با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن میگذرد.در کوچه پس کوچههای هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید.
تنها شادیام این است که هیچکس نمیداند کجا هستم . کاش میتوانستم همین را تا ابد کِش بدهم ؛ خیلی دلخواهتر از مرگ است . در کنهِ وجودم خالـی و بیحاصلم ، حتی در احساسِ شادمانیام .
رویاهایت مُردهاند؟ برایت غمگینم، تسلیت میگویم. رویاهای من؟ رویاهای من جان میکَنند. رویاهای من نعره میزنند و التماس میکنند که خلاصشان کنم. رویاهای من زجر میکشند. آنها به دنیا نیامدند که مدتی زنده باشند و بعد در یک لحظه بمیرند، بلکه در یک لحظه زاده شدند و بعد از آن فقط مرگ بر آنها حادث شد، یک مرگ مستمر.
ما افسرده نبودیم، ادم های تنهایی بودیم که هیچگاه کسی با ما محشور نشد، ادم هایی بودیم که به خواسته هایمان نرسیدیم، ادم هایی بودیم که تفریح نکردیم، جوانی نکردیم، عاشق نشدیم و عاشقی هم نکردیم، از روز تا شب فقط زمان را کشتیم.
ما افسرده نبودیم بازیچه دست تقدیر و جبر بودیم.