هقهق مظلومانهاش سکوت خوف آور
(خوفآور) خانه را شکسته بود؛
(شایسته است در پایان جمله از "." استفاده کنید) زانوهای لرزانش را ب*غل گرفته بود و همانطور که آرام آرام
(آرامآرام) خود را تکان میداد به حال زارش میگریست!
صدای زنگ در سالن خانه پیچید،
(.) سر سنگین شدهاش را از روی زانوهایش برداشت،
(اگر در اینجا بجای ویرگول "و" بگذارید بهتر است) دستی به چشمان خیس و متورمش کشید؛
(.) دستان سفیدش را روی رو تختی
(روتختی) نرم گذاشت و از جایش بلند شد.
کف پاهایش را روی موزائیکهای سفید رنگ گذاشت.
لرزی از سرمای موزائیکها به تنش وارد شد.
دستش را روی سرش گذاشت و با چشمهای تارش سعی کرد راهش را پیدا کند.
دوباره صدای زنگ بلند شد؛
(.) کلافه قدمهای نامنظماش را تند کرد و
(اگر در این قسمت کلمهی "به" را هم اضافه کنید جملهبندی صحیحتر میشود) سمت در چوبی قهوهای رنگ حرکت کرد.
دستگیرهی فلزی را پیچاند
("چرخاند" صحیحتر است) و در را باز کرد؛
(.) چهره سرخ شده از عصبانیت مادرش
(از عصبانیت سرخ شدهی مادرش) نمایان شد.
چشمان آبی رنگاش مبهوت شد و تنها توانست ل*بهای لرزانش را تکان دهد.
-مام... .
اما هنوز جملهاش را کامل نکرده بود که سمت راست صورتش به گز گز
(گزگز) افتاد.
سرش
(به) سمت چپ متمایل شده بود،
(.) آرام دست یخ زده
(یخزده) و لرزانش را بالا آورد و روی صورت سرخ شدهاش گذاشت.
چانهاش از بغض لرزید،
(.) اشک در چشمان دریاییاش جوشید و قطره اشکی روی گونه سرخ شدهاش چکید.
پلکی زد تا دید تار شدهاش صاف شود؛
(.) آب دهنش را آرام و بی صدا
(بیصدا) قورت داد تا شاید از شدت بغض در گلویش کمتر شود.
ل*بهای ترک خوردهاش را تکان داد و زمزمه وار
(زمزمهوار) گفت:
-مامان!
زن دستهای ظریفاش را روی گوشهایش گذاشت و جیغ کشید.
-به من نگو مامان!
صدای شکستن قلبش در گوشش پیچید.
قدمی آرام
(استفادهی پی در پی از واژهی "آرام" باعث کاهش جذابیت متن رمان شده است و پیشنهاد میشود لغتهای مترادف آن جایگزینش شود) سمت
(اگر واژه "سمت" را حذف و "به" را جایگزینش کنید جمله خواناتر میشود) عقب برداشت و دستش را جلوی ل*بهایش گرفت.
زن وارد شد
(وارد کجا شد؟ لطفا دقیقتر بیان کنید.) دستش را بر شانه ظریف دخترک گذاشت و به عقب هل داد.
-برو
(اگر "برو" در اینجا حذف شود جمله خواناتر میشود) لباسهات رو جمع کن و از خونه
(خونهی) من برو بیرون!
(بیرون برو!)
بعد بیتوجه به چهره(چهرهی) زار دخترک سمت
(میتوانید از واژگان مترادف "سمت" استفاده کنید تا رمان زیباتر شود، همانند "به سوی" "به طرف" و...) تنها اتاق خانه حرکت کرد؛
(.) صدای پاشنه بلند کفشهایش روی مغزش خش میکشید.
با تیری که قلبش کشید دستش را روی قفسه سی*نهاش گذاشت و لبش را به دندان گرفت.
زانوهایش از درد لرزید و روی زمین فرود آمد.
تن درد مندش
(دردمندش) را روی زمین کشید و به دیوار سرد تکیه داد؛
(.) با دستش کمی قلبش را مالش داد تا از دردش کم شود.
صدای کشیده شدن چرخهای چمدان و تق تق
(تقتق) پاشنه کفشهای مادرش
(کفش را بیشتر توصيف کنید. چه رنگی بودند؟ چه جنسی داشتند؟ از چه پارچهای تهیه شده بودند و...) نگاه غمزدهاش را سمت خود کشاند.
دسته چمدان را ول
(رها) کرد و با داد گفت:
-بلند شو هانا؛
(هانا بلند شو و) از خونه من برو بیرون!
(بیرون برو)
بازویاش را میان پنجههایش گرفت،
(شایسته است کلمهای مانند "که" جایگزین "،" شود) ناخونهای بلندش در بازوی دخترک فرو رفتند.
تکانی به جسه ظریف دخترک
(نوشتن پی در پی "دخترک" خوانندگان را اندکی خسته میکند، بهتر است هربار از کلمههای جدیدی استفاده کنید) داد و با ضرب از خانه بیروناش کرد.
چمدان را بیرون گذاشت و در چوبی قهوهای رنگ را محکم بهم کوبید!