توصیف مکان:

در ابتدای داستان خانه هیوا، خانه ای معرفی شده که خیلی کوچک و قدیمی و بسیار نامرتب است و تصویر درستی از آن را برای ما روایت می‌کند. خانه‌ی‌ مادرجان هم به خوبی توصیف شده است.



توصیف چهره

نویسنده تاکنون چهره ای را توصیف نکرده است.



توصیف حالات:

حالات به خوبی به نگارش درآمده اند. مثلا عصبانی شده یوسف بعد از رفتن دختران به خوبی به تصویر کشیده شده است.

توصیف حالات خیلی مختصره فقط در حد لبخند و تعجب کردن و میخ کوب شدن بود باید روی حالات و احساسات شخصیت میشتر مانور داد که مخاطب می خواند سی که شخصیت داره به مخاطب هم منتقل شود.



توصیف احساسات:

احساسات به خوبی نوشته شده اند. احساس تنفر هیوا نسبت به مادرش، احساس مسئولیت یوسف نسبت به هیوا و ... . احساسات به خوبی به خواننده منتقل می‌شوند و نویسنده در این زمینه به خوبی عمل کرده است.



تم:

تم داستان حول درمان آرزو می‌گذرد و اون فضای اهواز و خانه ی مادربزرگ هیوا به خوبی نشون داده شده.



پیرنگ:

پیرنگ داستان یعنی بنای داستان. یعنی اتفاقاتی که توی رمان رخ می‌دهد. این اتفاقات به خوبی پیش رفتند. از زندگی ساده کم کم پیشرفت کرده و به اوج میرسن. ساختمان دقیقی در بطن رمان دیده می‌شود.



دیالوگ مونولوگ:

نسبت دیالوگ‌ها و مونولوگ ها باید با هم برابر باشند تا توازن رمان بر هم نخورد. در این رمان تقریبا نسبت دیالوگ‌ها نسبت به مونولوگ‌ها بیشتر است که رمان را دیالوگ محور کرده است.



زوایه دید و بافت:

زاویه دید سوم شخص است و بافت داستان یک دسته و خوشبختانه تغییر ناگهانی بافت به چشم نمی خوره و بافت مناسبی رو انتخاب کردید و اضافه کردن افکار شخصیت بافت رو به هم نمی زد و مناسب بود.



باور پذیری:

داستان کاملا باور پذیر نوشته شده و اتفاقات به صورت کامل قابل باور هستند و اتفاقی غیر قابل باور رخ نداده است فقط اینکه هیوا بهترین آشپز آسیا شده کمی غیر قابل باوره.



اشکالات نگارشی:

نیم فاصله ها در برخی جاها رعایت نشده بود و همچنین شکسته نویسی دیده میشد.



علائم نگارشی:

علائم نگارشی در بعضی جاها رعایت نشده بود به ویژه علامت ویرگول‌.



ایده:

ایده رمان رو میشه گفت نو نبود. تا کنون به مشکلات خانوادگی و همچنین درمان آرزو پرداخته شده و فقط میتونم بگم اون آشپز برتر شدن هیوا نو هست.


|امیدواریم که نقد ما کمکی به عالی تر شدن قلم شما نویسنده عزیز شود|

منتقدان:
@حوریه
@Atryssa.RA
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا