پارت دوم
سرگردان داشتم دور خودم تو جنگل میچرخیدم و حوصلم سر رفته بود. ترسیده بودم.
خسته شده بودم.
سرگردان داشتم دور خودم تو جنگل میچرخیدم و حوصلهام سر رفته بود. ترسیده بودم، خسته شده بودم.
(برای مکث کردن از ویرگول استفاده کن، نقطه گذاشتن اشتباهه)
از ناچاری و شدت خستگی؛ با ناله به یک درخت بزرگ تکیه دادم که تقریبا شبیه کنده درخت بود.
داشتم از اعصبانیت (عصبانیت)
گریه میکردم.
کمی غر زدم و بعد که چشمهام رو باز کردم؛
صدای تیکی از کندهی درخت بلند شد که باعث شد صدام قطع بشه.
(ضعف در علائم نگارشی آشکار است، لطفا برای علائم نگارشی درخواست مشاور بدید. سیر
رمان هنوز هم به شدت سریع هست.)
نگاهی اجمالی به کندهی درخت کردم تا بفهمم چرا صدای تیک از خودش خارج کرد. که ناگهان زمین لرزید؛ باعث شد جیغ بکشم و محکم کولهام رو از ترس ب*غل کنم.
نور سبز بزرگی بالای سرم پدیدار شد.
از ترس، چشمهام گشاد شد و فریادی کشیدم که فکر کنم صدام تا تهران رفت.
نمیدونم چی شد؛ رو هوا معلق موندم.
همونطور جیغ میکشیدم که حس کردم همه چیز آروم شد و یه نسیم خنک وزید.
کولهام رو محکم تر ب*غل کردم و یه لای چشمم رو باز کردم تا ببینم این زلزله تموم شد یا نه!
که دیدم چند تا موجودات ریز و بامزه رو هوا دارن پرواز میکنند!.
(بعد از علامت تعجب لازم نیست نقطه بزاری.)
در توصیف صحنهی بالا میتوانستی خلاقتر باشی، فضاسازی داشته باش و محلی که در ذهنت داری با توصیفات زیبات در
رمان جا بده، برای مثال
فضای جنگلي را در ذهنت داری؛ برای به تصویر کشیدن این جنگل در
رمان میتواني به واژهی جنگل زیبا بسنده کنی که برای مخاطب ملموس نخواهد بود؛ اما با شرحهای زیبا از فضای جنگل، مانند شبنمهای روی گلبرگها، صدای پیچیدن زوزهی باد در ميان شاخ و برگ درختان، صدای دلنواز شرشر چشمه و... میتوانيد به یک فضاسازی مطلوب دست پیدا کنید.
در پاراگراف بندی هم مشکل دارید، جملات رو در یک پاراگراف جا بدهید.
چشمهام رو تا ته گشاد کردم و به اطرافم نگاه کردم که دیدم توی هوا معلقم و همه جا سبز خوش رنگه و کلی چیز میز رو هوا معلقه.
(در جملهی بالا هم از کلمهی و زياد استفاده کردید هم از واژهی معلق، برای دومین معلق موجود در جمله از کلمات جایگزین استفاده کنید.)
از زور تعجب، قفل کرده بودم.
یک نگاه به پایین انداختم که چشمهام دو، دو زد و لحظهای فکر کردم اگه بیوفتم چی میشه؟
که حس کردم زیر دلم خالی شد و بی وقفه سقوط کردم.
(کلی چیز میز چیه؟! سعی کن توصیف کنی. موجوداتی که در ذهنت داری رو توصیف کن و براشون شخصیتپردازی کن.
در این پارت هم اثری از شخصیت پردازی نبود.
رمان همچنان در اوج به سر میبرد و پارت دو نیز در اوج به پایان میرسد.)
در استفاده از علائم نگارشی دقت بیشتری داشته باشید.
یک نکتهی بسیار مهم، سیر
رمان در زمان حال است و شما در پایان جمله از افعال گذشته استفاده میکنید، فعل بود برای زمانی مناسب است که شخصیت خاطراتی را بیان میکند یا از گذشته چیزی را برای کسی توصیف میکند، برای مثال.
چشمانش را بسته بود.
چشمانش را بسته است.
وقتی فعل بود در آخر جمله میآید زمان گذشته را توصیف میکند و اگر است یا هست بیاید جمله بازهی زمانی حال را بیان میکند.
موفق باشید?