تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

نقد و بررسی نقد کتاب غرور و تعصب اثر جین آستین

نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
2,053
3,774
148
18
بسم‌آنکه‌می‌نگارد‌برصفحه‌دل
خطوط‌آشنای را

ضمن سلام و درود
در این تاپیک قصد داریم به نقد و بررسی رمان معروف "غرور و تعصب" بپردازیم.

پس با ما همراه باشید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
2,053
3,774
148
18
1627553448752.png

“غرور وتعصّب ” داستان خانواده ای از طبقه متوسط است. طرح آن بر اساس آداب معاشرت و طریقه رفتار ظاهری شخصیّت های اصلی و فرعی داستان، شکل بسیار منسجم و محکم خود را یافته است . در رمان ” غرور وتعصّب ” به آداب و رسوم اجتماعی، سنّت ها و عادات طبقات معیّنی از جامعه در چارچوب خاصی از زمان و مکان، سهم عمده ای داده می شود. افراد داستان با ازدواج ، موجبات رضایت جامعه ای را – که آن ها را بی پروا می دانستند – فراهم می آورند و یا شعله “تعصّب ” آنان را خاموش می کند . این کتاب درباره جنبه های مختلف عشق و زناشویی است که نویسنده از منظری آرام و دور از هیجانات به آن نگریسته است.

1835571_764-300x224.jpg


سبک رمان، فوق العاده کهنه و به شیوه ای انگلیسی نوشته شده که متفاوت از روش رایج در قرن بیستم است ولی جمله هایش متعادل و متقارن، روشن، دقیق، ساده و در عین حال پالایش یافته و پرنشاط است. ایجاز نویسنده در نقاشی صحنه ها و خودداری از آن در جاهایی که احتمال صحنه پردازی می رود ، خود دلیل بر مهارت جین آوستن در رمان نویسی است .

شخصیت اصلی این داستان الیزابت بنت است که با مسائل مربوط به رفتار، تربیت، اخلاق، آموزش و پرورش، و ازدواج در طبقه ثروتمند بریتانیا دسته و پنجه نرم می کند. الیزابت دومین دختر از میان پنج دختر یک نجیب زاده به نام آقای بنت است و در شهر لانگربرن زندگی می کند.

راوی داستان توضیح می دهد که چگونه پیش داوری ها و اولین تصورات (به ویژه آن هایی که آمیخته با غرور هستند) شخصیت های اصلی داستان در طول رمان تغییر می کند. به ویژه شخصیت اصلی رمان یعنی الیزابت بنت از این نظر کانون توجه است. قضاوت های الیزابت در مورد خلق و خوی دیگر شخصیت های داستان گاهی اوقات درست از آب در می آید. او اگرچه در مورد آقای کالینز و خودخواهی او، یا بانو کاترین و مغرور و افاده ای بودنش قضاوت درستی دارد، ولی اولین تصوری که در مورد ویکهام و دارسی مد نظر قرار می دهد کاملا اشتباه هستند.

XSCA6EXVez5G9YuFt4OLVSnkA3-300x169.jpg


الیزابت و بسیاری از شخصیت های دیگر رمان، دارسی را فردی مغرور می بینند. الیزابت هم در همان برخورد اول خیلی سریع او را قضاوت می کند. دلیل این قضاوت سریع این است که الیزابت، دارسی را هم شخصیتی مغرور می بیند و هم به دلیل صحبت های ویکهام، الیزابت نسبت به او پیش داوری کرده است. دارسی به این پیش داوری الیزابت پی می برد و می گوید که ایراد الیزابت این است که «به انتخاب خودش دیگران را به شکل بدی قضاوت می کند.» در پایان رمان، الیزابت پی به اشتباه خود می برد و می گوید: «چه رفتار نفرت انگیزی داشتم. این من بودم که به واسطه تشخیص اشتباهم غرق در غرور شده بودم. منی که به توانایی هایم بیش از حد اطمینان کرده بودم.»

این سه مضمون یعنی تصور اشتباه، پیش داوری و غرور در رمان بارها مورد بحث قرار می گیرد. علاوه بر دارسی، بقیه شخصیت ها هم غرور زیادی دارند. شاید برای مخاطب امروزی درک این مساله کمی سخت باشد که چرا برای الیزابت بنت و خواهرانش ازدواج تا این حد مساله مهمی است. برای دختران امروزی ازدواج تنها راه پیش رویشان نیست و می توانند مسیرهای دیگری را در پیش بگیرند و حتی از نظر مالی مستقل از خانواده باشند. زنان جوان دوران جین آستن از این مزایا بهره مند نبودند. اگرچه دختران طبقه مرفه یا متوسط می توانستند به مدرسه بروند، باز هم این تحصیل تنها مزیتی بود که به واسطه آن می توانستند به خواستگارهای بهتری دست پیدا کنند و از خود تحصیل استفاده آن چنانی نمی کردند. علاوه بر این، زنان عصر ویکتوریا نمی توانستند تا تحصیلات عالی ادامه دهند. به همین دلیل معلم ها و مدارس خصوصی تنها مکان هایی بودند که آن ها می توانستند برای تحصیل مد نظر داشته باشند.

دلیل محدودیت فرصت تحصیلی زنان، این بود که فرصت های شغلی چندانی برای آن ها وجود نداشت. علاوه بر این جامعه آن زمان هنوز توانایی هضم این مساله را نداشت که یک زن را در قالب مشاغلی همچون پزشکی و وکالت بپذیرد. به همین دلیل، زنان طبقه متوسط و بالای جامعه تنها چند مسیر محدود برای رسیدن به خوش بختی در اختیار داشتند. اگر ازدواج نمی کردند همیشه به خانواده خود وابسته می ماندند و پدرها، برادران یا اقوام دیگر ماهیانه آن ها را مورد حمایت مالی قرار می دادند. در مورد الیزابتِ غرور و تعصب هم او تا زمانی که مجرد است، مورد حمایت مالی پدرش قرار دارد. ولی با توجه به این که او برادری ندارد، در صورت فوت پدرش اوضاع برای او سخت می شود. در صورت فقدان پدر، الیزابت و خواهران و مادرش باید دست به دامان کمک های اقوام خود باشند. به همین دلیل به منظور فرار از چنین وضعیت تحقیرآمیزی، آن ها مجبورند که همیشه ازدواج را مد نظر داشته باشند.

خانم «بنت» :

فصل اول داستان تمام گفتنی ها را درباره خانم بنت می گوید و اوج آن به صحبتی از راوی داستان می رسد جایی که الیزابت می گوید: او زنی بود با درک پایین، ‌اطلاعات کم و خلق و خویی بی‌ثبات. وقتی ناراضی بود، ‌خود را عصبی نشان می‌داد. دغدغه ‌اصلی زندگی‌اش، شوهر دادن دخترانش بود و دید و بازدید و اطلاع از خبرها،‌ مایه آرامشش.

«آقای بنت» :

همه خوانندگان آقای «بنت» را به خاطر آرامش، خونسردی و منطقی بودنش دوست دارند. مردی طناز که حماقت‌های دیگر شخصیت‌ها را بامزه جلوه‌ می‌دهد. او استاد بذله‌گویی است. همه چیز برای او کمدی است.

«الیزابت بنت» :

او همچنین خیلی روراست است و ساده و بدون هیج جدلی حرفش را می‌زند. فضایی وجود ندارد تا «‌الیزابت بنت» چیزی به جز یک قهرمان زن باشد. او با هوشمندی جسورانه و چشمان دوست‌داشتنی‌اش احساسات ما را آن‌گونه که می‌خواهد در دست می‌گیرد.

آقای «دارسی» :

آقای «دارسی» یکی از شخصیت های افسرده در رمان‌های انگلیسی است، که نقش اصلی رمانتیک را برعهده دارد. او مردی است بدون هیچ حس خجالت که بی‌شرمی‌اش وقتی بدتر می‌شود که گه‌گاه قضاوت‌های درستی دارد. اما بدون وجود خجالت‌زدگی، او تبدیل می‌شود به یک بازیچه، فردی متظاهر و افسرده‌ای خودمحور که از اشتباهاتش مطلع است اما بابتشان عذرخواهی نمی‌کند. این حس او با غروری آمیخته که باعث می‌شود فکر کند اشتباهات از آنِ او هستند و براساس تعریف شخصی‌اش، ‌اصلا اشتباه نیستند!

pride-600x263-300x132.jpg


این کتاب یک قرن و نیم بعد از نگارش نشان می‌دهد که به شدت درباره پول است. هر انسانی قیمت خودش را دارد . آقای «دارسی» ارزشش از دوست خود آقای «بینگلی» بیشتر است و در نتیجه «‌لیزی»‌ درخشان را به دست می‌آورد و آقای «بینگلی»، «‌جین» سرسنگین و تک‌بعدی را. آقای «کالینز» هم‌ که به اندازه این دو هم نمی‌ارزد، «شارلوت لوکاس» گیرش می‌آید.«لیدیا» سبکـسر به «ویکهام» می‌رسد، ویکهامی که باید برای به دست آوردن او هزینه پرداخت کند. «لیزی» و «‌جین»‌ و خواهرانشان تقریبا مفلس هستند؛ هیچ جهیزیه‌ای ندارند، ‌خانه پدری‌شان وقف است. هیچ تحصیلاتی ندارند.

اقتباس‌های زیادی از این رمان طی سالیان ساخته شد که مینی‌سریال سال 1995 از معروفترین آن‌هاست. «کالین فرث» در این کار نقش آقای «دارسی» و «جنیفر ایلی» به جای «الیزابت» ایفای نقش می‌کرد. در نسخه سینمایی و محبوب سال 2005 «غرور و تعصب» به کارگردانی «جویی رایت» هم «کایرا نایتلی» و «متیو مک‌فادین» هنرنمایی کردند.

یکی از موضوعات مهم در این رمان این است که نویسنده در زمانی می زیسته که هنوز بخش عمده‌ای از بزرگان ادبیات و فلسفه که سرنوشت جهان را تغییر دادند، پا به عرصة نگذاشته بودند. هنوز طبقة اشراف و اصیل‌زادگان قدرت و اعتبار داشتند و نویسندگانی که خارج از عرف جامعه می‌نوشتند محکوم به فنا بودند. مکتب رمانتیسم تازه پا گرفته بود و نحله‌هایی از آن در اشعار شاعران انگلیسی‌زبان دیده می‌شد. سال‌ها بعد از مرگ آستین، در 1830، ویکتور هوگو در فرانسه جنبش ادبی رمانتیسم را معرفی کرد. در آن دوره، تفکر دربارة زنان حتی در نوشته‌های بزرگان ادب آن زمان ِانگلستان با ترس و اضطراب همراه بود. حتی، به گفتة رضا سیدحسینی در مکتب‌های ادبی، سال‌ها پس از آن زنان در آثار نویسندگانی مثل دیکنز هنوز با تردید و وحشت نمایانده می‌شدند.

در همان سال‌ها (اواخر قرن هجدهم)، آستین چند رمان نوشت و خود را به‌عنوان استثنایی بر این قاعده نشان داد، استثنایی که بعدها خود تبدیل به قاعده شد. جین آستین قدرت کم‌نظیری در خلق شخصیت‌های زنده و موقعیت‌های ناب داشت، موقعیت‌هایی که هویت شخصیت‌ها را با شیوایی تمام نمایان می‌کرد.

آستین راوی زندگی است. خوشی‌ها و رنج‌ها، کاستی‌ها و ملال‌ها همه در رمان‌های او رنگ و بوی زندگی دارند. او از واقعیت‌های پیرامون خود برای ساختن شخصیت‌ها و نشان دادن جامعه و تفکر زمانه‌اش نهایت استفاده را کرده است. الیزابت به‌نوعی شخصیت اول رمان محسوب می‌شود، و داستان، با وجود تکیة نویسنده بر دانای کل، بیشتر از پس ذهن او روایت می‌شود. او بیست‌ساله است، درست همسن آستین هنگامی که غرور و تعصب را می‌نوشت، و تا حد زیادی نشان از خلق‌وخو و عقاید نویسنده دارد. الیزابت به ‌نوعی نمایندة شخصیت خود آستین در داستان است، شخصیتی که برخلاف عرف و فرهنگ غالب جامعه قدم برمی ‌دارد.

جامعه‌ای که آستین به تصویر می‌کشد جامعه‌ای روستایی است. شهرها هنوز حضور پررنگی در رمان ندارند و آدم‌های شهری و مشکلاتِ روابط شهری در آن دیده نمی‌شوند. این جامعه هنوز با طبیعت پیوندی محکم دارد و به همین دلیل طبیعت را هم به صورت فیزیکی و هم عرفی در رمان مشاهده می‌کنیم.

prideprejudice20051-300x200.jpg


در رمان‌های قرن هجدهم، غالباً با موقعیت‌هایی آکنده از رمانتیسم و سانتی‌مانتالیسم مواجه می‌شویم، و با حکایت قهرمانی باهوش و زیبا که همة تلاشش برای گذشتن از موانع و رسیدن به کسی است که او را محبوب یا چارة کار خود می‌داند. اما غرور و تعصب به این علت هنوز تازگی خود را حفظ کرده و همچنان از خواندن آن لذ*ت می‌بریم که رمانی معاصر است. صفت «معاصر» را نمی‌توانیم به همة متونی که امروز نوشته می‌شود نسبت دهیم. در زمانه‌ای که شخصیت‌های ادبیات همه سیاه و سفید بودند، آستین شخصیتی چندبعدی خلق کرد و با تعهد و تسلط بر واقعیت‌های جامعه‌ای که در آن می‌زیست، تاریخ را به شیوایی به تصویر کشید و موقعیت نازل فرهنگی آدم‌های جامعة آن دوره را نشان داد که زنانش در پی شکار شوهر و مردانش در جست‌‌وجوی زنانی فرمانبردار و متعهد به سنن اشرافی بودند.

در این رمان، عشق به معنای کاملاً زمینی خود رسیده است. آستین عشق را مفهومی می‌داند که در روندی اجتماعی به‌وجود می‌آید و به انجام می‌رسد، و گاه سرنوشت شومی در انتظار آن است. شاید بتوان گفت که در رمان او عشق یک ارتباط مفید اجتماعی است.

هیچ‌یک از شخصیت‌های این رمان را نمی‌توان کاملاً پاک و منزه دانست، همة شخصیت‌ها نقاط ضعف و قوتی دارند که، در طول حوادث رمان، و موقعیت‌هایی که به‌وجود می‌آید، بیشتر با آنها آشنا می‌شویم.

رمان با جملة شیوایی شروع می‌شود که بیان‌کنندة یکی از درونمایه‌های داستان است: «صغیر و کبیر فرض‌شان این است که مرد مجرد پول‌وپله‌دار قاعدتاً زن می‌خواهد.» و آرام آرام ما را وارد ماجرایی می‌کند که دیگر نمی‌توانیم رهایش کنیم.

منبع: دکتر رستمی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا