تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

متون و دلنوشته [هیچیسم]

L

Lidiya

مهمان
همه از مرگ می‌ترسند، من از زندگی سمج خودم. چقدر هولناک است وقتی که مرگ آدم را نمی‌خواهد و پس می‌زند! کسی تصمیم به خودکشی نمی‌گیرد، خودکشی با بعضی‌ها هست. در خمیره و در سرشت آن‌هاست، نمی‌توانند از دستش بگریزند.»

?صادق هدایت
?☕
 
آخرین ویرایش:
L

Lidiya

مهمان
کسانی هستن که آدمو
زجر کش میکنن...
نم نم می کُشن.
با حرفاشون
با رفتاراشون
هیچکس نمیاد اونارو بگیره، ازشون شاکی بشه
یه نگاهی به دور و و مون بندازیم کسایی رو می‌بینیم که بی صدا آدم میکُشن.
نم نم
نرم نرم...
هیچ جور هم نمیشه مجازاتشون کرد...
 
آخرین ویرایش:
L

Lidiya

مهمان
از دردهای خودم به تو پناه آوردم
ولی حالا باید دردهای زندگی تو را نیز
بر دوش بکشم.

میکشم و میدانم دردهایت انتهایی دارد ولی شاید در آن انتها دیگر منی نباشد.
 
آخرین ویرایش:
L

Lidiya

مهمان
چاره چیست گر راه نجات برخی،
تنها
مرگ می باشد و بس!
همان هایی که مردم در آخر هم می‌گویند،
راحت شد!

#گیسو_نویس
 
آخرین ویرایش:
L

Lidiya

مهمان
جهنم، در دنیای دیگری نیست!
جهنم همین‌جاست.
جایی که من حال هستم!
فقط نمی‌دانم،
به کدامین گناه...

#گیسو نویس
 
آخرین ویرایش:
L

Lidiya

مهمان
ܦ߳ܠࡅߺߺ߲ܩ‌ࡄ݅ܝܭܚܚࡅߺ߳ࡉ‌᠀ܠܨ‌ܟ݆ߺࡄ݅ܝߊ‌ܩ‌ࡅߺ߲ߺߊ‌ܝ߭‌‌ࡄ݅ܝܥ‌.​
 
آخرین ویرایش:
L

Lidiya

مهمان
مرا مهمان لبه ی پرتگاه نکن...
 
آخرین ویرایش:
L

Lidiya

مهمان
دلمان مرد
از بس زنده ایم
برای هیچ...
 
آخرین ویرایش:
L

Lidiya

مهمان
چه سخت است تُنگِ ماهی بودن !

نَشکنی ، زندانبانی _ بشکنی ، قاتلی . . .
خوش به حال آب !
 
آخرین ویرایش:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا