تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

نقد همراه نقد همراه رمان یخ‌زده | منتقد Narcissus yousefi

  • شروع کننده موضوع شکارچی
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 404
  • پاسخ ها 10
وضعیت
موضوع بسته شده است.
نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
2,053
3,774
148
18
بسم‌الله‌الرحمان‌الرحیم
65957_36b261020a4d392d31790cf747718fa2.png

با عرض درود و وقت بخیری خدمت نویسنده ارجمند
اثر شما طبق چهارچوب و اصول نقد همراه توسط منتقد: @Narcissus yousefi پارت‌به‌پارت نقد می‌شود و پست‌های نقد توسط شخص منتقد در همین تاپیک ارسال می‌شود.

پیش از شروع نقد خواهش‌مندیم تاپیک قوانین نقد همراه را مطالعه کنید؛
?قوانین نقد همراه

برای پیشگیری از هرگونه اسپم و ... درصورت بروز هرگونه پرسش، سوال خود را در گپ اختصاصی منتقد خود یا تاپیک زیر مطرح کنید؛
?تاپیک پرسش و پاسخ تالار نقد

درصورتی تمایل به پیشنهاد و انتقاد از روند نقد خود و تالار نقد در تاپیک زیر مطرح کنید؛


?تاپیک انتقادات و پیشنهادات تالار نقد

به امید موفقیت روز افزون شما
مدیریت تالار نقد
@شکارچی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
2,053
3,774
148
18
بسم‌تعالی
71127_597878470b7693e3bb26a9668bf6ec5c (1).png

عنوان رمان: یخ زده
ژانر رمان: تراژدی، عاشقانه
نویسنده: عسل راد
خلاصه:
قطرات باران همانند تازیانه بر روی تن خسته‌اش فرود می‌آمدند.
اما او تنها میان آن حجم از دلنتگی، به حال زارش می‌گریست.
آتشی که در درونش شعله می‌کشید، حال توسط تازیانه‌های باران خاموش شده بود.
دیگر راهی برای بازگشت نداشت؛ او راست می‌گفت.
راهی که می‌رفت به بن‌بست می‌رسید، و حال به بن بست رسیده بود.
راه نجاتی نداشت، اما به پرتوی نورهای امید دل خوش کرده بود.
و شاید خوبی نداشتن امید این است، که انسان هیچ‌گاه ناامید نمی‌شود.
و تنها چیزی که به آن نیاز داشت این بود، ناامید نشدن!

برای مطالعه رمان کلیک کنید!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Mar
2,354
1,964
148
.
هق‌هق مظلومانه‌اش سکوت خوف آور(خوف‌آور) خانه را شکسته بود؛(شایسته است در پایان جمله از "." استفاده کنید) زانوهای لرزانش را ب*غل گرفته بود و همان‌طور که آرام آرام(آرام‌آرام) خود را تکان می‌داد به حال زارش می‌گریست!
صدای زنگ در سالن خانه پیچید،(.) سر سنگین شده‌اش را از روی زانوهایش برداشت،(اگر در اینجا بجای ویرگول "و" بگذارید بهتر است) دستی به چشمان خیس و متورمش کشید؛(.) دستان سفیدش را روی رو تختی(روتختی) نرم گذاشت و از جایش بلند شد.
کف پاهایش را روی موزائیک‌های سفید رنگ گذاشت.
لرزی از سرمای موزائیک‌ها به تنش وارد شد.
دستش را روی سرش گذاشت و با چشم‌های تارش سعی کرد راهش را پیدا کند.
دوباره صدای زنگ بلند شد؛(.) کلافه قدم‌های نامنظم‌اش را تند کرد و (اگر در این قسمت کلمه‌ی "به" را هم اضافه کنید جمله‌بندی صحیح‌تر می‌شود) سمت در چوبی قهوه‌ای رنگ حرکت کرد.
دست‌گیره‌ی فلزی را پیچاند("چرخاند" صحیح‌تر است) و در را باز کرد؛(.) چهره سرخ شده از عصبانیت مادرش(از عصبانیت سرخ‌ شده‌ی مادرش) نمایان شد.
چشمان آبی رنگ‌اش مبهوت شد و تنها توانست ل*ب‌های لرزانش را تکان دهد.
-مام... .
اما هنوز جمله‌اش را کامل نکرده بود که سمت راست صورتش به گز گز(گزگز) افتاد.
سرش (به) سمت چپ متمایل شده بود،(.) آرام دست یخ زده(یخ‌زده) و لرزانش را بالا آورد و روی صورت سرخ شده‌اش گذاشت.
چانه‌اش از بغض لرزید،(.) اشک در چشمان دریایی‌اش جوشید و قطره اشکی روی گونه‌ سرخ شده‌اش چکید.
پلکی زد تا دید تار شده‌اش صاف شود؛(.) آب دهنش را آرام و بی صدا(بی‌صدا) قورت داد تا شاید از شدت بغض در گلویش کمتر شود.
ل*ب‌های ترک خورده‌اش را تکان داد و زمزمه وار (زمزمه‌وار) گفت:
-مامان!
زن دست‌های ظریف‌اش را روی گوش‌هایش گذاشت و جیغ کشید.
-به من نگو مامان!
صدای شکستن قلبش در گوشش پیچید.
قدمی آرام(استفاده‌ی پی‌ در پی از واژه‌ی "آرام" باعث کاهش جذابیت متن رمان شده است و پیشنهاد می‌شود لغت‌های مترادف آن جایگزینش شود) سمت(اگر واژه "سمت" را حذف و "به" را جایگزینش کنید جمله خوانا‌تر می‌شود) عقب برداشت و دستش را جلوی ل*ب‌هایش گرفت.
زن وارد شد(وارد کجا شد؟ لطفا دقیق‌تر بیان کنید.) دستش را بر شانه‌‌ ظریف دخترک گذاشت و به عقب هل داد.
-برو(اگر "برو" در این‌جا حذف شود جمله خوانا‌تر می‌شود) لباس‌هات رو جمع کن و از خونه(خونه‌ی) من برو بیرون!(بیرون برو!)
بعد بی‌توجه به چهره(چهره‌ی) زار دخترک سمت(می‌توانید از واژگان مترادف "سمت" استفاده کنید تا رمان زیبا‌تر شود، همانند "به‌ سوی" "به‌ طرف" و...) تنها اتاق خانه حرکت کرد؛(.) صدای پاشنه بلند کفش‌هایش روی مغزش خش می‌کشید.
با تیری که قلبش کشید دستش را روی قفسه سی*نه‌اش گذاشت و لبش را به دندان گرفت.‌
زانو‌هایش از درد لرزید و روی زمین فرود آمد.
تن درد مندش(دردمندش) را روی زمین کشید و به دیوار سرد تکیه داد؛(.) با دستش کمی قلبش را مالش داد تا از دردش کم شود.
صدای کشیده شدن چرخ‌های چمدان و تق تق(تق‌تق) پاشنه‌ کفش‌های مادرش(کفش را بیشتر توصيف کنید. چه رنگی بودند؟ چه جنسی داشتند؟ از چه پارچه‌ای تهیه شده بودند و...) نگاه غم‌زده‌اش را سمت خود کشاند.
دسته چمدان را ول(رها) کرد و با داد گفت:
-بلند شو هانا؛(هانا بلند شو و) از خونه من برو بیرون!(بیرون برو)
بازوی‌اش را میان پنجه‌هایش گرفت،(شایسته است کلمه‌ای مانند "که" جایگزین "،" شود) ناخون‌های بلندش در بازوی دخترک فرو رفتند.
تکانی به جسه ظریف دخترک(نوشتن پی در پی "دخترک" خوانندگان را اندکی خسته می‌کند، بهتر است هربار از کلمه‌های جدیدی استفاده کنید) داد و با ضرب از خانه بیرون‌اش کرد.
چمدان را بیرون گذاشت و در چوبی قهوه‌ای رنگ را محکم بهم کوبید!
پی‌نوشت: با عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما نویسنده‌ی عزیز.
رمان‌تون خیلی زیبا نگارش شده و حس‌آمیزی و توصیفات و فضاسازی‌ عالی بودن؛ اما بازهم پیشنهاد میشه بیشتر روی توصیفات و فضاسازی کار کنید تا رمان‌تون مطلوب‌تر بشه.
پارت اول کنجکاو کننده بود در همون ابتدا من رو وادار به خوندن ادامه‌ی ماجرا کرد.
موفق و موید باشید??✨
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Mar
2,354
1,964
148
.
با چشمان گرد شده نگاهم را از دستانش گرفتم و به چهره‌ مهتابی‌اش دوختم.
نگاه‌ تاریکش(تاریک‌اش) را از سطل زباله گرفت و (در اینجا بهتر است "به" را هم اضافه کنید) چشمان مبهوت و متعجبم دوخت.
یک تای ابروی مشکی رنگش را بالا انداخت، (.) به دیوار پشت سرش تکیه‌ داد و با دست ته‌ریشش(ته‌ریش‌اش) را خاراند.
-آکو!
مردمک مشکی رنگ چشمانش را سمت(به سمت) چپ برگرداند،(.) گویی بدون نگاه کردن نیز می‌توانست حدس بزند شخصی که صدایش می‌کند کیست!
چون(واژه‌ی "چون" در قسمت اضافی می‌باشد و شایسته است حذف شود) مردمک چشمانش را در کاسه چرخواند(چرخاند) و ابروهای مشکی رنگش را درهم کشید و با چهره(چهره‌ی) جمع شده روی پنجه پایش چرخید و سمت منبع صدا رفت.(جمله خیلی طولانی‌ است، سعی کنید بیشتر از یک‌بار "و" را در جمله‌ها به کار نگیرید و علائم نگارشی را جایگزینش کنید.)
با چشمانم قدم‌های بلند و استوارش را دنبال کردم و(اگر "که" را به‌جای "و" بگذارید جمله‌ روان و صحیح‌تر میشود) به مردی که با نگرانی چشم‌های شکلاتی رنگش بین آکو و آیدا در گردش بود رفت.
بوی دردسر جدید به مشام می‌خورد! گویی آن مرد مرموز آکو نام باز هم می‌خواست آتش زیر خاکستر را روشن کند‌.(!)
بازویم سمت عقب کشیده شد،(که) باعث شد نگاه ترسیده‌ام را از آکو و آن مرد گرفتم(بگیرم) و به عقب برگشتم(برگردم). با تعجب به چهره(چهره‌ی) همانند گچ آیدا خیره شدم.
نگاهش را دنبال کردم (و) به چهره برافروخته آکو رسیدم.
آیدا لرزان بازویم را تند تند تکان داد و با هق هق(هق‌هق) گفت:
-تروخدا(تو رو خدا) هانا! یک کاری کن!
نگران (به) سمتش(شایسته است همیشه از کلمه "سمت" استفاده نکنید و واژگان مترادفش را جایگزین کنید) برگشتم،(.) چشمان خاکستری‌اش باز هم خیس شده بود و به پهنای صورتش اشک می‌ریخت.
موهای مشکی و فرفری‌اش را پشت گوشش دادم،(به پشت گوشش چه داد؟ بهتر است جمله را روان‌تر نگارش کنید و برای مثال از "سوق دادم، پرت کردم، گذاشتم و..." در این جمله‌بندی به کار گیرید) خواستم ل*ب‌هایم (را) از هم فاصله دهم و چیزی بگویم که صدای داد و جیغ آیدا در هم پچید.
آیدا دست‌های لرزانش را روی گوش‌هایش گذاشت و(به‌جای "و" بهتر است "." بگذارید) روی زمین نشست و جیغ کشید.
-تیران!
با ترس سمت جایی که آن مرد و آکو ایستاده بودند برگشتم،(.) آکو همانند ببر زخمی مشتی بر صورت به رنگ عسل مرد زد و(‌؛) سپس یقه‌اش را ول کرد و با قدم‌های بلند و دست‌های مشت‌ شده و خونی‌اش سمت( به سمت) آیدا آمد.
تنها کاری که در آن لحظه توانستم انجام دهم این بود که دستانم را باز کنم و جلوی آیدایی که می‌لرزید و اشک می‌ریخت به ایستم.(بایستم.)
پی‌نوشت: قلم‌ زیبا و دلنشینی دارید و به‌ خوبی از پس نگارش این رمان جذاب بر‌ اومدید؛ ولیکن بهتر هست که هنگام نوشتن زیاد دقت کنید تا احیاناً جمله‌بندی‌ها دارای نقص نباشن.
موفق باشید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Mar
2,354
1,964
148
.
قلبم تند تند(تند‌تند) خودش را به دیوار سینه‌ام می‌کوبید،(.) گویی می‌خواست سینه‌ام را بشکافد و بیرون بیاید.
از میان پلک‌های بسته‌ام به چهره‌ بر افروخته(برافروخته‌ی) آکو چشم دوختم(.) با نزدیک تر(نزدیک‌تر) شدن‌اش(،) پلک‌هایم را محکم روی هم فشار دادم و سرم را سمت(به سمت) چپ کج کردم.
آیدا پشت سرم ایستاده بود و(.) با دستانش روسری مشکی رنگم را فشار می‌داد و صدای هق هق(هق‌هق) آرامش در گوشم می‌پیچید.
هر لحظه منتظر بودم من را(اگر "مرا" را جایگزین کنید جمله روان‌تر میشود) هم همانند آن مرد بزند(،) اما فقط گرمایی را احساس کردم و بعد صدای (آخی) آمد.
آرام لای پلک‌هایم را باز کردم و با استرس به آکو (که) سرش را ميان دستانش گرفته بود و فشار می‌داد خیره شدم.
آیدا از بالای شانه‌ام به برادرش خیره شد و لرزان درحالی(در حالی) که دست‌هایش را درهم پیچیده بود سمت(به سمت) آکو رفت و خم شد(.) صورت خیس از اشکش را روبه روی(رو به روی) صورت آکو گرفت و دست لرزان و یخ زده‌اش (را) روی شانه پهن‌اش گذاشت.
-داداش حالت خوبه؟
اما آکو همچنان سرش را میان دستانش گرفته بود و می‌فشرد و به آیدا اعتنایی نمی‌کرد.
آیدا هقی زد و کنار آکو زانو زد،(استفاده از فعل‌های قرینه در یک جمله مطلوب نیست) آن مرد درحالی(در حالی) که با چهره‌اش در خون غرق بود سمت(به سمت) آیدا آمد(.) ل*ب‌هایش را به سختی و با درد فاصله داد (تا) چیزی بگوید اما آیدا دستش را به نشانه‌ی سکوت بالا آورد،(.) گویی این خانواده علم غیب داشتند!
آیدا لب‌هایش را تر کرد با صدای لرزان و گرفته‌اش لب زد.(در هنگام دیالوگ می‌بایست ":" را بنویسید)
-تیران... من، من دیگه با تو حرفی ندارم!
-این‌جا چه خبر شده؟!
سرم را سمت(نگارش بیش از حد واژه "سمت" جذابیت رمان را می‌کاهد.) منبع صدا برگردانم،(.) مردی نسبتاً سن بالا با چشمان مشکی مات و بی‌حسش کنار در شیشه‌ای ایستاده بود و با غرور به آیدا و آکو چشم دوخته بود.
گویی همیشه شاهد چنین صحنه‌هایی بوده،(!) چشمانش سرد بود و مات(چشمانش سرد و مات بود، ) موهای جوگندمی داشت که به اقتدار چهره‌اش می‌افزود.(شایسته است که هر قسمت از توصیفات چهره را هر بار یک‌جای متن رمان قرار دهید و از توصيف یک‌جا بپرهیزید زیرا باعث کلافگی مخاطب می‌شود)
نگاهی به آیدا که خشک شده (و) به مرد چشم دوخته بود انداختم و دوباره نگاهم را به مرد دادم،(.) قدمی بلند برداشت درست همانند آکو قدم‌هایش بلند و مقتدر بود!
آیدا بلند شد و ایستاد(.) گوشه شال سفید را میان انگشتانش گرفت و آن را به دور انگشت اشاره‌اش پیچید،(.) آن مرد که تیران نام داشت و باعث دعوای دوباره شده بود با پایش روی زمین ضربه گرفته بود و نگاهش حتی یک قدم از موزائیک روبه رویش(رو به رویش) بالاتر نمی‌آمد.
گویی همه از این مرد می‌ترسیدند!
پی‌نوشت: جدال و تعلیق درون این پارت به طور تقریبی مطلوب بود، اما اگر بیشتر روش کار کنید بهتر میشه.
در بعضی قسمت‌ها کلمه‌‌هایی رو جا انداخته بودید که جمله‌ها رو دارای ایراد کرده بود. پیشنهاد من به شما این هست که در هنگام نوشتن حواستون رو کاملا جمع کنید، پس از نوشتن پارت چندبار اون رو با دقت مطالعه کنید و اشتباه‌هاتون رو ویرایش کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Mar
2,354
1,964
148
.
کف دستان عرق کرده‌ام را بهم چسباندم و انگشتانم را در هم قفل کردم و روبه روی'رو به روی' صورتم گرفتم.(جمله طولانی‌‌ست، بهتر است که کوتاه‌تر شود)
نگاهم را از قدم‌های مرد گرفتم و به آکو که حالا با چهره در‌هم و ابروانی که سخت هم را در آغو*ش کشیده بودند'،' ایستاده بود دوختم.
نگاهش را به دستان‌اش'دستانش' که قطرات خون روی آن‌ها خشک شده بود دوخته بود'دوخته' و با پای چپش عصبی روی زمین ضرب گرفته بود.
با قرار گرفتن دست چروکیده‌ی مرد روی شانه پهنش'،' نگاهش را از دستانش گرفت و به چشمان مرد دوخت.'استفاده مکرر از یک واژه شایسته نیست، همانطور که در گذشته عرض کرده بودم می‌توانید کلمه‌های مترادفی را جایگزین‌شان کنید'
حال که دقت می‌کردم، آکو درست نخسه'نسخه' جوان شده مرد بود!
صدای خسته مرد بلند شد،'.' درحالی' در حالی' که شانه'شانه‌ی' آکو را نوازش می‌کرد گفت:
-حالت خوبه؟!
آکو بی حس'بی‌حس' 'و طوری که انگار' تمام انرژی‌اش یک‌باره ته کشیده باشد'،' سرش را به نشانه منفی تکان داد؛'.' تره'طره' موهای مشکی رنگ لختش روی پیشانی‌اش ریخت و تضاد خاصی با پوست سفید و مهتابی‌اش ایجاد کرد.
مرد یک‌باره سمت تیران برگشت که'بهتر است 'که'‌ حذف شود' و با انگشت اشاره تخت سینه‌اش کوبید که تیران یک قدم به عقب برداشت'.' مرد لب‌هایش را از هم فاصله داد 'تا' چیزی بگوید که آکو دستش را از روی کت بلند مشکی رنگش روی شانه‌اش نهاد و با صدای بم و خش دارش'خش‌دارش' گفت:
-تیران هیچ‌کاره هست آقاجون!
سپس راهش را کج کرد و از تراس بیرون رفت.
پیرمرد با نگاه مات و خشک شده‌اش قدم‌های آکو را دنبال کرد.
نگاهش را برگرداند 'و' خواست چیزی بگوید که نگاهش را چشمانم داد'یعنی چه که نگاهش چشمانم را داد؟ جمله بی‌معنی است!' و مبهوت به آن‌ها زل زد،'.' زیر ل*ب چیزی زمزمه کرد و سپس سرش را به نشانه (سلام) خم کرد.
خجالت زده نوک انگشتان اشاره‌ام را بهم فشردم و سرم را پایین انداختم.
-هانا!
نگاهم را از موزائیک‌ها گرفتم و به چهره سبزه'سبزه‌ی' آیدا دوختم.
با یک قدم بلند فاصله بینمان'بین‌مان' را پر کرد و دستان یخ‌ زده‌ام'یخ‌زده‌ام' را میام دستان‌اش گرفت و درحالی'در حالی' که با انگشتان ظریف‌ام'ظریفم' بازی می‌کرد گفت:' بهتر است جمله کوتاه‌تر شود'
-تو... تو با این‌که من رو نمی‌شناختی واسه کمک کردن بهم اومدی! اما،'...' اما من تو رو توی بیمارستان تنها ول کردم! متاسفم!
لبخند محوی به چهره‌ بانمکش زدم و'.' با انگشت شصت و اشاره‌ام چانه ظریف‌اش را گرفتم و بالا آوردم و گفتم:
-تو رفتارت 'و' اخلاقت، 'اینجا نیازی به "،" نیست' من رو یاد بهترین دوستم می‌اندازه!
لبخند محوی زد،'.' یاد لوسیان و رفتار بدی که با او داشتم افتادم.
باید بعد از این ماجرا با او تماس می‌گرفتم و 'از' دلش در می‌آوردم!
پی‌نوشت: روی جملات بیشتر کار کنید تا روان و خوانا باشن و هنگام نوشتن زیاد دقت کنید که احیاناً واژه‌ای رو جا ننداخته باشید.
 
آخرین ویرایش:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Mar
2,354
1,964
148
.
دستانم را که ول کرد، آن‌ها را در جیب پالتوی قهوه‌ای رنگم فرو کردم.
آیدا درحالی' در حالی' که شال حریر سفید‌اش'سفیدش' را روی گیسوان مشکی فر‌فری‌اش مرتب می‌کرد'،' سمت'به سمت' خروجی تراس حرکت کرد.
چند قدم بیشتر دور نشده بود که برگشت و' برای طولانی نشدن جمله بهتر است در اینجا به‌جای 'و' نقطه بگذارید' انگشت اشاره‌اش را سمتم نشانه گرفت و گفت:
-هی! مگه تو نمیای؟
یک تای ابروان ظریف و طلایی رنگم را بالا انداختم،'و' سمت میله‌های مشکی رنگ حرکت کردم'.' دستانم را از جیب گرم و نرمم بیرون آوردم و روی میله گذاشتم،'.' لرز بدی به تنم وارد شد اما دستم را هم‌چنان روی میله نگه داشتم و با صدای نسبتاً بلندی روبه' رو به' آیدا گفتم:
-نه تو برو!
-پس... خداحافظ!
باد آرامی وزید و گیسوانم را روی صورتم ریخت،'.' دستم را از میله جدا کردم و گیسوان طلایی مزاحمم را از روی چشمانم کنار زدم،'.' سمت' شایسته است یک واژه را هر بار تکرار نکنید' مخالف باد ایستادم و لبخندی به آیدا زدم'.' زیر ل*ب (خدافظ) آرامی زمزمه کردم.
صدای قدم‌هایش نشانه از رفتنش 'را' می‌داد،'.' کلاه پالتویم را روی شال حریرم نهادم و دم عمیقی گرفتم.
***
به پشت روی تخت دراز کشیدم، و'وقتی در جمله '،' می‌گذارید نباید پشت سرش 'و' بنویسید' دکمه پاور موبایلم را فشردم'.' صفحه‌اش که روشن شد وارد لیست مخاطبینم شدم و روی شماره لوسیان کلیک کردم'.' باز هم صدای زن'زنگ' خبر از خاموش بودن موبایلش می‌داد.
نفسم را آه مانند بیرون دادم و موبایل را گوشه‌ای پرت کردم.
دستانم را دو طرف باز کردم،'بهتر است که '،' حذف شود' که رو تختی سفید رنگ جمع شد'.' چشمانم را در کاسه چرخاندم'.' دست چپم را بالا بردم و گوشه بالشت سفیدی که روی تخت بود را با سر انگشتانم گرفتم و آن را سمت خودم کشیدم.
سرم را گوشه‌اش گذاشتم،'.' پاهایم را که روی زمین بودند بالا آوردم و در خود جمع شدم.
چشمانم را بستم و در سکوت اتاق به پشت پلک‌هایم چشم دوختم.
کم‌کم داشتم در تاریکی‌اش غرق می‌شدم که صدای زنگ موبایل سکوت دوست‌داشتنی‌ام را شکست،'.' پلک‌هایم را روی هم فشار دادم که چشمانم درد گرفت.
یک ضرب روی تخت نشستم و'.' با دست گیسوانم را کشیدم و آن‌ها را بهم ریختم.
روبه جلو خم شدم و گوشه‌ کاور موبایلم'لازم است کاور موبایل را بیشتر توصیف کنید' را با سر انگشتانم گرفتم و آن را سمت خودم کشیدم.
موبایل را روبه‌روی' رو به روی' چشمانم گرفتم 'که' با دیدن تصویر لوسی لبخند پهنی روی ل*ب‌هایم ظاهر شد.
تماس را جواب دادم و موبایل را میان شانه 'و' گوشم نهادم.
با صدایی که شادی در آن مشهود بود گفتم:
-می‌دونی چقدر'چه‌قدر' بهت زنگ زدم چرا... .
با پیچیده‌ان'پیچیدن' صدای هق‌هق گریه‌اش حرفم را خوردم و با استرس اسمش را صدا زدم.':'
-لوسیان!
گویی منتظر بود تا صدایش بزنم، بغض‌اش شکست و با صدای بلند شروع به گریه کردن کرد.
پی‌نوشت: بهتر هست که هنگام نوشتن زیاد دقت کنید تا جمله‌بندی‌ها دارای نقص نباشن.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Mar
2,354
1,964
148
.
ناخون‌'ناخن'های دستم' اگر کمی منطقی‌تر به این قسمت توجه کنیم، به یاد می‌آوریم‌ که دست‌ها ناخن ندارند، بلکه انگشتان دست دارای ناخن هستند' را میان گیسوان'می‌توانید هر بار از کلمه‌های مترادفش استفاده کنید' طلایی رنگم فرو کردم و کف سرم را خاراندم،'.' نفسم را با کلافه‌گی'کلافگی' بیرون دادم و میان هق هق'هق‌هق' کردنش پریدم.
-می‌شه به جای آبغوره گرفتن بگی چی‌شده'چی شده'؟!
صدای کشیده شدن دستمال آمد 'و' سپس صدای گوش خراش و چندش آوری در تلفن پیچید،'.' چهره‌ام در هم رفت و گره ابروان ظریف طلایی رنگم کور شد'.' موبایلم را از گوشم فاصله دادم و چشم‌هایم را بستم.
وقتی مطمعن'مطمئن' شدم آن صدای چندش آور'چندش‌آور' قطع شده است'،' گوشی را به گوشم چسباندم و عصبی به او توپیدم.
-لعنتیِ چندش!
صدای طلبکارش در گوشی پیچید.
-ها؟! چیه خوب!
کف دستم را محکم به پیشانی‌ام کوبیدم، اما بعد پشیمان شده جای‌اش'جایش' را ماساژ دادم و گفتم:
-اگه فین فین'فین‌فین' کردنتون تموم شد می‌شه بگی چی‌شده؟!
با شنیدن این حرف دوباره زیر گریه زد و میان گریه کردنش اصوات نامهفومی را به زبان آورد.
به تابلوی طبیعت که به دیوار روبه‌ رویم'رو به رویم' وصل شده بود زل زده‌ام'زدم صحیح است' چندبار پشت سرهم پلک زده‌ام'زدم' تا از حالت گیجی در بیایم'،' سپس مبهوت گفتم:
-لوسی... چرا هی فرت فرت'فرت‌ و فرت' می‌زنی زیر گریه؟!
با صدایی بر اثر گریه تو دماغی شده بود گفت:
-هانا... الینا، الینا حالش خوب نیست!
با شنیدن نام آن زن از زبان لوسی اخم‌هایم را درهم کشیدم'.' پوست لبم را کندم و ناخون‌های بلند لاک خورده‌ام را به کف دستانم فشردم.
تلفن را قطع کردم و آن را گوشه‌ای پرت کردم.
لعنت به آن زن که'برای روان‌تر شدن جمله بهتر است به‌جای "که" از واژگانی همچون "زیرا، چرا که، چون و..." استفاده کنید' دلیل تمام بدبختی‌هایم او بود!
***
روسری ساتن مشکی رنگم را روی گیسوانم طلایی‌ام جابه‌‌جا'جا به جا' کردم'.' گره‌اش را زیر گلویم سفت کردم و شال گردن بافت قرمز رنگم را دور گردنم پیچیدم.
پالتوی بلند مشکی رنگم را برداشتم و ان'آن' را پوشیدم'.' موبایلم را با سر انگشتام از روی تخت برداشتم و آن را در جیب پالتویم گذاشتم.
قدمی سمت در برداشتم که صدای زنگ موبایلم سکوت اتاق را شکست.
دندان‌هایم را روی هم فشردم و دم عمیقی گرفتم.
دست مشت‌ شده‌ام را از کنارم به جیبم رساندم و موبایلم را با سر انگشتانم'تکرار پی در پی اصلاحات و کلمه‌ها صحیح نیست' در آوردم.
تابی به آن دادم و صاف در دستانم گرفتمش،'.' سوالی به شماره ناشناسی که روی صفحه افتاده بود چشم دوختم.
دکمه سبز رنگ را 'با' سر انگشت شصتم لم*س کردم'.' مردد گوشی را به گوشم چسباندم اما چیزی نگفتم.
صدای شکسته زن مسنی در گوشی پیچید.
-هانا!
صدایش برایم آشنا بود، درست همانند یک آشنای قدیمی!
ل*ب‌هایم را با زبانم تر کردم و گفتم:
-شما؟
زن دم عمیقی گرفت و با صدایی که از بغض می‌لرزید گفت:
-الینام... مادرت!
سفیدی چشمانم از خشم روبه' رو به' قرمزی رفت'.' گوشی را از گوشم فاصله دادم 'و' خواستم تلفن را قطع کنم که بغضش شکست و با هق هق'هق‌هق' گفت:
-هانا، صبر کن باید حرف بزنیم!
دست یخ زده‌ام را مشت کردم و گفتم:
-درباره چی حرف بزنیم؟! هان! می‌خوای باز چجوری'چه‌جوری' قلبم رو بشکنی؟!
صدای گریه کردنش بلند تر'بلندتر' شد با هق هق'هق‌هق' زیر ل*ب(هانا) زمزمه کرد اما من بدون توجه تلفن را قطع کردم.
تلفن را سمت دیوار پرت کردم، صدای بدی داد'.' شکست 'و' روی زمین افتاد!
دست لرزانم را روی ل*ب‌هایم گذاشتم،'.' آب دهانم را فرو فرستادم تا شاید بغضی که قصد کشتنم را داشت نشکند، اما آخر او برنده بازی شد و'.' اشک سمجی راهش را پیدا کرد و از روی گونه‌ام سر خورد و سمت بینی‌ام آمد،'.' ردش را به جا گذاشت.
بر اثر گریه زیاد نفسم بازی در می‌آورد و بند می‌آمد.
دستم را سمت گلویم بردم و آن‌ را فشردم'.'
به دیوار تکیه دادم و همان‌طور سر خوردم و نشستم.
پی‌نوشت: زیاد یک کلمه رو تکرار نکنید و در عوض هربار از واژگان مترادفش استفاده کنید.
هنگام نوشتار علائم نگارشی دقت زیادی به‌ خرج دهید و حواستان باشد که حتما در انتهای جمله‌ها نقطه بگذارید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Mar
2,354
1,964
148
.
سرم را به دیوار تکیه دادم،'.' دم عمیقی گرفتم تا صدای گریه‌ام را کنترل کنم.
اما'وقتی میخواهید در جمله کلمات‌ ربط مانند اما، اگر، تا و... به کار ببرید نباید قبل از آن هیچ علائم نگارشی‌ای بگذارید' بغضی که در گلویم خانه کرده بود بزرگ‌تر شد.
دستم لرزانم را از روی قفسه سی*نه‌ام برداشتم و آن را بالا بردم و گلویم را چنگ زدم.'جمله بسیار‌ طولانیست، تعداد "و" ها را کاهش دهید تا کوتاه‌تر شود'
فشار دستم را کم کردم و'.' آن را'چه‌چیزی را؟ لطفا دقیق‌تر ذکر کنید' پایین اوردم‌'آوردم' و گره روسری را شل کردم.
پای چپم را که تیر می‌کشید روی زمین کشیدم و آن'زیاد از یک واژه استفاده نکنید' را دراز کردم.
کف دست راستم را از روی موزائیک‌های سرد برداشتم.
نوک انگشتان سر و یخ‌زده‌ام را زیر چشمان آبی رنگم که حال قرمز و متورم شده بود کشیدم.
نفسم را لرزان بیرون دادم،'کاما حدف شود' و به پنجره بزرگ روبه‌رویم'رو به رویم' که پرده‌های کرمی رنگ به آن زینت بخشیده بودند چشم دوختم.
آسمان گرفته بو'بود' و خورشید کم‌کم پایین می‌رفت و جایش را به ماه می‌داد.
آن‌قدر خیره به اسمان'آسمان' بودم که ابر‌ها بغض کردند؛ غرشی کردند'استفاده فعل‌های قرینه پشت سر هم مطلوب نیست، می‌توانید یکی از آنان را حذف یا فعل دیگری جایگزین‌اش کنید' و سپس قطرات باران نم‌نم روی زمین نشست.
ل*ب‌های خشک شده‌ام به نقش لبخند کش آمد و دستم را روی موزائیک‌های سرد نهادم و انگشتان سر شده‌ام را به کف دستم فشردم.'جمله کوتاه‌تر شود'
پایم را جمع کردم و از جایم بلند شدم.
نگاهی به موبایل شکسته‌ام که گوشه اتاق افتاده بود انداختم.
بی‌توجه گره روسری‌ام را سفت کردم و سمت در مشکی رنگ راه افتادم.
***
قدمی سمت بیرون هتل برداشتم،'.' نگاهم را به زمین خیس دوختم و سعی کردم پایم داخل چاله‌های ریز و درشت پر شده‌‌ از قطرات باران نرود.
قطرات باران نم‌نم روی شانه‌های پالتوی مشکی رنگم می‌نشست،'.' لبه‌های پالتویم'پالتو‌ را کمی بیشتر توصیف کنید' را گرفتم و آن‌ها را بهم نزدیک کردم.
درون چاله‌های آب تصویر شخصی را دیدم قدمی سمت چپ برداشتم اما قدم‌های او بلندتر بود و ناخواسته با بازویش ضربه‌ای شدید به شانه‌ام وارد کرد.
درد بدی در شانه‌ام پیچید و به شدت سمت عقب هل داده شدم.
بین آسمان و زمین معلق بودم و نزدیک بود روی زمین بیوفتم،'.' دستم را دراز کردم تا کت مشکی‌اش رنگش را چنگ بزنم اما دست قوی و مردانه‌ای مچ ظریفم را میان انگشتانش قفل کرد و با شتاب من را به جلو کشید و نگاه آبی رنگم در دو سیاه چاله قفل شد.'جمله‌ می‌بایست کوتاه‌تر شود'
پی‌نوشت: از نوشتار جملات بلند و بسیار طولانی اجتناب کنید، چرا که مسبب کلافگی مخاطبان خواهد شد.
روی توصیفات رمان بیشتر کار کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Mar
2,354
1,964
148
.
نگاهم را از آن دو گوی تاریک گرفتم و به میله‌های ظریف نقره‌ای رنگ چتر دوختم.
همان مرد اکو نام با اخم‌های درهم خیره در چشمان دریایی‌ام درحالی'در‌ حالی'‌ که با یک دست مچ ظریفم را محکم گرفته بود چتر مشکی رنگ را طوری روی سرمان نگه داشته بود که نه من خیس بشوم نه خودش؛ اما یک‌دفعه با پرخاشگری تکان تندی به دستم داد و صاف ایستاد.'جمله باید کوتاه‌تر شود'
قفل انگشتانش را از دور مچ سفید و یخ زده‌ام'تکرار‌ واژگان پی در پی شایسته نیست' باز کرد،'‌.' رد انگشتان بزرگش روی مچم هک'حک' شده بود،'.' با دو دست لبه‌های کت چرم مشکی رنگش را گرفت و آن'‌آن‌ها' را صاف کرد.
بی‌حرف با دست بزرگ و مردانه‌اش مشتم را باز کرد و چتر را به دستم داد'.' درحالی' در حالی' که قدمی برای بیرون رفتن از زیر چتر بر می‌داشت گره ابروان مشکی رنگش را کور کرد'.' لب هایش'لب‌هایش' که بر اثر سرما سرخ شده بودند را بهم فشرد و دم عمیقی گرفت و با کمی مکث ان'آن' را بیرون داد'.' درحالی'بهتر است کلمه‌ی جدیدی را جایگزین این واژه تکراری کنید' که به' "به" در این جمله یک لغت اضافیست‌ و بهتر است حدف شود' نفسش بخار شده در هوا پخش می‌شد'روی این جمله بیشتر باید کار شود' چشم دوخته بود با صدای خش داری'‌خش‌داری' گفت:
-مگه جلوی پات رو نمی‌بینی!
شرم زده'شرم‌زده' سرم را پایین انداختم'.' تاری از گیسوان طلایی رنگم روی پیشانی ام'پیشانی‌ام' افتاد و جلوی دیدم را گرفت.
با نوک انگشتان یخ زده‌ام گیسوانم را به پشت گوشم هدایت کردم،'‌.' لب‌های زده‌ام'‌لب‌های زده اصلاحی بی‌مفهوم است' را از هم فاصله دادم و گفتم:
-عذر می‌خوام!
نگاه تاریکش را از بخاری که روی هوا بود گرفت و به چشمانم دوخت'.' لبخند محوی گوشه لبش شکل گرفت.
چشمانش را به پشت سرم دوخت،'‌.' چهره‌اش سرخ شد و خیلی زود دوباره ابروان مشکی رنگش سخت هم را در اغو*ش گرفتند.
درحالی'‌در حالی' که باز هم مچ ظریف دستم که بر اثر فشار انگشتانش سرخ شده بود را می گرفت'‌می‌گرفت' از میان دندان های'دندان‌های' چفت شده اش'شده‌اش' غرید:
-بیا بریم تو'،' سرده!
دستم را روی دستش گذاشتم،'.' درحالی'‌در حالی که' پاهایم را کنار هم جفت می‌کردم سعی کردم مانع کشیده شدنم پشت سرش باشم'زمان فعل‌ها درست نیست'.
اما او زورش دو چندان بود و من را سمت ورودی هتل می‌کشید.
عاجزانه نالیدم.':'
-اقا'آقا' من می‌خوام برم بیرون... دستم رو ول کنین!
قدم بلندی که برداشته بود روی هوا متوقف شد'.' پنجه کفش براق مشکی رنگش را روی زمین کوبید که صدای بلندی ایجاد کرد!'.'
خشمگین سمتم برگشت؛'.' ترسیده به چهره‌اش که از خشم گلگون شده بود و رگ گردنش که برامده'‌برآمده' شده بود چشم دوختم.
انگشت اشاره اش'اشاره‌اش' را رو به روی صورتم گرفت با خشم از میان فک قفل شده اش غرید.':'
-اقا'آقا' نه'،' آکو!
روی آکو تاکید زیادی کرد،'و' دم طولانی گرفت'.' گویی می‌خواست به خود مسلط شود،'.' سپس درحالی' در حالی‌' که سفیدی چشمانش به سرخی میزد با صدایی که خشم در ان'آن' مشهود بود ادامه داد.':'
-شبیه بچه آدم راه بیوفت و برو تو!
پی‌نوشت: در نگارش علائم دقت بیشتری به خرج دهید.
حواستان به نیم‌فاصله‌ها باشد و گذاشتن کلاه 'آ' را فراموش نکنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا