تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

آموزشی چند نکته آموزشی برای شاعر شدن!

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
شاعر انجمن
مدیر بازنشسته
May
6,565
15,438
218
میان ستاره‌ای
آیا تمایل دارید شاعر شوید؟


نوشتن شعر نوعی ماجراجویی است که به ما کمک می‌کند تا زبانی غنی داشته باشیم و با کلمات تصاویری شفاف نشان دهیم.

سرودن شعر یکی از انواع نوشتن خلاقانه است حتی اگر تصمیم به انتشار آن نداشته باشید.

بعضی می‌گویند شعر زمانی ساخته می‌شود که بهترین کلمات در بهترین مکان‌ها قرار می‌گیرند یا توصیف صحنه است با کلمات. در این نوشته به دنبال معنی و چیستی و تاریخچۀ شعر نیستیم.

می‌خواهیم بدانیم اگر فکر می‌کنیم ذوق شعر و ادب در وجود ما نهفته است، برای پرورش و ظهور آن چه کاری می‌توانیم انجام دهیم.



۱



برای شروع بهتر است تا می‌توانید شعر بخوانید. فارغ از اینکه در کدام مرحله از سرودن شعر هستید باید به صورت مستمر شعر دیگران را دنبال کنید. اشعار تمام دوران را بدون توجه به اینکه در چه زمان و موقعیتی سروده شده بخوانید. سعی کنید از نوع شعرها و تکنیک‌های به کار رفته در آن‌ها یاد بگیرید و استفاده کنید. بسیاری از افراد شعر نمی‌خوانند به بهانه‌هایی مثل:

شعر دیگران روی من تأثیر می‌گذارد و می‌خواهم یک کار خاص ارائه کنم.

شعر من از قلبم بر آمده و یک نوع بیان خود است.

شعر یک نوع بیان هنری است و هیچ قاعده‌ای برای آن وجود ندارد.

مادرم می‌گوید تو استعداد کافی داری.

و…

همۀ این استلال‌ها می‌تواند درست باشد اما اگر می‌خواهید شعری برای انتشار آماده کنید باید قدم‌قدم پیش رفته و همه نکات را در نظر بگیرید.

از شاعران نامور فارسی، به جز سعدی و حافظ که آشنای ذهن همۀ ما هستند، اشعار بیدل دهلوی،صائب تبریزی، طالب آملی و وحشی بافقی تأثیر مهمی بر روند سرودن شعر دارند و از شاعران معاصر هم می‌توان به نیما یوشیج، احمد شاملو، حسین منزوی، فروغ فرخزاد، هوشنگ ابتهاج، نصرت رحمانیو شفیعی کدکنی اشاره کرد. البته نباید صرفاً به خواندن آثار چند شاعر بسنده کرد و از آثار سایر شاعران خوب غافل شد. تا می‌توانید شعر بخوانید.

وقتی شعر افراد زیادی را می‌خوانید یک آموزشگاه غیرمستقیم با معلم‌های خاص و منحصربه‌فرد خواهید داشت.

اما در کنار خواندن شعر، داستان، رمان و حتی روزنامه‌ها را نادیده نگیرید. مهم‌ترین ویژگی شاعر این است که بتواند با جهان ارتباط برقرار کند بنابراین خوب است که مسائل روز را نیز در نظر بگیرید.

در این را*بطه سایت گنجور یک مجموعۀ مناسب برای دسترسی به اشعار کهن و کلاسیک است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
شاعر انجمن
مدیر بازنشسته
May
6,565
15,438
218
میان ستاره‌ای
نکته دوم:
همیشه در حال نوشتن باشید و دست از قلم برندارید. اشتباه اکثر افراد در این زمینه این است که فکر می‌کنند باید در انتظار الهام به سر ببرند تا شعری بنویسند، در حالی‌که هر چه بیشتر تمرین کنید و همراه با خواندن شعر دیگران، خودتان هم بنویسید، هر چند بدون ساختار و نامناسب و بی‌معنی اما در نهایت می‌توانید از دل همین تمرین‌ها به چیزی که می‌خواهید برسید.

به خودتان اجازه دهید که گاهی بد بنویسید اما از نوشتن دست نکشید. نمی‌گوییم تمام روز خود را پشت میز نشسته و صرف نوشتن کنید اما یک روال نوشتاری مشخص داشته و به آن پایبند باشید.

مثلاً برای خودتان تعیین کنید که روزی دو جمله بنویسید و به هر طریقی این کار را انجام دهید. نوشتن روزانه مهارت‌های شعری شما را بهبود می‌دهد و تقویت می‌کند.

بعضی افراد صبح‌ها حال خوبی برای نوشتن دارند بعضی عصر و بعضی شب، مهم این است که زمان خودتان را پیدا کنید و ببینید چه چیزهایی به شما امکان سرودن یک شعر خوب می‌دهد. می‌گویندویکتور هوگو به محض بیدار شدن از خواب، ایستاده به سمت میز می‌رفت و شروع به نوشتن رمان یا شعری می‌کرد.

گاهی می‌توانید از موضوعات خیلی ساده در زندگی و محیط اطراف خود، مثل روند شغلی‌تان، اسباب‌بازی فرزندتان، گلدان گل روی میزتان و… ایده گرفته و خود آن را در ذهن بپرورانید
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
شاعر انجمن
مدیر بازنشسته
May
6,565
15,438
218
میان ستاره‌ای
نکته سوم:
همیشه با خودتان کاغذ و قلم داشته باشید یا به عبارتی « دائم الدفترچه» باشید. هر چه به ذهنتان می‌رسد را بنویسید. لزومی ندارد همین که پای کار نشستید یک مثنوی بلند یا یک غزل عاشقانۀ کامل بسرایید بلکه شعر گاهی مثل یک ساختمان بلند با آجر روی آجر گذاشتن و مرور زمان شکل می‌گیرد.

بنابراین عجله نکنید. با این کار مجموعه‌ای از تداعی‌ها و نوشته‌هایی خواهید داشت که می‌توانید به تدریج آن‌ها را ویرایش و تکمیل کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
شاعر انجمن
مدیر بازنشسته
May
6,565
15,438
218
میان ستاره‌ای
نکته‌ی چهارم:

«عزیزان خود را بکشید.» بازنگری را دست کم نگیرید. اینکه قافیه‌های شعر شما همه درست است و قصۀ آن به پایان رسیده یا اینکه شما دوستش دارید دلیل کامل بودن آن نیست. شعر خوب خواننده را به حرکت در می‌آورد و او را تحت تأثیر قرار می‌دهد. به درستی با او ارتباط برقرار می‌کند. نوشتن شعری به این صورت مشکل است و نیازمند بازنگری و دقت زیاد.

بسیاری از شعرا و نویسندگان وقتی پس از چند روز یا چند ماه به متن پیش‌نویس خودشان نگاه می‌کنند می‌گویند «واقعاً من این‌ها را نوشته‌ام؟»

وقتی شعری را نوشتید که فکر می‌کنید کامل است آن را کنار گذاشته و بعد از گذشت زمانی مشخص دوباره به سمت آن برگردید. در این مدت می‌توانید روی شعرهای قدیمی‌تر خود کار کنید و شعر تازه نیز بسرایید. خواندن شعر را هم هیچ‌گاه متوقف نکنید. با دانستن اینکه می‌توانید بعداً به کار خود بازگردید و آن را اصلاح کنید، در نوشتن اولیه، به خودتان آزادی بیشتری خواهید داد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
شاعر انجمن
مدیر بازنشسته
May
6,565
15,438
218
میان ستاره‌ای
نکته ۵
شعر خود را در معرض نقد و بررسی قرار دهید. نظر بزرگان ادبی را نادیده نگیرید و از به اشتراک‌گذاری کار خود با آن‌ها واهمه‌ای نداشته باشید. ممکن است بعضی کار شما را دوست داشته باشند و بعضی هم نه. تمام نکات را یادداشت کرده و در بازنگری از آن‌ها استفاده کنید.

اگر مشکلی در شعر شما وجود دارد نگویید: «این سبک من است» و اگر سبک شما چنین است بدانید راه را اشتباه رفته‌اید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
شاعر انجمن
مدیر بازنشسته
May
6,565
15,438
218
میان ستاره‌ای
تکنیک‌ها و قواعد شعری را بشناسید و یاد بگیرید.

بنابراین مهارت‌هایی مانند حذف کلمات غیرضروری، استفادۀ به‌جا از کلمات و شیوۀ قرار گرفتن آن‌ها در کنار هم، به طور مناسب و مواردی از این دست، برای تصویرسازی و ایجاد یک نوشتۀ هنرمندانه لازم است و به ساختن یک نوشتۀ تأثیرگذار کمک می‌کند.

سعی کنید در این مسیر به طور مداوم از فرهنگ لغت استفاده کنید. اولین واژه یا جمله‌ای که از ذهنتان می‌گذرد را نپذیرید. با رجوع به لغت‌نامه می‌توانید برای یک کلمه، مثلاً «رنج»، جایگزین‌های زیبایی بیابید.

با کلمات بازی‌کنید و آنقدر آن‌ها را در نوشته خود جابه‌جا کنید تا به مقصود مورد نظر خود برسید.

مهم نیست موضوع شعر شما چیست، فقر، مرگ، عشق و… در هر صورت باید آن را به مخاطب نشان دهید مطابق همان جملۀ معروف «نگو، نشان بده».

برای تصویر سازی در شعر از همۀ اجزای طبیعت، رنگ‌ها، اشیاء، حالات و رفتار انسان و… استفاده کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
شاعر انجمن
مدیر بازنشسته
May
6,565
15,438
218
میان ستاره‌ای
در ادامه نمونه‌هایی از خلق تصویر در شعر فارسی را با هم می‌خوانیم:



بستم به پای خستۀ ل*ب

دست خنده را…

برداشتم نگاه ز چشم پرآتشش

گفتم: دريغ و درد

کو داوری که شعله زند بر طلسم سرد؟

کوبم به روی بی‌بی چشم سياه تو

تک‌خال شعر را

گويم کدام‌یک‌؟

نصرت رحمانی



نگاه مرد مسافر به روی ميز افتاد:

چه سيب‌های قشنگی!

حيات نشئۀ تنهايی است

و ميزبان پرسيد:

قشنگ يعنی چه؟

قشنگ يعنی تعبير عاشقانۀ اشكال

و عشق ، تنها عشق

تو را به گرمی يک سيب می‌كند مأنوس

و عشق ، تنها عشق

مرا به وسعت اندوه زندگی‌ها برد

مرا رساند به امكان يک پرنده شدن.

سهراب سپهری



غالباً درباره سهراب سپهری گفته‌اند كه با شعرش نقاشی كرده و با نقاشی‌اش شعر سروده است.

برای ایجاد یک دنیای ذهنی که خواننده در آن ساکن شود و معنا و مفهوم مهمی را دریافت کند از هیچ‌گونه تعبیر و تفسیر شاعرانه دریغ نکنید
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
شاعر انجمن
مدیر بازنشسته
May
6,565
15,438
218
میان ستاره‌ای
۲۶ شعر خواندنی



۱



%D9%86%DB%8C%D9%85%D8%A7-%DB%8C%D9%88%D8%B4%DB%8C%D8%AC-2.jpg




من چهره‌ام گرفته

من قایقم نشسته به خشکی.

با قایقم نشسته به خشکی

فریاد می‌زنم:

«وامانده در عذابم انداخته‌ست

در راهِ پر مخافتِ این ساحلِ خر*اب

و فاصله‌ست آب.-

امدادی ای رفیقان با من

گل کرده است پوزخندشان اما

بر من،

بر قایقم که نه موزون،

بر حرف هایم در چه ره و رسم

بر التهابم از حد بیرون.

در التهابم از حد بیرون

فریاد برمی‌آید از من:

«در وقت مرگ که با مرگ

جز بیم نیستیّ و خطر نیست،

هزّالی و جلافت و غوغای هست و نیست

سهو است و جز به پاس ضرر نیست.»

با سهوشان

من سهو می‌خرم

از حرف‌هغای کامشکن‌شان

من درد می‌برم

خون از درون دردم سرریز می‌کند!

من آب را چگونه کنم خشک؟

فریاد می‌زنم.

من چهره‌ام گرفته

من قایقم نشسته به خشکی

مقصود من ز حرفم معلوم بر شماست:

یکدست بی‌صداست

من، دست من کمک ز دست شما می‌کند طلب.

فریاد من شکسته اگر در گلو، وگر

فریاد من رسا

من از برای راه خلاص خود و شما

فریاد می‌زنم،

فریاد می‌زنم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
شاعر انجمن
مدیر بازنشسته
May
6,565
15,438
218
میان ستاره‌ای
%D9%86%D8%B5%D8%B1%D8%AA-%D8%B1%D8%AD%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C.jpg




تبعید در چنبر زنجیر

مغزها گندیدند

در و دروازه و دربان در خواب.

خواب و رؤیا و گمان

پاسداران زمانند و مکان!

*

مرزها،

مرزها پرسه‌زنان دربدرند

بانک‌های رهنی … دخترکان را اقساط

می‌فروشند به بازار سیاه

چه سپیدی؟ چه سیاه؟

رنگ و گم‌رنگی و هم‌رنگی و یک‌رنگی و رنگارنگی بی‌رنگند!

*

خط دگر جاری نیست

هر خطی دیواری‌ست

روی هر خط بنویسید که: دیوار عظیم چین است!

*

کلمات

گره‌اند، گرهی پشت گره، پشت گره، زنارند

دشنه‌ها دگمة سردستی پیروزان است

آه…، خط جاری نیست

*

رنگ‌ها پرپر زد

احتکار

آه…، پرگفتم، پرگفتم، پرگفتم و پرت

موش‌ها

*

موش‌ها می‌دانند

دانه‌های گندم را انبار

پهنة دریاهاست.

بمب‌ها باید انبار شوند!

*

موش‌ها می‌دانند

دگر آن روز رسیده است که پولاد جوند

بمب و باروت مقوی‌تر از گندم و جوست

عدل فریاد کشید:

-احتکار، خارج از قانون است

*

بمب‌ها باید مصرف گردند

عطر باروت زمین را بویید

*

زندگی پرپر زد

شهرداران کفن رسمی بر تن کردند

هدیه‌شان

قفل زرینی بود!

*

بوی نعش من و تو،

بوی نعش پدران و پسران از پس در می‌آمد

شهرداران گفتند:

-نسل در تکوین است

نعش‌ها نعره کشیدند: فریب است، فریب

مرگ در تمرین است!

*

ماهیان می‌دانند

عمق هر حوض به اندازة دست گربه است!

*

گورزاریست زمین!

و زمان

پیر و خنگ و کر و کور.

در پس سنگر دندان‌ها دیگر سخنی نیست که نیست

دیرگاهیست که از هر حلقی زنجیری روییده است

و زبان‌ها در کام

فاسد و گندیده است

*

ل*ب اگر باز کنیم

زهر و خون می‌ریزد

*

ای اسیران چه کسی باز به پا می‌خیزد؟

چه کسی؟

راستی تهمت نیست

که بگوییم: پسرهای طلایی اسارت هستیم؟

و نخواهیم بدانیم نگهبان حقارت هستیم؟

*

نسل‌ها پرپر زد

مرگ

مرگ را دیدی

دیدی، چه فروتن شده بود

*

خسته بود

گفت: مرد

پس از این برف نخواهد رویید

و نگاهش را بر صفحة ساعت پاشید

ناگهان عقربه‌های ساعت ذوب شدند

زیر ل*ب زمزمه کرد:

بگریزیم، شتاب عبثی در پیش است.

*

حلقه در حلقة زنجیر سراسیمه شتافت

همه تن پای و همه پای فرار.

به امید دیدار

خنده کرده گفتم:

مشتاقم!

*

عقربک‌ها در چنبر زنجیر چکیدند و عقرب گشتند

و زمان در عقرب جاری شد

در خم حلقة زنجیر نهان گشت، نهان

*

همه در چنبر زنجیر ز هم می‌ترسند

همه آه…

باز پرگفتم، پرگفتم و پرت

مرگ در پهنة زنجیر ز خود می‌ترسید

*نسل‌ها پرپر زد

شهوت از راه رسید

بیوه‌ای باکره بود

پی بانویش –نفرت- می‌گشت

*

قفل از چشمانش می‌بارید

تلخ‌خندش می‌گفت:

-هیچ‌کس نیست نداند نفرت یائسه است؛

من عقیم!

باز هم تبعیدیم.

قفل از ل*ب‌هایش می‌رویید

قفل‌ها

ارتباط دو سر زنجیرند.

*

کینه در شهوت، شهوت در کین

متواری گشتند

قفل‌ها نعره کشیدند که: این قانون است!

غل و قلاده و زنجیر به هم پیچیدند.

*

خنده‌ها پرپر زد

ای عفیف

عشق در چنبر زنجیر گناه است، گناه

دل به افسانة فرهاد سپردن دردی‌ست

*

کوه از کوهکنان بیزار است

تک گل وحشی وحشت‌زدة کوهستان تیشة بی‌فرهاد است

تیشه‌های خونین

پاسداران حریم عشق‌اند!

*

ای عفیف!

به چه می‌اندیشی؟

چه کسی گفت: ترحم، چه کسی؟

شرم را دیدی شلاق فروخت

رحم شلاق خرید

و جنایت به خیا*نت خندید؟

*

زندگی؟

زندگی را دیدی گفت که: من دلالم.

دربدر در پی بدبختی‌ها می‌گردید

تا اسارت بخرد؟

راستی را که گدایی می‌کرد؛

و فریب که خدایی می‌کرد؟

آه…، دیدی…؟ دیدی؟

*

دوستی پرپر زد

ای عفیف

به چه می‌اندیشی

قفل‌ها؟

دست‌های آزاد

برترین هدیه به زنجیر و غل و دیوارند.

بهترین هدیة زنجیر به دست آزاد

قفل می‌باشد، قفل!

*

ای عفیف!

قفل‌ها واسطه‌اند

قفل‌ها فاسق شرعی در و زنجیرند

قفل‌ها…

*

راستی واسطه‌ها هم گاهی حق دارند

رمز آزادی در حلقة هر زنجیرست

قفل هم امیدی‌ست

قفل هم یعنی که کلیدی هم هست

قفل یعنی که کلید!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
شاعر انجمن
مدیر بازنشسته
May
6,565
15,438
218
میان ستاره‌ای
%D8%A7%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86-%D8%AB%D8%A7%D9%84%D8%AB.jpg




آواز کَرَک

– «بَدَه… بَدبَد… چه امیدی؟ چه ایمانی؟»
– «کَرَک جان! خوب می‌خوانی.
من این آواز پاکت را درین غمگین خر*اب‌آباد،
چو بوی بال‌های سوخته‌ت پرواز خواهم داد.
گرت دستی دهد با خویش در دنجی فراهم باش.
بخوان آواز تلخت را، ولکن دل به غم مسپار.
کَرَک جان! بندۀ دم باش…»

– «… بده… بد بد…؛ ره هر پیک و پیغام و خبر بسته‌ست.
ته تنها بال و پر، بال نظر بسته‌ست.
قفس تنگ است و در بسته‌ست…»

– «کَرَک جان! راست گفتی، خوب خواندی، ناز آوازت،
من این آواز تلخت را…»

— «…بده… بد بد… دروغین بود هم لبخند و هم سوگند.
دروغین است هر سوگند و هر لبخند
و حتی دلنشین آواز ِجفت تشنۀ پیوند…»

– «من این غمگین سرودت را
هم آواز پرستوهای آه خویشتن پرواز خواهم داد.
به شهر آواز خواهم داد…»
– «…بده… بدبد… چه پیوندی؟ چه پیمانی؟…»

– کَرَک جان! خوب می‌خوانی
خوشا با خود نشستن، نرم‌نرمک اشکی افشاندن
زدن پیمانه‌ای – دور از گرانان – هر شبی کنج شبستانی.»

مهدی اخوان ثالث
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا