- Jun
- 9,056
- 24,695
- 238
- وضعیت پروفایل
- مَن؛ نقآشِ بومِ کوچَک
??چگونه رمانی بنویسیم که خواننده با آن ارتباط بر قرار کند؟
?دومین قدم در نوشتن داستانی تاثیر گذار این است که تکلیف نویسنده با کلیت ساختار طرح رمان مشخص باشد. یعنی بداند که اول و وسط و آخر کار کجاست. شخصیت از ابتدا تا انتهای رمان چه مسیری را طی می کند، به دنبال چیست و چگونه با موانع مواجه می شود و به سمت خواسته اش حرکت می کند. بنابراین بهتر است نویسنده بتواند در چند سطر کلیت رمان را برای خودش تعریف بکند. وقتی تکلیف نویسنده با خودش و رمانش مشخص باشد، در ارائه ی آن به مشکلی برخورد نمی کند و خواننده هم می داند که دارد چه چیزی میخواند و باید با چه چیزی همراه شود و در پی چه چیزی باشد. مثلا نویسنده ای که کافه نویسندگان سیاسی را شروع می کند و در میانه به جاده ی عشق و عاشقی سوزناکی می زند و در پایان یک فلسفه بافی بی سر و ته تحویل می دهد هم نشان می دهد خودش هنوز نمی داند درباره چه چیزی میخواهد حرف بزند و هم خواننده بالاخره نمی داند با چه چیزی طرف است.
?و سومین نکته: اگر نویسنده داستانی جذاب و حرفی قابل تامل برای گفتن داشته باشد، می تواند با یک روایت ساده هم تاثیرگذار باشد. بنابراین نیازی نیست برای جذابیت به سراغ پیجاندن داستان و استفاده از فرم و شگرد عجیب غریبی برود. نویسنده اگر داستانی دارد باید داستانش را تعریف کند. برای تازگی و دوری از کلیشه ای شدن می شود به تجربه های تازه در شکل روایت دست زد، اما الکی پیچاندن روایت و مخفی کردن اطلاعات تا آخرین سطر رمان فقط خواننده را گیج و گمراه می کند. بنابراین در حرکت به سمت نوآوری و ابداع و خلاقیت هم باید جانب اعتدال را رعایت کرد.
?دومین قدم در نوشتن داستانی تاثیر گذار این است که تکلیف نویسنده با کلیت ساختار طرح رمان مشخص باشد. یعنی بداند که اول و وسط و آخر کار کجاست. شخصیت از ابتدا تا انتهای رمان چه مسیری را طی می کند، به دنبال چیست و چگونه با موانع مواجه می شود و به سمت خواسته اش حرکت می کند. بنابراین بهتر است نویسنده بتواند در چند سطر کلیت رمان را برای خودش تعریف بکند. وقتی تکلیف نویسنده با خودش و رمانش مشخص باشد، در ارائه ی آن به مشکلی برخورد نمی کند و خواننده هم می داند که دارد چه چیزی میخواند و باید با چه چیزی همراه شود و در پی چه چیزی باشد. مثلا نویسنده ای که کافه نویسندگان سیاسی را شروع می کند و در میانه به جاده ی عشق و عاشقی سوزناکی می زند و در پایان یک فلسفه بافی بی سر و ته تحویل می دهد هم نشان می دهد خودش هنوز نمی داند درباره چه چیزی میخواهد حرف بزند و هم خواننده بالاخره نمی داند با چه چیزی طرف است.
?و سومین نکته: اگر نویسنده داستانی جذاب و حرفی قابل تامل برای گفتن داشته باشد، می تواند با یک روایت ساده هم تاثیرگذار باشد. بنابراین نیازی نیست برای جذابیت به سراغ پیجاندن داستان و استفاده از فرم و شگرد عجیب غریبی برود. نویسنده اگر داستانی دارد باید داستانش را تعریف کند. برای تازگی و دوری از کلیشه ای شدن می شود به تجربه های تازه در شکل روایت دست زد، اما الکی پیچاندن روایت و مخفی کردن اطلاعات تا آخرین سطر رمان فقط خواننده را گیج و گمراه می کند. بنابراین در حرکت به سمت نوآوری و ابداع و خلاقیت هم باید جانب اعتدال را رعایت کرد.
آخرین ویرایش توسط مدیر: