بلند خندید و من با حرص به ردیف دندونهای سفید و بینقصش خیره شدم، چنگال رو کناری انداخت و دستمالی که خیلی شیک به گردنش آویز کرده بود رو دور دهنش کشید.
-شوهرت ضرر زیادی به من زد.
نفسم رو کوتاه بیرون فرستادم و سری از تاسف تکون دادم، انگار فراموشی داشت و متوجه نمیشد همین چند دقیقه پیش این رو بهزبون اورده بود.
-هستی پشت خط؟
دستم رو آروم از روی میز بلند کردم و هوم کوتاهی گفتم، صبرم داشت سر میومد و نگاههای تفریحانهی این پسر ناخلف حاجی کم کم روی مغزم یورتمه میرفت.
-خب کجا بودم؟
اینبار صدای خندهی زری بلند شد و من پیشونی دردناکم رو با حرص ماساژ دادم.
-باید به من کمک کنی بدهیم رو صاف کنم!
شیاری عمیق بین ابروهام انداختم و کمی جابهجا شدم، بوی خوبی به مشامم نمیرسید و ناخودآگاه فکر کردن به درخواستی که هنوز مطرحش نکرده بود، بدنم رو به لرزه مینداخت.
-کار سختی نیست، نه کلفتی هست نه همخوا... .
به اینجای حرفش که رسید مکثی کرد و بلافاصله ادامه داد:
-چندجا باید پیغوم رسون بشی همین! هاکان کار نابهجایی از دختر جماعت نمیخواد!
آروم خندیدم و آرنجم رو روی میز گذاشتم، به طرفش خم شدم و با سری کج و بعد از سکوتی طولانی، غریدم:
-پیغوم رسون؟ بخاطر همینکار من رو بیآبرو کردی؟ اگر قبول نکنم چی میشه؟
از جا بلند شد و با دوقدم نهچندان کوتاه، خودش رو به آنیه رسوند، از روی میز بلندش کرد و درحالی که تیکههای سیب زمینی رو از دور دهنش پاک میکرد، گفت:
-چارهای جز قبول کردن نداری، میتونی با پولی که بهت میدم دخترت رو دکتر ببری و درمونش کنی، البته بگم که فعلاً از پولی خبری نیست!
نگاهش رو روی صورتم انداخت و چشمهام جملات نحسی که تند تند روی زبونش میاومد رو دنبال کرد.
-میدونم جوابت چی هست پس سوالی نمیپرسم، بگم که اولین کارمون امشب ساعت هشت!
پینوشت: ایراد وارده سوال نپرسیدن آلا درباره ماهیت کاریه که هاکان ازش خواسته. درسته که خیالش رو از بابت کلفتی و... راحت کرده اما باز از کنجکاوی شخص نباید غافل شد. روی این بخش کمی بیشتر بپردازین.
پارت از لحاظ پاراگراف بندی و نگارشی بینقص بود.
موفق باشید.
پارت از لحاظ پاراگراف بندی و نگارشی بینقص بود.
موفق باشید.
آخرین ویرایش توسط مدیر: