- Jun
- 9,056
- 24,695
- 238
- وضعیت پروفایل
- مَن؛ نقآشِ بومِ کوچَک
جزء از کل» اولین رمان استیو تولتز است که نام این نویسنده را در فهرست داستاننویسان معتبر جهان ثبت کرد؛ موفقیتی که برداشتن قدم بعدی را برای این نویسنده جوان دشوار میکند.
خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ: ترجمه رمان موفق «جزء از کل» نوشته استیو تولتز نویسنده جوان استرالیایی، اواخر سال گذشته توسط نشر چشمه منتشر شد. بازگردانی این اثر هم توسط پیمان خاکسار مترجم جوان کشور انجام شد.
این رمان ۶۵۵ صفحه ای که اولین کتاب منتشرشده نویسنده اش بود، نامزد جایزه بوکر شده و موفقیت های زیادی بین جامعه مخاطبان پیدا کرد. «جزء از کل» را از زوایای مختلفی می توان بررسی کرد. یکی از این زوایا، ادبیات کتاب است. «جزء از کل» با زبان روان و لایههای طنز روایت می شود؛ که اگر این لایههای طنز نبودند، مطالعه آن را خسته کننده میکرد. البته باید به این واقعیت اشاره کرده که «جزء از کل» سراسر داستان و اتفاق است ولی طنزی که در خود دارد، جذاب ترش میکند.
از نظر داستان نویسی، نویسنده سنگ تمام گذاشته و در هر صفحه یا هر دو صفحه، وقایع و اتفاقات داستانی زیادی را قطار کرده که اگرچه علت شان دیوانگی و بی منطقی شخصیت هاست، ولی با منطق و محاسبه درست نویسنده، در جایگاه خود قرار گرفتهاند. از این نظر، «جزء از کل» میتواند سرمشق خوبی برای داستان و رمان نویسان جوان کشورمان باشد تا نمونه مناسبی مانند این اثر را در مورد استفاده صحیح از وقایع و اتفاقات داستانی، ببینند.
همان طور که اشاره شد، مطالعه «جزء از کل» ما را به این نتیجه می رساند که نویسنده، یک طرح بزرگ و منسجم از این رمان را در ذهن (یا شاید روی تخته یا دفترچه یادداشتی) داشته و قدم به قدم با عبور از هر مرحله، قدم به بخش بعدی میگذاشته است. از طرف دیگر، وجه دیگر این کتاب، فلسفی بودن آن است. «جزء از کل» دارای تم و زمینه است اما آن قدر داستان و اتفاق و حرف و حدیث در آن است که شاید مشکل بتوانید برای آن یک تم واحد نام ببرید. این کتاب حاوی اندیشه و فکر است؛ البته نه یک فکر واحد که فکر کنیم فکرِ نویسنده آن است. استیو تولتز، منصفانه بیرون گود ایستاده و اجازه داده فکر و اندیشه شخصیتهای رمانش در آن جریان داشته باشند؛ از خود جسپر گرفته تا پدرش مارتی و عمویش تری.
بنای «جزء از کل» سرسری و به سرعت بالا نرفته و سر فرصت و حوصله نوشته شده است. گاهی برای بیان یک خاطره یا اتفاقی که در گذشته افتاده، صفحات زیادی از جمله فصل ابتدایی کتاب هزینه شدهاند. جملات فلسفی و گره های ذهنی مهم شخصیت ها، در این رمان تنگ شوخی ها و جملات طنزواره روایت قصه قرار گرفته اند، بنابراین خواندنشان لذ*ت بخش است.
نکته بعدی این که، نگارنده این نوشتار مطالعه کتاب مذکور را به فلاسفه و روانشناسان پیشنهاد میکند. شخصیتهای این رمان شاید در نگاه اول، جمعی دیوانه و خل و چل باشند، اما در پس عمل و عکس العمل های هرکدام، قصد و غرضی نهفته است که نویسنده با شناساندن آن شخصیت ها، انگیزه کشف آنها را به مخاطب می دهد.
مارتی یا همان پدر جسپر، مردی خل و چل است که هر وقت در سطور داستان حضور پیدا میکند، باعث خرابکاری در زندگی جسپر و ایضا خنده خواننده میشود، اما مردی است متفکر و فیلسوف که هنوز نتوانسته گره ذهنی اش از ترس از مرگ را باز کند. جسپر نمی خواهد مثل پدرش شود، بنابراین با کنکاش در درون خود به این نتیجه می رسد که از ترسِ از مرگ، می ترسد.
جالب است که استیو تولتز نخواسته رمان مدرن بنویسد. درست است که «جزء از کل» دارای ساختار پازلی و جا به جایی راوی های اول شخص است، اما نویسنده اصلا قصد نداشته قیافه مدرن نویسی به خود گرفته و پز بدهد. خواندن کتاب این نتیجه را هم به خواننده می دهد که تولتز واقعا قصد قصه گویی داشته، اما قصهای پاکیزه و با حساب و کتاب که همه تخم مرغ هایش را در یک سبد نمی گذارد و اصطلاحا همه برگ برنده را یک جا رو نمی کند.
«جزء از کل» در ذات خود، کتاب قصه است و همین است که جذابش کرده است چون در هر فرازش قصه و داستانی از آدم هایش دارد. همین هم باعث می شود که مطالعه اش، نیازمند درصدی از تمرکز باشد.
در ادامه این مطلب، به بخشی از جملات و دیالوگ های مهم و خوب این کتاب اشاره می کنیم:
«هیچ چیز مثل احساس گـ ـناه روح آدم رو نمی خوره.» این دیالوگ در بخش های ابتدایی کتاب و هنگام نوجوانی پدر راوی مطرح میشود. آن زمان که بچه ها در مدرسه هستند و شخصیت تری در آستانه ورودش به دنیای تبهکاری است.
این جمله هم مربوط به زمان کودکی شخصیت پدر میشود که به بحران های فکری و عقیدتی دچار شده و پدر و مادرش درباره آوردن کشیش یا خاخام برای صحبت کردن با او، اختلاف دارند: «خاخام ها اطلاعات زیادی درباره خشونت دارند چون برای ایزدی کار میکنند که به خشم مشهور است. مشکل این جاست که یهودیان به جهنم باور ندارند، بنابراین آن وحشتکدهای که کاتولیک ها در آستین دارند به راحتی در دسترس شان نیست. نمی توانی رو کنی به یک پسربچه یهودی و بگویی اون آتیش رو میبینی؟ می ری اون تو. باید برایش قصههایی از انتقام بگویی و امیدوار باشی نکته را می گیرد.»
یکی از نقل قول هایی که در طول کتاب می شود، جملهای از نیچه است: «مردم همیشه بر کسی که برای زندگی اش الگوهای شخصی اختیار می کند خشم می گیرند؛ چون منش خلاف عرفی که بر می گزیند باعث می شود مردم احساس خفت کنند، همانند موجودات عادی.»
نمونه ۳ فراز دیگر از جملات جالب کتاب، به این ترتیب است:
«برای من یک درصد شک، همان تاثیر صد در صد شک را داشت. چه طور می توانستم به چیزی باور داشته باشم وقتی چیزی که ممکن بود درست باشد احتمال داشت درست نباشد؟»
«عشق به کسی که پاسخ احساساتت را نمی دهد ممکن است در کتاب ها هیجان انگیز باشد ولی در واقعیت به شکل غیرقابل تحملی خسته کننده است. بهت می گویم چه چیزی هیجان انگیز است: شب های پرشور و خیس عرق. ولی نشستن روی ایوان خانه زنی خواب که رویای تو را نمی بیند دیرگذر است و غمناک.»
خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ: ترجمه رمان موفق «جزء از کل» نوشته استیو تولتز نویسنده جوان استرالیایی، اواخر سال گذشته توسط نشر چشمه منتشر شد. بازگردانی این اثر هم توسط پیمان خاکسار مترجم جوان کشور انجام شد.
این رمان ۶۵۵ صفحه ای که اولین کتاب منتشرشده نویسنده اش بود، نامزد جایزه بوکر شده و موفقیت های زیادی بین جامعه مخاطبان پیدا کرد. «جزء از کل» را از زوایای مختلفی می توان بررسی کرد. یکی از این زوایا، ادبیات کتاب است. «جزء از کل» با زبان روان و لایههای طنز روایت می شود؛ که اگر این لایههای طنز نبودند، مطالعه آن را خسته کننده میکرد. البته باید به این واقعیت اشاره کرده که «جزء از کل» سراسر داستان و اتفاق است ولی طنزی که در خود دارد، جذاب ترش میکند.
از نظر داستان نویسی، نویسنده سنگ تمام گذاشته و در هر صفحه یا هر دو صفحه، وقایع و اتفاقات داستانی زیادی را قطار کرده که اگرچه علت شان دیوانگی و بی منطقی شخصیت هاست، ولی با منطق و محاسبه درست نویسنده، در جایگاه خود قرار گرفتهاند. از این نظر، «جزء از کل» میتواند سرمشق خوبی برای داستان و رمان نویسان جوان کشورمان باشد تا نمونه مناسبی مانند این اثر را در مورد استفاده صحیح از وقایع و اتفاقات داستانی، ببینند.
همان طور که اشاره شد، مطالعه «جزء از کل» ما را به این نتیجه می رساند که نویسنده، یک طرح بزرگ و منسجم از این رمان را در ذهن (یا شاید روی تخته یا دفترچه یادداشتی) داشته و قدم به قدم با عبور از هر مرحله، قدم به بخش بعدی میگذاشته است. از طرف دیگر، وجه دیگر این کتاب، فلسفی بودن آن است. «جزء از کل» دارای تم و زمینه است اما آن قدر داستان و اتفاق و حرف و حدیث در آن است که شاید مشکل بتوانید برای آن یک تم واحد نام ببرید. این کتاب حاوی اندیشه و فکر است؛ البته نه یک فکر واحد که فکر کنیم فکرِ نویسنده آن است. استیو تولتز، منصفانه بیرون گود ایستاده و اجازه داده فکر و اندیشه شخصیتهای رمانش در آن جریان داشته باشند؛ از خود جسپر گرفته تا پدرش مارتی و عمویش تری.
بنای «جزء از کل» سرسری و به سرعت بالا نرفته و سر فرصت و حوصله نوشته شده است. گاهی برای بیان یک خاطره یا اتفاقی که در گذشته افتاده، صفحات زیادی از جمله فصل ابتدایی کتاب هزینه شدهاند. جملات فلسفی و گره های ذهنی مهم شخصیت ها، در این رمان تنگ شوخی ها و جملات طنزواره روایت قصه قرار گرفته اند، بنابراین خواندنشان لذ*ت بخش است.
نکته بعدی این که، نگارنده این نوشتار مطالعه کتاب مذکور را به فلاسفه و روانشناسان پیشنهاد میکند. شخصیتهای این رمان شاید در نگاه اول، جمعی دیوانه و خل و چل باشند، اما در پس عمل و عکس العمل های هرکدام، قصد و غرضی نهفته است که نویسنده با شناساندن آن شخصیت ها، انگیزه کشف آنها را به مخاطب می دهد.
مارتی یا همان پدر جسپر، مردی خل و چل است که هر وقت در سطور داستان حضور پیدا میکند، باعث خرابکاری در زندگی جسپر و ایضا خنده خواننده میشود، اما مردی است متفکر و فیلسوف که هنوز نتوانسته گره ذهنی اش از ترس از مرگ را باز کند. جسپر نمی خواهد مثل پدرش شود، بنابراین با کنکاش در درون خود به این نتیجه می رسد که از ترسِ از مرگ، می ترسد.
جالب است که استیو تولتز نخواسته رمان مدرن بنویسد. درست است که «جزء از کل» دارای ساختار پازلی و جا به جایی راوی های اول شخص است، اما نویسنده اصلا قصد نداشته قیافه مدرن نویسی به خود گرفته و پز بدهد. خواندن کتاب این نتیجه را هم به خواننده می دهد که تولتز واقعا قصد قصه گویی داشته، اما قصهای پاکیزه و با حساب و کتاب که همه تخم مرغ هایش را در یک سبد نمی گذارد و اصطلاحا همه برگ برنده را یک جا رو نمی کند.
«جزء از کل» در ذات خود، کتاب قصه است و همین است که جذابش کرده است چون در هر فرازش قصه و داستانی از آدم هایش دارد. همین هم باعث می شود که مطالعه اش، نیازمند درصدی از تمرکز باشد.
در ادامه این مطلب، به بخشی از جملات و دیالوگ های مهم و خوب این کتاب اشاره می کنیم:
«هیچ چیز مثل احساس گـ ـناه روح آدم رو نمی خوره.» این دیالوگ در بخش های ابتدایی کتاب و هنگام نوجوانی پدر راوی مطرح میشود. آن زمان که بچه ها در مدرسه هستند و شخصیت تری در آستانه ورودش به دنیای تبهکاری است.
این جمله هم مربوط به زمان کودکی شخصیت پدر میشود که به بحران های فکری و عقیدتی دچار شده و پدر و مادرش درباره آوردن کشیش یا خاخام برای صحبت کردن با او، اختلاف دارند: «خاخام ها اطلاعات زیادی درباره خشونت دارند چون برای ایزدی کار میکنند که به خشم مشهور است. مشکل این جاست که یهودیان به جهنم باور ندارند، بنابراین آن وحشتکدهای که کاتولیک ها در آستین دارند به راحتی در دسترس شان نیست. نمی توانی رو کنی به یک پسربچه یهودی و بگویی اون آتیش رو میبینی؟ می ری اون تو. باید برایش قصههایی از انتقام بگویی و امیدوار باشی نکته را می گیرد.»
یکی از نقل قول هایی که در طول کتاب می شود، جملهای از نیچه است: «مردم همیشه بر کسی که برای زندگی اش الگوهای شخصی اختیار می کند خشم می گیرند؛ چون منش خلاف عرفی که بر می گزیند باعث می شود مردم احساس خفت کنند، همانند موجودات عادی.»
نمونه ۳ فراز دیگر از جملات جالب کتاب، به این ترتیب است:
«برای من یک درصد شک، همان تاثیر صد در صد شک را داشت. چه طور می توانستم به چیزی باور داشته باشم وقتی چیزی که ممکن بود درست باشد احتمال داشت درست نباشد؟»
«عشق به کسی که پاسخ احساساتت را نمی دهد ممکن است در کتاب ها هیجان انگیز باشد ولی در واقعیت به شکل غیرقابل تحملی خسته کننده است. بهت می گویم چه چیزی هیجان انگیز است: شب های پرشور و خیس عرق. ولی نشستن روی ایوان خانه زنی خواب که رویای تو را نمی بیند دیرگذر است و غمناک.»
آخرین ویرایش توسط مدیر: