تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

متون و دلنوشته [پِ مثل پاییز?]

  • شروع کننده موضوع مآهلی
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 274
  • پاسخ ها 20
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
مدیر بازنشسته
Jul
4,135
11,696
193
18
?
بعد چند وقت دیدمت
میدانی درد قلبم مانند چ دردی بود؟
زمانی ک دستانت یخ میزند بعد روی گرمای بخاری میگیری..
سوزشش را حس کرده ای؟
قلبم همان گونه سوخت...

#نگین_حسینی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
مدیر بازنشسته
Jul
4,135
11,696
193
18
به انتظارت
تمام قد ایستاده ام!
شبیه دیکتاتوری
که پایان جنگش را نمیداند...

#مهران_رمضانیان

?
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
مدیر بازنشسته
Jul
4,135
11,696
193
18
?
شهریور همون دختر نازدونه و شوخ و شنگیه که چشماش همرنگ سنگای لاجوردیه دریاس و بو*سه هاش، طعم هندونه های خونه ی خانوم جون و میده! ل*باش حتی از گیلاسای باغِ حاج عمو هم پررنگ تره! یه ته تغاریه زنبیل به دست که با پیراهنِ چین دار گل گلیش، لِی لِی کنان توی کوچه باغای روستا میگرده و توی سبدش، خوشه های سبز انگور میخندن! اما میونِ راه، با دیدنِ شکوفه های پرتقال، که روی بلند ترین شاخه ی درخت باغ دلبری میکردن، ، چشماش برق میزنه! باد و بارون، درختا رو تکون میده و برگای زرد و نارنجی میرقصن و با ناز، روی زمینو فرش میکنن! اونقدر بازیگوشه که همراه موسیقیِ بارون چرخ میزنه و میرقصه! انگاری توی دلش خبراییه! خودشم خوب میدونه برگای پاییزی اومدن تا بختشو باز کنن! بین خودمون بمونه ولی عاشقِ پسر بزرگه یِ پاییز خاتون شده! انگاری حضرت مهر، به این نازدونه خانوم گفته با اومدن پرتقالا منم میام و برای همیشه میبرمت واسه ی خودم! یهو تا چشم باز میکنه، دلبر پاییزی شو میبینه که با یه دسته گل نارنگی، انتهای کوچه باغِ شهریور واستاده! توی جیبِ کتِ شیک و اتو کشیده ی خرمالو رنگش، یدونه انار سرخ و تب دار گذاشته و با غرور به این دردونه ی تابستونی خیره شده! شهریور بانو اما هنوز مُرَدَده، بین موندن یا رفتن! انگاری هنوز حاضر نیس، هندونه های تابستونو، با برگای رنگی عوض کنه! شایدم گیلاسو، بیشتر از نارنگی دوست داره! حضرت مهر با چشمای کهربایی و بی قرارش، منتظرش واستاده. انگار همه توی پاییز، منتظر این دوتا شاخ شمشادن! گمونم اون طرف جشن بزرگی گرفتن و همه ی کوچه ها رو، با برگای نارنجی آذین بسته ن! شهریور دُختمون این پا و اون پا می کنه اما نگاه لیموییِ حضرت مهر، قوی تر ازین حرفاس! پس همه ی خاطره های تابستونیشو میریزه توی همون سبد انگور و با شوق، سمت مع*شوقه ی پاییزیش میدوه! شازده مهرمون، عاشقانه بغلش میکنه. یه تور سفید که با دونه های انار، تزئین شده رو، میندازه روی سر عروسشو با بو*سه ای که روی چشمای لاجوردی ش میزنه، این همه انتظار و خاتمه میده! پاییز خاتون کل میکشه و آبان و آذر، همراه بارون و نارنگیا دست میزنن و نازدونه ی تابستونی رو، روونه ی خونه ی بخت میکنن! همه انقدر خوشحال بودن که هیچ کس ندید، سبد انگوری که توی کوچه باغ شهریور جا موند، با نگاه اشک آلود، دفتر فصل گرما رو بَست. یه کاسه آب پشت سرشون ریختو، ته تغاری تابستونو بدرقه ی کوچه ی پاییز کرد... پاییزتون مبارک ?

✍ #سوسن_پ
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
مدیر بازنشسته
Jul
4,135
11,696
193
18
تکیه کن
بر شانه‌ام ای شاخه‌ی نیلوفری رنگ
تا غم‌ِ بی‌تکیه گاهی را
به چشمانت نبینم...

#هومن_ذکایی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
مدیر بازنشسته
Jul
4,135
11,696
193
18
?
راستی ،
بگو مرا چه شد
که یادم تو را
فراموش شد ؟
قدرم رنجه کن زیبا !
که دلم برای رؤیت یک رنگ ،..
تنگ است ...

#زهره_حدادی ✍
#پاییزان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
مدیر بازنشسته
Jul
4,135
11,696
193
18
?
تابستان با تمام بغض ها و اندوه هایش گذشت با تمام درد های مزمن و زخم های ممتدش...،
و تو خوب می دانی ،تابستانی که گذشت برای ما از پاییز زرد تر بود و از زمستان سرد تر؛ نه طعم دلچسبی از میهمانی چشیدیم و نه از گرمای آغو*ش عزیزانمان جان گرفتیم
نه قدم به راهِ سفر گذاشتیم و نه در خانه فنجانی آرامش سرکشیدیم
تابستانی که جز یک مشت خاطره تلخ ،چیز دیگری از خود به جا نگذاشت حالا چمدان رفتن می بندد و خسته تر از سال های پیش خودش را به تاریخ پیوند می زند
می رود تا فصلی تازه تر از راه بیاید فصلی عاشق تر، گرم تر، صمیمی تر ...
می رود تا شاید سال بعد با روزهایی شیرین برگردد و خاطره هایی خواستنی
می رود که روزگار را به مهر بسپارد
به این امید که پاییز ، قلب خسته ی آدم ها را جلا دهد /.

#آذین_قانع
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
مدیر بازنشسته
Jul
4,135
11,696
193
18
?
بقیه‌ی فصل‌ها به کنار!
پاییز را با من قدم بزن،
بگذار بفهمد قدرت عشقِ ما
بیشتر از سلسله‌ی دلتنگی اوست!

#مونس_آهنگری
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
مدیر بازنشسته
Jul
4,135
11,696
193
18
به برف آخر اسفند می‌مانی
زوال عظیمی
جان تازه‌ی باغم را ...

#منیر_ولیزاده

?
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
مدیر بازنشسته
Jul
4,135
11,696
193
18
شاخه های بلند چنار ،سرمست از صدایِ موسیقی باد
به رق*ص می آیند و پیش پایِ آمدنت ،زمین را برگ به برگ ،طلاپوش می کنند
باد می نوازد،
گنجشگ ها آواز سر می دهند
درختان می رقصند
پروانه های سپید،خوشه های شالی را می بوسند و مژده ی میلادت را می دهند
آبیِ روشن عشق....
مهربانِ طلاپوش روزگار،
جهان با تو شاعر شد ،
پاییز با تو هزار رنگ شد
و مهر
با تو معنا یافت
دلبرِ مهرماهیِ من
میلادت ،تولدِ همه ی زیبایی هاست
خاموش کن شمعِ عاشقِ روی کیک را.‌...
آرزوهایت را تجسم کن و زندگی ات را بساز
میلادت مباااارک
دلبرِ مهربانِ مهر....

#آذین_قانع
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا