تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

آموزشی | کارگاه آموزش شِـ✿ـعرنویسی |

وضعیت
موضوع بسته شده است.
مدیر هماهنگی
عضو کادر مدیریت
مدیریت هماهنگی
مدیر ارشد
همیار مدیر
نویسنده رسمی
مدرس انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
‌‌​


به نام آنکه ریسمان سرنوشت را به قلم گره زد



مدرس این کارگاه آموزش شعرنویسی، بنده با نام هنری تمنای واژگان هستم..

این کارگاه نتیجه‌ی تلاش و کوشش بنده برای گردآوری این مطالب بوده؛ در نتیجه خواهشمندم به هیچ عنوان از متون ذکرشده در این تاپیک کپی نگردد و تمامی مطالبِ کارگاه، مختص انجمن کافه نویسندگان می‌باشد.

«موضوعات آموزشی این کارگاه برای تمامی شاعران، منتقدان و همچنین کاربران علاقه‌مند به دنیای شاعرانه، مفید بوده و می‌تواند موثر واقع گردد.»


•°•●◇ جلسه اول ◇●•°•
‌‌

در این جلسه بیشتر با تعاریف و همچنین کلیت شعر، آشنا می‌شویم. یادگیری اصولی، نیازمند داشتن هوشِ بالا، خوش‌استعدادبودن یا با سابقه‌بودن نیست؛ بلکه به اندکی درک، توجه، علاقه و البته تلاش نیاز دارد.

در ابتدا با مفهوم شعر و تفاوت آن با نثر آشنا و سپس به یادگیری بخش‌های دیگر شعر می‌پردازیم.


شعر چیست؟

شِعر، سُرود، چامه یا چکامه شاخه‌ای از ادبیات است که از ویژگی‌های زیبایی‌شناختی و اغلب ریتمیک زبان استفاده می‌کند.

به قول ملک الشعرای بهار، شعر مرواریدی از دریای عقل شاعر است؛ افسونگری که او را شاعر نام نهاده‌اند، مرواریدهای غلتانِ شعر را به یکدیگر متصل می‌گرداند و این‌گونه شعر پدید می‌آید!


تفاوت میان شعر و نثر در چیست؟

هر کلامی که از وزن عروضی «متساوی» و «متکرر» و قافیه‌ واحد برخوردار باشد، آن کلام شعر است نه نثر.

البته شعر نو نه وزن دارد و نه قافیه‌ی مشخص‌.

اینکه وزن و قافیه را به عنوان معیار تعیین کردم، فقط در جهت اثباتی آن می‌باشد؛ یعنی هر کلامی که وزن «متساوی و متکرر» و قافیه داشته باشد، شعر است؛ اما اینگونه نیست که اگر نداشته باشد نثر است.

به‌طور کلی شعر ساخت عمقی زبان است و نثر ساخت ظاهری زبان..

یک شاعر واقعی به سیمایِ الفاظ بی‌اعتنا نیست؛ هر کلمه‌ای نزد او چهره‌ای دارد. درست شبیه چهره‌ی مردمان‌. یکی سرد، یکی صمیمی، دیگری تند و خشمگین و... .

شاعر با این وجودهای زنده سر و کار دارد؛ خوی واژگان را خوب می‌شناسد؛ یکی را می‌خواند، یکی را میراند، این یکی را با آن آشتی می‌دهد، آن را از این جدا می‌کند، به تدبیر و افسون از این پراکندگان، گروهی می‌سازد که همدل و هم‌آهنگ، به فرمان او روان می‌شوند تا دل و جان شنونده را به کمند آورند و او را به آنجا ببرند که شاعر خواسته است. زبان شعر را خود شاعر می‌سازد. به همین دلیل است که اگر شاعری، زبان شعری خود را بداند و با شعر خود همذات‌پنداری کند، شعرِ خلق‌شده توسط او در ذهنِ خواننده ماندگار می‌شود... .

آزادی و اختیار شاعر در انتخاب الفاظ به او مجال می‌دهد که کلمات را، نه همان برای بیان معنی، بلکه از نظر صورت نیز برگزیند و به طریقی خاص مرتب کند و در ترکیب کلام نیز شاعر می‌تواند از عادت جاری تجاوز کند.

مرحوم استاد بهار معتقد بودند که شعر خوب یعنی احساسات موزونی که از دماغ پرهیجان و از روی اخلاق عالی‌تری برخاسته باشد. لغت، اصطلاحات، حسن ترکیب، سجع، وزن و قافیه، صحت یا سقم قواعد و مقررات نظم، هیچ‌کدام در خوبی و بدی شعر نمی‌توانند حاکم و قاضی واقع شوند.

هرچه هیجان و اخلاق گوینده در هنگام بیان یک شعر یا ساختن یک غزل، قوی‌تر و نجیب‌تر باشد، آن شعر بهتر و خوب‌تر خواهد بود.

شعر وقتی به غایت خود نائل می‌شود که در نفوس تصرف کند و تاثیر، یعنی عاطفه و خیالی را که در شعر است، به خوانندگان سرایت دهد.

از شعر سخن به میان آمد و ویژگی‌هایش؛ اما بی‌انصافی‌ست اگر درباره‌ی شاعر چیزی نگوییم.

‌‌
شاعر، نقاش زبردستی‌ست که خوبی‌ها و بدی‌ها را مجسم می‌نماید و مناظر جامعه‌ی خود را به بهترین شیوه بیان می‌سازد. شاعر، با سرودن اشعار نغز و با انتخاب معانی لطیف و بدیع توجه همه را به خویش معطوف می‌دارد و افکار خود را به دیگران انتقال می‌دهد.


چگونه شاعر شویم؟

به‌طور کلی شاعر شدن نیازمند زمینه‌هایی‌‌ست..

برای شروع بهتر است تا می‌توانید شعر بخوانید. فارغ از اینکه در کدام مرحله از سرودن شعر هستید، باید به صورت مستمر شعر دیگران را دنبال کنید. اشعار تمام دوران را بدون توجه به اینکه در چه زمان و موقعیتی سروده شده است بخوانید. سعی کنید از نوع شعرها و تکنیک‌های به کار رفته در آن‌ها یاد بگیرید و استفاده کنید. بسیاری از افراد شعر نمی‌خوانند به بهانه‌هایی مثل:

شعر دیگران روی من تأثیر می‌گذارد و می‌خواهم یک کار خاص ارائه کنم.

همه می‌گویند تو استعداد شعر سرودن نداری.

و بهانه‌های دیگر‌‌.. البته ممکن است برخی از آنها درست باشند؛ اما شاعر شدن جز با مطالعه‌ی اشعار بزرگان میسر نیست.

اشعار سعدی، حافظ، بیدل دهلوی، صائب تبریزی، طالب آملی، وحشی بافقی و شاعران معاصر همچون نیما یوشیج، احمد شاملو، حسین منزوی، فروغ فرخزاد، هوشنگ ابتهاج، نصرت رحمانی و شفیعی کدکنی نمونه‌های مناسبی برای الگوگیری و یادگیری سبک اشعار آن‌ها هستند‌.


دومین تکنیکی که شما را به شاعرشدن نزدیک می‌کند، این است که همیشه در حال نوشتن باشید و دست از قلم برندارید. اشتباه اکثر افراد در این زمینه این است که فکر می‌کنند باید در انتظار الهام به سر ببرند تا شعری بنویسند؛ در حالی‌که هر چه بیشتر تمرین کنید و همراه با مطالعه‌ی اشعار دیگران، خودتان هم بنویسید، هر چند بدون ساختار و نامناسب و بی‌معنی، اما در نهایت می‌توانید از دل همین تمرین‌ها به چیزی که می‌خواهید برسید.

به خودتان اجازه دهید که گاهی بد بنویسید؛ اما نوشتن را کنار نگذارید. نمی‌گویم تمام روز خود را صرف به دست‌گرفتن قلم کنید؛ اما یک روال نوشتاری مشخص داشته و به آن پایبند باشید.

مثلا برای خودتان تعیین کنید که روزی دو جمله بنویسید و به هر طریقی این کار را انجام دهید. نوشتن روزانه مهارت‌های شعری شما را بهبود بخشیده و تقویت می‌کند.

بعضی افراد صبح‌ها حال خوبی برای نوشتن دارند؛ بعضی عصر و بعضی شب، مهم این است که زمان خودتان را پیدا کنید و ببینید چه چیزهایی به شما امکان سرودن یک شعر خوب می‌دهد. به عنوان مثال ویکتور هوگو به محض بیدار شدن از خواب، ایستاده به سمت میز می‌رفت و شروع به نوشتن رمان یا شعری می‌کرد.

گاهی می‌توانید از موضوعات خیلی ساده در زندگی و محیط اطراف خود، مثل روند شغلی‌تان، چراغ مطالعه‌ی روی میزتان یا حتی تکان‌خو*ردن پرده‌ی اتاقتان و… ایده گرفته و در ذهنتان آن را پرورش دهید.

برای مثال چند ایده که می‌تواند جرقه‌ی شعری هوشمندانه را در ذهن ایجاد کند:

دوستی با رفتارهای عجیب

پروازِ خیالیِ خودتان

خاطرات همیشگی

سقف اتاقتان

دیوارهای خانه

نغمه‌ی پرندگان

دیدار یار

خانواده

سفر

خوراکی که می‌خورید

گوش‌سپردن به موسیقی

فضا و کهکشان‌ها

روزمرگی‌های خسته‌کننده

حادثه‌ای غم‌انگیز

کتابی که دوست دارید

گلی که برای شما یادآوری خاطره‌ایست

فریاد کودکان در کوچه‌ها

بازی‌های کودکانه

غم از دست‌دادن فردی

موضوعات روز نظیر شادی‌های ملی، اتفاقات تاریخی، مشکلات جامعه نیز می‌توانند شمای خوبی از یک شعر به ما بدهند.

بیان منظوم این مشکلات نیز می‌تواند بخشی از شعرهای ما باشد؛ چرا که شعر و شاعری نیز دسته‌ها و شاخه‌‌های متفاوت دارد و از تاریخی تا اجتماعی و سیاسی نیز تقسیم‌بندی می‌شود.

و البته موضوعات به ظاهر ساده‌ای که از نظرمان نمی‌توان آن‌ها را برای شعر سرودن گزینش کرد؛ اما این را اضافه کنم زیبایی در سادگی‌‌ست.

اگر شخص قرار باشد مانند دیگر افراد به وقایع و اشیا نگاه کند، نمی‌تواند نام خود را شاعر بنامد.

شاعر وارونه می‌نگرد. وارونه فکر می‌کند و وارونه حوادث را در لابه‌لای اشعار منظوم شرح می‌دهد.

دنیای شعر، دنیای ادبیات است. ادبیات نیز شامل بسیاری از آرایه‌های ادبی، لغت‌ها و… می‌باشد.


اگر می‌خواهید یک شاعر موفق شوید باید دانش ادبی‌تان را ارتقا دهید:

شما نیاز به دانش لغوی فراوان دارید.

چرا که اگر می‌خواهید احساسات خود را در قالب نظم بیان کنید، نیاز به آن دارید که از سلسله واژه‌های بسیاری استفاده کنید.

این واژه‌ها به شما امکان آن را می‌دهد که حرف‌های خود را در قالبی گسترده‌تر و پخته‌تر بیان کنید.

یکی از وجوه افتراق نظم و نثر، استفاده از زیبایی‌شناسی ادبی است.

زیبایی شناسی ادبی یا همان آرایه‌های ادبی باعث می‌شوند که شعر بسیار خیال‌انگیز شود و این خیال‌انگیزی یک متن است که آن را به شعر تبدیل می‌کند.

جدای از مسائل فرم، این خیال و صور خیال است که ما را به یک شعر خوب نزدیک می‌کند.

از این رو شاعرانگی همراه با آرایه‌های ادبی تعریف می‌شود و باید از آرایه‌های ادبی به‌عنوان روش‌هایی برای رسیدن به موفقیت در شعر استفاده نمود.

این آرایه‌های ادبی هر کدام دسته‌بندی‌هایی دارند و هر کدام به قصدی در شعر به کار می‌روند؛ اما می‌توان از رایج‌ترین آن‌ها در ادبیات فارسی به تشبیه، کنایه، واج‌آرایی، استعاره و.. اشاره کرد.
‌‌


 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر هماهنگی
عضو کادر مدیریت
مدیریت هماهنگی
مدیر ارشد
همیار مدیر
نویسنده رسمی
مدرس انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
‌​


•°•◇● جلسه دوم ◇●•°•

در این جلسه ادامه‌ی راه‌های شاعر شدن و سایر ارکان شعر را آموزش می‌بینیم.


قالب‌های شعری به شما چارچوب شعر گفتن را عطا می‌کنند. علاوه بر چارچوب شعر به شما می‌توانند در محدوده‌‌ی موضوع مورد پردازش نیز بسیار کمک کنند.

به‌عنوان مثال اگر قالب مثنوی را انتخاب کنید، دستِ بازتری برای سرودن شعر در اختیارتان می‌گذارد و می‌توانید بسیار راحت‌تر به پردازش اشعارتان بپردازید.

قالب‌های شعری در ایران بسیار گونه‌های متفاوت دارند و با آموختن هر کدام می‌توانید به شعرهای خود رنگی دیگر هدیه بخشید‌.

ما می‌توانیم به جریان احساسات و گذر احوالات خود اعتماد کنیم. همه‌‌ی ما انسان‌ها عاشق می‌شویم، مهر می‌ورزیم،از دیدن یک مهربانی روحمان تازه می‌شود و در مقابل نیز مسائل و مشکلات مردم ما را می‌آزارد و این‌ها همه می‌توانند دست‌مایه‌ی یک شعر خوب باشند.

پس تکیه بر احساسات و بیان آن به طریق نظم می‌تواند موضوع بسیار خوبی برای سرودن یک شعر باشد.


همیشه با خودتان کاغذ و قلم داشته باشید یا ساده‌تر از آن می‌توانید شعر را درون موبایلِ همیشه همراهتان یادداشت کنید. هر چه به ذهنتان می‌رسد را بنویسید. لزومی ندارد همین که پای کار نشستید یک مثنوی بلند یا یک غزل عاشقانه‌ی کامل بسرایید؛ بلکه شعر گاهی مثل یک ساختمان بلند با آجر روی آجر گذاشتن و به مرور زمان شکل می‌گیرد.

بنابراین عجله نکنید. با این کار مجموعه‌ای از تداعی‌ها و نوشته‌هایی خواهید داشت که می‌توانید به تدریج آن‌ها را ویرایش و تکمیل کنید.

نکته‌‌ی مهمی که وجود دارد این است که بازنگری را دست کم نگیرید. اینکه قافیه‌های شعر شما همه درست است و بی‌نقص یا اینکه شعرتان در قلب شما رسوخ کرده، دلیل کامل بودن آن نیست. شعر خوب خواننده را به حرکت وا می‌دارد و او را تحت تأثیر قرار می‌دهد. به درستی با او ارتباط برقرار می‌کند. نوشتن شعری به این صورت مشکل است و نیازمند بازنگری و دقت زیاد؛ پس بعد از نوشتن شعرتان، آن را بارها و بارها با صدای بلند بخوانید تا از درست و کامل‌بودن قافیه‌ها، وزن، مفهوم، عنصر خیال، انسجام اشعار و زیبایی آن مطمئن شوید.

‌‌
شما می‌توانید بارها قافیه‌های شعر را تعویض، کلمات را جا‌به‌جا، آرایه‌های اشعار را اضافه یا کم و اشعار را به‌صورت بهتری ویرایش کنید.

بسیاری از شعرا و نویسندگان وقتی پس از چند روز یا چند ماه به متن پیش‌نویس خودشان نگاه می‌کنند، می‌گویند «واقعا من این‌ها را نوشته‌ام؟»

وقتی شعری را نوشتید که فکر می‌کنید کامل است آن را کنار گذاشته و بعد از گذشت زمانی مشخص دوباره به سمت آن برگردید. در این مدت می‌توانید روی شعرهای قدیمی‌تر خود کار کنید و شعر تازه نیز بسرایید. خواندن شعر را هم هیچ‌گاه متوقف نکنید. با دانستن اینکه می‌توانید بعداً به کار خود بازگردید و آن را اصلاح کنید، در نوشتن اولیه، به خودتان آزادی بیشتری خواهید داد.


شعر خود را در معرض نقد و بررسی قرار دهید. نظر بزرگان ادبی را نادیده نگیرید و از به اشتراک‌گذاری کار خود با آن‌ها واهمه‌ای نداشته باشید. ممکن است بعضی کار شما را دوست داشته باشند و برخی هم خیر. تمام نکات را یادداشت کرده و در بازنگری از آن‌ها استفاده کنید.

اگر مشکلی در شعر شما وجود دارد نگویید: «این سبک من است» و اگر سبک شما چنین است بدانید راه را اشتباه رفته‌اید.

شما باید نقدپذیر باشید. نقدپذیری را جدی بگیرید و به سادگی از کنار آن عبور نکنید. این را به خاطر داشته باشید که وقتی شخصی اشعار شما را نقد می‌کند، از روی دلسوزی و کمک به پیشرفت شما بوده و هدف او تحقیر شما و نوشته‌هایتان نیست. گاه بین این نقدها نکاتی بیان می‌شود که از ما شاعری توانمند می‌سازد؛ پس در برابر منتقدین و کاربران گارد نگیریم و اصول اخلاقی را رعایت کنیم.‌.


تکنیک‌ها و قواعد شعری را بشناسید و یاد بگیرید.

بنابراین مهارت‌هایی مانند حذف کلمات غیرضروری، استفاده‌ی به‌جا از کلمات و شیوه‌ی قرار گرفتن آن‌ها در کنار هم، به طور مناسب و مواردی از این دست، برای تصویرسازی و ایجاد یک نوشته‌ی هنرمندانه لازم است و به ساختن یک نوشتۀ تأثیرگذار کمک می‌کند.

سعی کنید در این مسیر به طور مداوم از فرهنگ لغت استفاده کنید. با یک سرچ ساده در اینترنت نیز می‌توان جایگزینی برای کلمه‌ی موردنظر خود پیدا کنید‌. اولین واژه یا جمله‌ای که از ذهنتان می‌گذرد را نپذیرید. با رجوع به لغت‌نامه می‌توانید برای یک کلمه، مثلاً «رنج»، جایگزین‌های زیبایی بیابید.

مثل:

آزار، اندوه، دشواری، سختی، مشقت، گرفتاری، مصیبت، ملال، اضطراب، آزار، اندوه، غم، نکبت، مرارت، زحمت و..

به شعر خود دقت و واژه‌ی متناسب با آن را بیابید.


با کلمات بازی کنید و آنقدر آن‌ها را در نوشته خود جابه‌جا کنید تا به مقصود مورد نظر خود برسید.

مهم نیست موضوع شعر شما چیست.. فقر، مرگ، عشق و… در هر صورت باید آن را به مخاطب نشان دهید؛ مطابق همان جمله‌ی معروف «نگو، نشان بده».

برای تصویرسازی در شعر از همه‌ی اجزای طبیعت، رنگ‌ها، اشیاء، حالات و رفتار انسان و… استفاده کنید.

برای مثال غالبا درباره سهراب سپهری گفته‌اند كه او با اشعارش نقاشی می‌کند و با نقاشی‌اش شعر پدید می‌آورد.

برای ایجاد یک دنیای ذهنی که خواننده در آن ساکن شود و معنا و مفهوم مهمی را دریافت کند از هیچ‌گونه تعبیر و تفسیر شاعرانه دریغ نکنید.

مثلا برای بیان «تکان‌خو*ردن پرده توسط باد» می‌توان از جمله‌ی زیر بهره برد:

وزش نسیم بهاری، پرده‌ی مخملی را به رق*ص وا داشت.

یا برای بیان جمله‌ی «او نوشت» می‌توان گفت:

او قلم را در دستانش فشرد؛ آن را تکان داد و واژگان را به پرواز درآورد.

تفسیری شاعرانه از حوادث اطرافتان داشته باشید. دیدگان کلیشه را ببندید و دنیا را با نگرشی جدید ببینید.

برای شاعر شدن به جزئیات توجه کنید‌. به طبیعت بروید و حتی به رگبرگ‌های گیاهان و گل‌‌ها توجه کنید.

به عطر و رایحه‌ی اطرافتان اهمیت دهید.

به‌طور کلی از حواس پنج‌گانه‌ی خود برای توصیفی دلنشین، غافل نشوید.

جزئیات را ببیند. به صداها و نجواها دقت کنید. بوهایی که به مشامتان می‌رسد، رصد کنید. به جنس اشیای اطرافتان واقف باشید یا می‌توانید طعم‌ها را برای توصیف جسمی به کار ببرید.

به عنوان نمونه اگر در اتاقتان نشسته‌اید، می‌توانید آن را توصیف کنید:

از خارجِ پنجره چه صداهایی را می‌شنوید؟

همهمه‌ی مردم؟ داد و فریادهای کودکانه؟

چه چیزی در اتاقتان می‌بینید؟

قفسه‌های کتاب؟ چراغ مطالعه؟

چه بوهایی به مشامتان می‌رسد؟

بوی کیکی که مادرتان درحال پخت آن است؟ رایحه‌ی خوشِ ادکلنی که تازه خریده‌اید؟

به‌نظر شما طعمِ تخت‌خوابتان هنگامی که روی آن دراز کشیده‌اید و به دنیای خیالیِ خواب پناه برده‌اید، می‌تواند چگونه باشد؟ طعمِ قهوه‌ی روی میزتان چطور؟

پتوی گرم و نرمتان را لم*س کنید‌؛ اکنون چه احساسی دارید؟ روی میز مطالعه‌تان دستی بکشید؛ چه حسی به شما القا می‌کند؟

اجازه دهید حواستان شما را کنترل کنند. توصیفات را افزایش دهید و خودتان را در دنیای رنگین شعر، غرق کنید.

در ادامه نمونه‌هایی از خلق تصویر در شعر ادبیات فارسی را با هم می‌خوانیم:

بستم به پای خسته‌ی ل*ب

دست خنده را…

برداشتم نگاه ز چشم پرآتشش

گفتم: دريغ و درد

کو داوری که شعله زند بر طلسم سرد؟

کوبم به روی بی‌بی چشم سياه تو

تک‌خال شعر را

گويم کدام‌یک‌؟

نصرت رحمانی

در این شعر، شاعر به طرز عجیب و حیرت‌انگیزی از آرایه‌های تشبیه و استعاره استفاده کرده است.

این گونه جسور باشید. از به‌ کار بردن استعاره‌های عجیب وحشت نداشته باشید. جسارت را در خون‌تان تزریق کنید.

استعاره‌های زیبا و کمتر استفاده‌‌ شده‌ای همچون:

پای خسته‌ی ل*ب

دست خنده



 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر هماهنگی
عضو کادر مدیریت
مدیریت هماهنگی
مدیر ارشد
همیار مدیر
نویسنده رسمی
مدرس انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
‌‌​


•°•●◇ جلسه سوم ◇●•°•



شعر جنبه‌ی ماندگاری فراوان و تاثیر زیادی در زندگی دارد. اگر دقت کرده باشید، اکثر ادبیات ایران را ادبیات منظوم تشکیل می‌دهد.

این امر نیز به این دلیل است که روایت موزون از یک شعر در بین مردم بیشتر رواج داشته و باعث ماندگاری بیشتر می‌شود، اما نثر را نمی‌توان از این برتری برخوردار دانست.

نثرها عمدتا به فراموشی سپرده شده‌اند و یا برای بازخوانی‌شان افراد خاصی اقدام کرده‌اند؛ اما شاعری و شاعرانگی در ایران همتای همه‌ی لحظات تلخ و شیرین آنان بوده است.

یک نمونه‌ی کوچک آن را می‌توان حافظ دانست. دیوان حافظ بیش از شش قرن است که هم‌نشین همه‌ی رنج‌ها و شادی‌های مردم بوده است.

روی طاقچه‌ی خانه‌ی هر ایرانی یک دیوان حافظ وجود دارد که گه گاهی به او تفالی می‌زنند و حالشان را به می‌کنند.

بدین سبب ارزش شعر در این خاک بسیار بیش از اینی است که برایتان گفتم. تا شاعری همین چند گام فاصله است.

سعی کنید آن را آسوده و آرام طی کنید. در ذیل برای یادگیری بیشتر، کتاب‌هایی را معرفی می‌کنم که به یقین برایتان مفید به فایده خواهد بود.


در باب وزن و قافیه: «کتاب عروض و قافیه» اثر دکتر سیروس شمیسا.

در باب موسیقی شعر: «کتاب موسیقی شعر» اثر دکتر شفیعی کدکنی.

در باب خیال‌انگیزی و آرایه‌های شعر: «کتاب صور خیال در شعر پارسی» اثر دکتر شفیعی کدکنی.

در باب یادگیری آرایه‌های ادبی: «فنون بلاغت و صناعات ادبی» اثر جلال همایی.


قالب شعر چیست؟

شکلی که قافیه به شعر می‌بخشد قالب نام دارد.

قالب‌ها انواع متفاوتی دارند و هر کدام برای انتقال موضوعی متفاوت به کار می‌روند.

اکثرمان با قالب‌های شعری آشنایی داریم؛ اما متاسفانه خیلی وقت‌ها شاهد استفاده‌ی نامناسب از قالب شعری برای موضوعات نامربوط به آن بوده‌ایم؛ پس آشنایی با قالب‌های شعری مطلبی‌ست که یادگیری آن تهی از لطف نیست.


قالب‌های کلاسیک


قصیده:

این قالب به نوعی از شعر گفته می‌شود که مصراع اول و مصراع‌های زوج بقیه‌ی بیت‌ها با هم، هم‌قافیه هستند و تعداد ابیات یا طول قصیده از ۱۵ بیت تا ۷۰ بیت می‌تواند باشد.

محتوای قصیده می‌تواند مدح، ستایش، وصف، پند و اندرز، حکمت، عرفان و مرثیه باشد. از قصیده سرایان معروف می‌توان به رودکی، منوچهری، ناصر خسرو و سنایی و قصیده سرایان معاصر پروین اعتصامی، ملک الشعرای بهار و امیری فیروزکوهی اشاره کرد.

غزل:

غزل در لغت به معنی حدیث عاشقی است.

قالب غزل از جهت شکل قرار گرفتن قافیه درست مانند قصیده است.

غزل حداقل ۵ بیت و حداکثر ۱۷ بیت دارد. درون مایه و محتوای غزل عاشقانه، عارفانه و یا آمیزه‌ای از هر دو و یا مضمون اجتماعی است.

از غزل سرایان معروف می‌توان به سعدی، مولوی، حافظ و اشعار طالب آملی در سبک هندی اشاره کرد. در میان شاعران معاصر نیز اشعار شهریار و اشعار رهی معیری در این قالب شعری سروده شده‌اند.

مثنوی:

واژه‌ی مثنوی از کلمه‌ی «مثنی» به معنی دوتایی گرفته شده است و به شعری گفته می‌شود که هر بیت آن قافیه مستقل دارد. محتوای قالب مثنوی حماسی، اخلاقی، عاشقانه، عارفانه و تاریخی است.

از نمونه‌های مثنوی حماسی شاهنامه فردوسی، نمونه‌ی عاشقانه لیلی و مجنون از مجموعه اشعار نظامی گنجوی، نمونه‌ی عارفانه مثنوی معنوی و نمونه‌ی اخلاقی بوستان سعدی است. کلیله و دمنه رودکی و آفرین نامه ابوشکور بلخی نیز از اولین نمونه‌های مثنوی است.

قطعه:

قالبی است که در آن فقط در پایان مصراع‌های زوج هم قافیه هستند و حداقل ابیات آن دو بیت است. قطعه دارای وحدت موضوعی بوده و درون مایه آن معمولا مطالب اخلاقی، اجتماعی، تسلیمی، حکایت، مدح و هجو است.

در میان شاعران رودکی، انوری و ابن یمین بیش از دیگران به این قالب شعری پرداخته‌اند. بسیاری از اشعار پروین اعتصامی نیز در این قالب شعری است.

ترجیع بند:

مجموعه ابیات یا غزل‌هایی است که هم وزن با قافیه‌هایی متفاوت هستند و بیت یکسان مُصَرعی آن‌ها را به هم می‌پیوندد. به هر غزل یک خانه یا رشته و به بیت تکراری میان آن‌ها ترجیع یا برگردان می‌گویند. قالب ترجیع بند ویژه‌ی شعر فارسی است. درون مایه‌های ترجیع بند عشق، مدح و عرفان است.

هر خانه از ۵ تا ۲۵ بیت تشکیل می‌شود. معروف‌ترین ترجیع‌بند‌ها از هاتف اصفهانی و سعدی است.

ترکیب‌بند:

ترکیب‌بند از لحاظ ساختار شعری مانند ترجیع بند بوده و تنها تفاوت آن این است که بیت تکرار شده در بین قطعه‌های شعر یکسان نیستند. موضوع ترکیب‌بند مواردی از قبیل مدح، وصف، رثا، عشق و عرفان را دربر می‌گیرد.

معروف‌ترین ترکیب‌بند‌های فارسی از محتشم کاشانی و جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی و وحشی بافقی است.

رباعی:

رباعی از کلمه‌ی رباع به معنی چهارتایی گرفته شده است. چهار مصراع بوده و مصراع سوم آن معمولا قافیه ندارد. سه مصراع اول رباعی تقریباً مقدمه‌ای برای منظور شاعر هستند و حرف اصلی در مصراع چهارم گفته می‌شود. محتوای رباعی‌ها بیشتر عارفانه، عاشقانه یا فلسفی است.

اشعار خیام، عطار، مولوی، اوحدالدین کرمانی، باباافضل کاشی و ابوسعید ابوالخیر و اشعار سنایی از نامدار رباعی هستند.

دو بیتی:

کلمه‌ی دوبیتی هم برای رباعی به کار می‌رود و هم به معنی شعری است که دارای چهار مصراع است. دوبیتی در کل از نظر درون مایه و شکل کاملا شبیه به رباعی بوده و فقط دوبیتی است که وزن خاصی دارد و از این نظر با رباعی متفاوت است. همچنین خوب است بدانید دوبیتی با یک هجای کوتاه و رباعی با یک هجای بلند آغاز می‌شود.

مشهورترین اشعار گفته شده در این وزن اشعار بابا طاهر عریان است. بعد از او فایز دشتی از دوبیتی سرایان به حساب می‌آید.

چهارپاره:

این قالب شعری به دو بیتی پیوسته نیز شناخته می‌شود. چهارپاره مجموعه‌ای از دوبیتی‌هایی با معنای منسجم تشکیل شده است. تفاوت اصلی آن به دوبیتی این است که در چهارپاره مصراع‌های زوج می‌توانند هم‌قافیه باشند و از لحاظ وزن نیز کافی است که مصرع‌ها هم‌وزن باشند.

از معروف‌ترین شاعران در این قالب می‌توان از فریدون مشیری، فریدون توللی و هوشنگ ابتهاج یاد کرد.

مُسَمَّط:

شعری است که از رشته‌های گوناگون پدید می‌آید و مصراع ابتدای هر رشته که سه، پنج و هفت مصراعی است با ابیات هم وزن و هم قافیه و سپس مصراعی با همان وزن با قافیه‌ای جداگانه در پایان این رشته آورده می‌شود و سپس رشته دیگری آغاز می‌گردد. به مصراع آخر هر رشته بند گویند. در ضمن تمام بند‌ها با هم هم قافیه هستند.

درون مایه مسمط غالبا تغزل، مدح، اشعار سیاسی، ملی و میهنی است. بنیان‌گذار این قالب منوچهری دامغانی شاعر قرن پنجم است. ناصر خسرو، شیخ بهایی، قاآنی شیرازی و ملک‌الشعرا بهار از دیگر شاعرانی هستند که در این قالب شعر سروده‌اند.

مستزاد:

در واقع کلمه‌ی مستزاد به معنی زیاد شده است. از قالب‌های شعر فارسی یا در حقیقت غزلی به شمار می‌آید که کلمه یا عبارتی کوتاه، موزون و هماهنگ به آخر تمامی مصراع‌ها اضافه می‌شود. ازنظرقافیه هم باید با آن قالب شعری متناظر باشد. مستزاد از قالب‌هایی است که آن را الهام بخش آغاز شعرنو و قالب نیمایی می‌دانند.

مستزاد برای اولین بار توسط مسعود سعد سلمان سروده شد. مهدی اخوان ثالث نیز از این قالب استفاده کرده است.


قالب‌های نوین


نیمایی:

شعر نیمایی یا شعر نو سبکی از شعر معاصر فارسی به شمار می‌آید که نخستین نمونه شعرهای نو در ادبیات فارسی است. این قالب برآمده از نظریه ادبی نیما یوشیج شاعر معاصر ایرانی است. شعر نیمایی شعری با مصراع‌های کوتاه و بلند بوده که قافیه در آن نظم خاصی ندارد. درون مایه شعر نیمایی احساسات و تجربیات فردی، عشق، سیاست و… است.

علاوه بر نیما یوشیج، اشعار مهدی اخوان ثالث، فروغ فرخزاد و شعرهای سهراب سپهری نیز از بهترین شعرهای نیمایی هستند.

آزاد:

شعری است که منطبق با یکی از وزن‌های عروضی قدیم سروده می‌شود، اما به جهت نیاز‌های معنایی مصراع‌ها در آن کوتاه یا بلند می‌شود. این نوع قالب با نیمایی تفاوت چندانی ندارد و تنها در مضمون متفاوت هستند. حتی به آن شعر آزاد نیمایی نیز گفته می‌شود.

از شعرای آزاد می‌توان به اشعار هوشنگ ابتهاج، نادر نادرپور، پروین دولت آبادی، سهراب سپهری و مهدی اخوان ثالث اشاره کرد.

سپید:

این قالب شعری یکی از قالب‌های نو شعر فارسی است که احمد شاملو بنیان گذار آن به حساب می‌آید و اغلب به شعر منثور نیز خوانده می‌شود. تفاوت عمده آن با شعر نو در فرم شعر است. مانند شعر نیمایی وزن و قافیه دارد، ولی در این سبک عموماً وزن عروضی رعایت نمی‌شود. درون مایه‌ی شعر سپید مضامینی از قبیل: اجتماعی، سیاسی، غنایی، فلسفی و عاشقانه هستند.

موج نو:

شعر موج نو شعری است که فاقد وزن و آهنگ و قافیه است و در واقع سبکی است که مرز نمی‌شناسد. فرق آن با نثر در معنای آن است.
‌‌
‌‌


 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر هماهنگی
عضو کادر مدیریت
مدیریت هماهنگی
مدیر ارشد
همیار مدیر
نویسنده رسمی
مدرس انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
‌‌‌​


•°•●◇ جلسه چهارم ◇●•°•


در این جلسه با قافیه، ردیف و وزن شعر آشنا می‌شویم‌‌.


قافیه چیست؟

قافیه قسمت تکرارشونده از کلمه‌هایی است که در نظم و شعر مکرر است؛ به شرط آن‌که قسمت تکرارشونده جزئی از کلمه‌ی قافیه باشد و به آن الحاق نشده‌باشد.


ردیف چیست؟

اگر کل کلمه و نه جزئی از آن به یک معنی و از یک ریشه‌‌ی واحد تکرار شود، به آن ردیف می‌گویند.

در نظم، کلمه‌ی قافیه در انتهای بیت‌ها می‌آید یا مصراع مطلع غزل، و البته چنانچه شعر دارای «ردیف» باشد، کلمه‌ی قافیه قبل از «ردیف» قرار می‌گیرد.

به بیتی که هر دو مصراع آن قافیه داشته‌باشد مُصَرَّع می‌گویند.


حروف قافیه:

حروف مشترک در واژه قافیه را حروف قافیه می‌‌نامند..

به عنوان مثال:

به جهان خرم از آنم که جهان خرَم از اوست

عاشقم بر همه عالم که همه عالَم از اوست

واژه‌های قافیه: خرم و عالم

حروف قافیه: م

یکی از تکنیک‌های سرودن شعر ابتدا انتخاب‌کردن قافیه‌های آن می‌باشد. برای‌ مثال شعر بنده راجع به تلخی‌های زندگی‌‌ست. جملاتی کلی در ذهن به نگارش می‌رسانم و قافیه‌های نزدیک به آن‌ها را گزینش می‌کنم؛ که می‌تواند شامل دردآگین، زهرگین، ننگین، غمگین، تسکین، راستین، چرکین، سنگین و... باشد!

در اشعار با قالب‌های کلاسیک انتخاب قافیه کار دشواری نمی‌باشد. گرچه قافیه در اشعار کلاسیک بحث گسترده‌ای دارد که توضیح مباحث آن در این کارگاه مقدور نمی‌باشد. تنها کافی‌‌ست با مطالعه مکرر اشعار، طبع شعری‌تان را شکوفا کنید.

شاعران برای قافیه اهمیت زیادی قائل هستند. همان‌طور که نیما گفته است:

«شعر بی قافیه، مثل آدم بی‌استخوان است. هنر شاعری در قافیه‌سازی است. قافیه مقید به جمله‌ی خود است، همین که مطلب عوض شد، قافیه به آن نمی‌خورد.»

گرچه در اشعار نو شاهد قافیه‌های کمتری نسبت به اشعار کلاسیک هستیم؛ اما باز هم ردپایی از قافیه در اشعار به چشم می‌خورد.

در اشعار نو، قافیه محدودیت‌های شعر کلاسیک را ندارد و شاعر خود را اسیر قافیه نمی‌سازد؛ اما معمولا در هر مطلب، دو یا چند مصرع قافیه‌دار می‌آید.


وزن‌ چیست؟

وزن شعر تلفظ یک واژه یا یک جمله، آهنگ و تناسب کلام، سنجیدن و سرودن شعر مطابق میزان است.

در واقع، وزن شعر نظم و چیدمان آهنگین الفاظ مصرع‌های شعر در کنار یکدیگر است.

دو جمله زیر را در نظر بگیرید و آن‌ها را بخوانید:

1. دل می‌رود ز دستم، صاحبدلان خدا را

2. دل ز دستم می‌رود، خدا را صاحبدلان

آنچه مشخص است، این دو جمله معنای یکسانی دارند؛ اما با وجود کلمات مشابه، ظاهر لفظی و نحوه خوانش آن‌ها متفاوت است. به عنوان یک مخاطب معمولی، جمله اول برایمان آهنگین و موزون است؛ اما ترتیب واژه‌های جمله دوم آهنگ خوشی نمی‌سازد. چنین است که می‌گوییم اولی وزن دارد و دومی خیر.

یکی از دلایلی که شعر را برای شنونده و خواننده خوش‌آهنگ و دلنشین می‌سازد، تناسب خاص میان واژه‌ها و چیدمان صحیح آن‌هاست. وقتی کسی شعر موزونی را می‌خواند یا می‌شنود، فارغ از معنای مجموعه کلمات، آوای آهنگین گذر قطار واژه‌ها را به خوبی درک خواهد کرد. مخاطبِ شعر بدون آموختن چیزی از پیش، موزون بودن را درمی‌یابد. آنچه شاعر را در چینش موزون کلمات کمک می‌کند، علاوه بر قدرت به‌کارگیری حس زیبایی‌شناسی، استفاده از قواعدی است که به علم عَروض شهرت دارد.

«خط عروضی» چیزی نیست جز همین نوشتن شنیده‌ها. مثلاً مصراع «بنی آدم اعضای یکدیگرند» به خط عروضی این‌گونه است:‌ «بنی آدَمَعضایِ یکدیگرند»

۲ گام برای استخراج وزن شعر وجود دارد..


گام نخست: صحیح خواندن شعر

قدم اول و اساسی در پیدا کردن وزن شعر خواندن آن به شکل صحیح و فصیح است. این توانایی به مرور زمان و با تمرین و تکرار در شما شکل خواهد گرفت. شنیدن خوانش شعر شعرای بزرگ توسط اساتید ادبیات و کسانی که در زمینه شعر تخصص دارند، می‌تواند بسیار کارساز باشد و شما را از ارتکاب و تکرار خطا محفوظ بدارد.


گام دوم: تقطیع هجایی

وزن شعر مربوط به آن چیزی است که تلفظ می‌کنیم و به گوشمان آهنگین به نظر می‌رسد. در زبان فارسی، مانند اغلب زبان‌های دنیا، نگارش و تلفظ یکسان نیست. بنابراین، برای شناخت وزن شعر فارسی باید سراغ واحدهای آوایی زبان برویم. این واحدهای آوایی همان هجاهایی است که در دوران مدرسه انجام می‌دادیم و به آن «بخش کردن» می‌گفتیم. دست چپ و راستمان را بالا و پایین می‌کردیم و مثلا چنین می‌گفتیم: «آ سِ مان آ بی اَست»

«هجا» یا «بخش» یا «سیلاب» کوچک‌ترین واحد تشکیل‌دهنده گفتار است که با هر ضربه هوای ریه ادا می‌شود و شامل صامِت «همخوان» و مُصَوِّت «واکه» است. هجاها می‌توانند آهنگ یک زبان، قواعد شعری، الگوهای تأکید و... آن را دگرگون سازند.

بیت زیر را در نظر بگیرید. می‌خواهیم آن را هجابندی یا تقطیع هجایی کنیم؛ به زبان ساده‌تر بخش کنیم.

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم

بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم

ابتدا چند بار آن را مرور می‌کنیم تا به شکل صحیح خوانش با توجه به معنی‌ برسیم. این بیت را به صورتی که با زبان می‌خوانیم، می‌نویسیم. همان خط عروضی که گفتیم:

دَران نَفَس کِ بِمیرَم دَرارِزویِ تُ باشَم

بِدانُ مید دَهَم جان کِ خاکِ کویِ تُ باشَم

خط عروضی با جدا کردن هجاها یا همان تقطیع هجایی به صورت زیر است:

دَ ران نَ فَس کِ بِ می رَم دَ را رِ زو یِ تُ با شم

بِ دا نُ مید دَ هَم جان کِ خا کِ کو یِ تُ با شَم

اگر به هجاهای بیت بالا دقت کنید، می‌بینید که بعضی از آن‌ها سه حرف، برخی دو حرف و برخی دیگر یک حرف دارند. در ساده‌ترین تقسیم‌بندی، هجاهای یک‌حرفی را «هجای کوتاه» و هجاهای دوحرفی را «هجای بلند» می‌نامیم. هجای کوتاه را با علامت U و هجای بلند را با — نشان می‌دهیم. البته یک هجای دیگر به نام «هجای کشیده» نیز داریم. در عمل، آنچه از هجای کشیده حس می‌کنیم، معادل یک هجای بلند و یک هجای کوتاه است و به همین دلیل آن را با — U نمایش می‌دهیم.

هجاها مربوط به گفتار هستند. بنابراین، به شکل ظاهری کلمات کاری نداریم و آنچه مهم است تلفظ آن‌هاست. مثلا اگر خوانش شعر ایجاب می‌کرد «امید» را با تشدید بخوانیم، آن را به صورت «اُم‌مید» تلفظ و هجابندی می‌کنیم. یا کلمه «خواب» به شکل «خاب» تلفظ می‌شود.

کلماتی مانند «آب»، یک همزه در ابتدا دارند و به صورت ئاب «مثل خار» به زبان آورده می‌شوند. در هنگام تقطیع هجایی به این نکته توجه داشته باشید.

نکته‌ای که وجود دارد این دست که کلماتی مانند بیابان و خیال را به صورت «بِ یا بان» و «خِ یال» هجابندی می‌کنیم.

پایان کلمات مختوم به «ه» ممکن است ملفوظ یا غیرملفوظ باشد و در هجابندی باید به آن دقت کنیم. مثلاً «ه» در «خانه» غیرملفوظ بوده و تلفظ آن «خانِ» است.

اکنون باهم چند مصراع را تقطیع هجایی می‌کنیم:

زان یار دلنوازم شکریست با شکایت

«زان یا رِ دِل نَ وا زَم شُک ریست با شِ کا یَت»

شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد

«شَ بِ عا شِ قا نِ بی دِل چِ شَ بی دِ راز با شَد»

بازت ندانم از سر پیمان ما که برد

«با زَت نَ دا نَ مَز سَ رِ پِی ما نِ ما کِ بُرد»

دریای شورانگیز چشمانت چه زیباست

«دَر یا یِ شو رَن گی زِ چَش ما نَت چِ زی باست»

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر هماهنگی
عضو کادر مدیریت
مدیریت هماهنگی
مدیر ارشد
همیار مدیر
نویسنده رسمی
مدرس انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
‌​


•°•●◇ جلسه پنجم ◇●•°•


در این جلسه با عنصر تخیل و زبان شعری آشنا می‌شویم.


شعر چگونه به همراه عاطفه و خیال از یک بیان عادی فراتر می‌رود؟

به عنوان مثال:

«دیشب، باران، قرار با پنجره داشت

روبوسی آبدار با پنجره داشت

یکریز به گوش پنجره پچ‌- پچ کرد

چک‌- چک، چک‌- چک…چکار با پنجره داشت؟»

در این دو بیت قیصر امین‌پور جمله‌ی ساده و معمولی «باران به شیشه‌ی پنجره می‌خورد» را با در هم ریختن و کم و اضافه کردن کلمات بیان کرده.

یا با همین موضوع حمید مصدق نوشته:

«وای!

باران، باران

شیشۀ پنجره را باران شست.

از دل من اما

چه کسی نقش تو را خواهد شست؟»

اینجا همان رستاخیز کلمات، کشف و تفسیر شاعرانه شکل می‌گیرد.

درواقع شاعر وقایع طبیعی مثل باریدن باران، آواز گنجشک‌ها، کوهستان‌ها و یا احساساتی چون غم فراق، جدایی از یار، دلتنگی و… را با تخیل ظریف شاعرانه به‌گونه‌ای دیگر بیان می‌کند.

«مادرم روی سرم قرآن گرفت

آیه‌ها در پیش چشمم جان گرفت

ابرها از چارسو گرد آمدند

رفتم و پشت سرم باران گرفت»

اینجا هم اتفاق عادی و معمولیِ رفتن و بدرقه کردن، با تخیل شاعرانه ترکیب شده و دو بیت زیبای بالا را رقم زده.

بنابراین شاعر می‌تواند با نیروی تخیل سخن را از حالت عادی و گفتار معمولی خارج کرده و فراتر ببرد.

خیال از اصلی‌ترین عناصر شعر است. اگر نیروی تخیل شاعر قوی نباشد، هیچ‌وقت نمی‌تواند پرواز کبوتر در آسمان را در قالب شعری زیبا بیان کند یا با ر‌‌قص کلمات قطرات باران را به تصویر بکشد.

در ادامه به‌ مرور برخی از مهم‌ترین روش‌هایی که شما می‌تواند برای خیال‌انگیز کردن شعر خود به کار بگیرید می‌پردازیم.


تشبیه

تشبیه هسته‌ی اولیه و مرکزی خیال شاعرانه است.

به گفته‌ی تقی پور نامداریان: «مرکز اغلب صورت‌های خیال که حاصل نیروی تخیل شاعر است، تشبیه است و صورت‌های ویژه‌ی خیال از قبیل تمثیل و استعاره و تشخیص و رمز و حتی گاهی کنایه یا صورت‌های دیگر بیان که می‌توان با توسعه آن‌ها را نیز در دایره‌ی تصویر قرار داد، در حقیقت از یک تشبیه پنهان یا آشکار مایه گرفته است. به همین سبب قدرت تخیّل شاعر تا حد بسیار زیادی در کشف پیوند شباهت میان اشیا آشکار می‌شود.»

دهخدا در تعریف تشبیه نوشته: «مانند کردن چیزی به چیزی با لفظ‌کردن و دادن مستعمل.»

«دل صنوبریم هم‌چو بید لرزان است

ز حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست»

در این بیت حافظ بین «دل» و «درخت بید» شباهتی را کشف و بیان کرده است.

اگر دقت کنیم در گفتگوهای روزانه نیز از تشبیهات زیادی استفاده می‌کنیم.

«قلبش مثل سنگ است»

«دلم مثل سیر و سرکه می‌جوشد.»

به منظور زیبایی بیشتر اشعار یا بنا به‌ضرورت ممکن است شاعر یکی یا دو تا از این ارکان «ادات یا وجه شبه» را حذف کند.

شفیعی کدکنی می‌گوید: «حذف ادات که اندک‌- اندک تشبیه را به استعاره نزدیک می‌کند، عاملی است برای پرتأثیر کردن و نیرو بخشیدن به تشبیه؛ زیرا غرض اصلی عینیت بخشیدن به دو چیز مختلف است و چون ادات حذف می‌شود، عینیت محسوس‌تر و دقیق‌تر بیان می‌شود.»

سیروس شمیسا درباره‌ی اهمیت وجه شبه می‌گوید:

«وجه شبه مهم‌ترین مبحث تشبیه است؛ چون جهان‌بینی شاعر و وسعت تخیل او را نشان می‌دهد و از طریق وجه‌شبه است که متوجه نوآوری و تقلید یک هنرمند می‌شویم.»

قیصر امین‌پور می‌گوید: «خرمای خوزستان من، خندیدن تو»، خنده را از لحاظ شیرینی نه به قند که همه‌جا می‌شنویم که به خرما تشبیه کرده است.

یا منزوی که در شعر خود «سیبِ نقره‌ای ماه» یا «باغِ خسته‌ی عشق» را دارد.

گاهی تشبیه به‌صورت ترکیب اضافی نوشته می‌شود که در آن فقط مشبه و مشبه‌به حضور دارد. به این ترکیب‌ها «تشبیه فشرده» یا «اضافه‌ی تشبیهی» می‌گویند و در مقابل تشبیه گسترده ( تشبیهی که منحصر به ترکیب اضافی نبوده و وسعت خیال‌پردازی‌های شاعرانه در آن محدود نباشد) قرار می‌گیرد.

مانند: «چشمه‌ی مهتاب»، «سنگ عشق»، «چراغ دل»، «رشته‌ی زلف»، «خنجر برگ» و…


استعاره

استعاره به معنی قرض گرفتن یک واژه از واژه‌ای دیگر است. به عنوان مثال در عبارت «گریه‌ی ابر بهاری» استعاره به‌کاررفته است، که می‌توان این‌گونه از جمله برداشت کرد که ابر بهاری مانند انسان گریه می‌کند. درواقع در این جمله، واژه «گریه» به عاریت گرفته شده است.

استعاره همانند تشبیه است با این تفاوت که فقط یکی از اجزای تشبیه در آن آورده می‌شود «مشبه یا مشبه‌به»

به این مثال توجه کنید:

- دخترک مثل گل آمد.

در این جمله اگر بخواهیم از استعاره استفاده کنیم، می‌گوییم:

- گل آمد.

در واقع دخترک که مشبه‌به است حذف می‌شود؛ یا در مثالی دیگر:

نه دست صبر که در آستین عقل بدم

نه پای عقل که در دامن قرار

در این بیت، عبارت‌های « دست صبر »، « آستین عقل»، « پای عقل» و « دامن قرار» استعاره هستند. زیرا

دست، آستین، پا و دامن از از ویژگی‌ها و لوازم انسان (مشبه‌به حذف شده) هستند که به ترتیب به واژگان

صبر، عقل و قرار که همگی مشبه هستند، نسبت داده شده‌اند.

مثال‌هایی از استعاره:

جوشش عشق: عشق مانند آبی است که می‌جوشد.

پرواز خیال: خیال همانند پرنده‌ای است که در حال پرواز کردن است.

دامن خاک: خاک مثل انسانی‌ست که دامن دارد.

اگر شاعر یا نویسنده‌ای غیرانسانی را به انسان تشبیه کند و یک ویژگی انسانی به او نسبت دهد، به آن شخصیت بخشیده است و از آرایه تشخیص استفاده کرده است. برای نمونه در جمله «صورت ماه خندید.» ماه را به انسان تشبیه کرده‌ایم و به ماه صورتی انسانی داده‌ایم که یک عمل انسانی یعنی خندیدن را انجام می‌دهد. یا در جمله «دست نسیم صورتم را نوازش کرد.» پس از تشبیه نسیم به انسان، به نسیم که جان ندارد، جان انسانی داده‌ایم و به او دست نوازشگر انسان را هم نسبت داده‌ایم. در بخشی از شعر سهراب سپهری که در ادامه آورده‌ایم، آرایه تشخیص استفاده شده است.

گاه تنهایی

صورتش را به پس پنجره می‌چسبانید

شوق می‌آمد

دست در گردن حس می‌انداخت

فکر بازی می‌کرد.

در جمله اول شاعر «تنهایی» را به انسانی تشبیه کرده است که صورتش را به پس پنجره می‌چسباند. ما مشبه‌به یعنی انسان را از این طریق می‌شناسیم که شاعر اعمال انسانی مانند چسباندن صورت، شوق آمدن، دست در گردن انداختن و بازی کردن را به تنهایی نسبت داده است. برای درک بهتر آرایه تشخیص به بیت زیر از مولانا توجه کنید.

به صورت کلی استفاده از آرایه‌های تشبیه، تشخیص، کنایه، استعاره، اغراق، واج‌آرایی، تکرار، جناس، متناقص‌نما، مراعات نظیر و... سبب زیبایی‌بخشی و تصویرسازی در اشعار می‌شود که حتما باید به آن توجه شود.

نکته‌ی مهمی که وجود دارد این است که به منظور دلنشینی اشعار، حتما از هنجارگریزی‌های متفاوت بهره ببرید.




«نمونه‌ای از اشعار تصویری»

غم

در چشمان زردش خشکیده بود

باد

در موهای سیاهش نمی‌پیچید

لابه‌لای اگزوزهای بی‌رحم خیابان

دختری تنها

شاخه- شاخه

بهار می‌فروخت!

«شاعر: حسن رضایی»

***

گویی گورِ این

سپیدارِ پیرِ گره‌خورده در خود

گردن به هیچ کلنگی نمی‌دهد!

گریبانِ دلم را انگار

گروگان گرفته‌اند!

آرامشِ پِلک هایت

ترانه‌ی معصومیت

می‌خواند...

مژه‌های خزان زده‌ات

غزلِ وفاداری!

و تصویر دیگری:

کوه باش که

چاه را همیشه در

دشت هموار می‌کنند!

«شاعر: محمد ترکمان»

نمادها در ادبیات

استفاده از نمادها، موجب دلنشینی اشعار و پختگی قلم‌تان می‌شود. در ادامه با نمادهای مختلف در ادبیات فارسی آشنا می‌شویم..

گل مریم ، یاس، و نرگس: نمادی از پاکدامنی

گل محمدی و رز: نماد عشق و دوستی

گل لاله: نماد شهادت و ایثار

گل شقایق: نماد امید و آرزو

گل نسترن: نماد آزادی و همدلی‌

گل ارغوان: نماد بهار و شکفتگی‌

آهو: مظهر آزادگی و بی‌گناهی

آسمان: پاکی

آیینه: پاکی و صفا

آب: روشنی و حیات

اسب: نجابت و هوشیاری

پلنگ: تکبر و بلندپروازی

پشه: ضعف و ناتوانی

جغد: شومی و نحسی

باز: فال نیک

باد صبا: خوش خبری و پیام آوری

تاج: سروری و بزرگی

بلبل: بی توجهی و شیدایی

دریا: عظمت و بخشندگی

بهار: شادابی و طراوت و رویش

شتر: کینه توزی

هما: سعادت

زیتون: صلح و آشتی

نی: انسان غریب و دورافتاده از وطن

باران: رحمت و بخشندگی

خزان «پاییز»: افسردگی، غم

موج: حوادث

گل نیلوفر: عزاداری و ماتم

گل سرخ: عشق، عمر کوتاه

دریا: عظمت، بخشندگی

سنگ: سختی، قلب بی‌رحم

رود: حرکت
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر هماهنگی
عضو کادر مدیریت
مدیریت هماهنگی
مدیر ارشد
همیار مدیر
نویسنده رسمی
مدرس انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
‌​


•°•●◇ جلسه ششم ◇●•°•


در جلسه‌ی آخر کارگاه، با اصول نقد شعر به خصوص نقد اشعار نو با مثال آشنا می‌شویم.


آشنایی با اصول نقد شعر به ما کمک می‌کند تا اشعار خود را در هنگام بازبینی مانند یک منتقدِ کاربلد ببینیم و آن را نقد و سپس ویرایش کنیم.

نقدی که قرار است با آن آشنا شویم نقد عمومی نام دارد. در این شیوه‌ منتقد تمام عنصرهای اصلی شعر، شامل معنا، خیال‌، زبان، آهنگ و فرم را بررسی انتقادی می‌کند.

معنای شعر عبارت است از محتوا و درون‌مایه‌ی فکری، حسی و عاطفی شعر، پیام آن، و طرحی که درون‌مایه و حال و هوا و پیام شعر در آن بیان می‌شوند.

در نقد معنای شعر، منتقد محتوای شعر را از نظر چگونگی پردازش، ویژگی‌های طرح، نو و ابداعی بودن، امیدانگیزی و آرمان‌گرایی، و از نظرهای دیگر بررسی انتقادی می‌کند.

خیال که معادل واژه‌ی ایماژ است مجموعه‌ی امکانات بیان هنری و آرایه‌های معنوی برای تصویرسازی در شعر است و صورت‌های اصلی آن را صفت، تشبیه، استعاره، کنایه، ایهام، اغراق و صورت‌های دیگری چون شخصیت‌بخشی و حس‌آمیزی تشکیل می‌دهد. این صور به شکل تصویرهایی خیال‌انگیز در شعر نموده می‌شوند.

در نقد خیال شعر، منتقد به نقد جنبه‌ی تصویری شعر می‌پردازد و آرایه‌های معنوی به کار رفته در شعر و تصویرهای ساخته شده با این آرایه‌ها را بررسی انتقادی می‌کند.

زبان شعر نحوه‌ی بیان معنا و خیال شعر در قالب عبارت‌ها و جمله‌هاست.

در نقد زبان شعر، منتقد شعر را از نظر نوع زبان آن «کهنه یا نو بودن، عامیانه یا ادبی بودن و...» و تناسب آن با معنا و خیال، همچنین از نظر درستی و سلامت، رسایی و روانی، آراستگی، پیراستگی، ایجاز، مطبوعی، رنگ‌آمیزی، استواری، تناسب، و ویژگی‌های دیگر زبانی بررسی انتقادی می‌کند.

آهنگ شعر ناشی از وزن و قافیه‌ی شعر و کلیه‌ی آرایه‌های لفظی به کار رفته در شعر از جمله هماهنگی‌ها و تجانس‌های آوایی‌ ست.

در نقد آهنگ شعر منتقد شعر را از نظر وزن و قافیه و آرایه‌های لفظی آن بررسی انتقادی می‌کند.

فرم شعر قالبی‌ست که سایر عنصرهای شعر در آن قرار می‌گیرند. فرم به شعر ساختاری متشکل، مشخص و منسجم می‌دهد.

در نقد فرم شعر ناقد شعر را از نظر فرم و ویژگی‌های آن و تناسب‌اش با سایر عنصرهای شعر، به‌ویژه معنا، بررسی انتقادی می‌کند.

حال برای نشان دادن چگونگی بررسی انتقادی یک شعر به شیوه‌ی نقد عمومی، شعر «تو را من چشم در راهم» سروده‌ی نیما یوشیج را بررسی انتقادی می‌کنیم:

تو را من چشم در راهم شباهنگام

که می‌گیرند در شاخ تلاجن سایه‌ها رنگ سیاهی

وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم.

تو را من چشم در راهم.

شباهنگام، در آن دم که بر جا دره‌ها چون مرده ماران خفتگانند

در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام

گرم یادآوری یا نه، من از یادت نمی‌کاهم.

تو را من چشم در راهم.

1. بررسی انتقادی عنصر معنا در این شعر:

درون‌مایه‌ی شعر چشم به راهی و انتظار کشیدن بی‌سرانجام برای کسی است و نیما در این شعر حال و هوای چشم به راهی و حس اندوه ناشی از انتظار کشیدن نافرجام را خلق کرده است‌؛ گرچه در شعر کلاسیک و به‌ویژه در غزل فارسی بیت‌هایی درباره‌ی چشم به راهی داریم، مثلاً حافظ در این باره سروده:

گر باد فتنه هر دو جهان را به هم زند

ما و چراغ چشم و ره انتظار دوست

یا

سرم ز دست بشد چشم از انتظار بسوخت

در آرزوی سر و چشم مجلس‌آرایی

ولی شعری که به طور کامل در بیان حس و حال چشم به راهی باشد و اندوه انتظار کشیدن را القا کند، تا پیش از این شعر نیما یوشیج سراغ ندارم، بنابراین شعر «تو را من چشم در راهم» معنایی بدیع دارد و از این نظر نوآورانه است.

نقطه‌ی مثبت دیگر این شعر از نظر معنا، بیان خطابی آن، خطاب به دوم شخص مفرد، است. این نوع بیان خطابی در بین شعرهای نیما یوشیج و در شعر معاصر فارسی تا پیش از او کم‌نظیر است و همین بیان خطابی به شعر لحنی صمیمانه و عاطفی بخشیده و این لحن بر قدرت اثرگذاری شعر افزوده و آن را گیرا و جذاب کرده است.

2. بررسی انتقادی عنصر خیال در این شعر

شعر «تو را من چشم در راهم» دارای سه تصویر خیال‌انگیز از مکانی کوهستانی در شب است. این سه تصویر در این سطرها توصیف شده‌اند:

که می‌گیرند در شاخ تلاجن سایه‌ها رنگ سیاهی

شباهنگام، در آن دم که بر جا دره‌ها چون مرده ماران خفتگانند

در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام

در تصویرهای دوم و سوم چند آرایه‌ی معنوی اجزای صورت‌های خیال شعر را فراهم کرده‌اند. این آرایه‌ها عبارت‌اند از:

تشبیه دره‌های تاریک به ماران مرده، استعاره‌های «دست نیلوفر» و «پای سرو کوهی»، «آرایه‌ی تناسب دست و پا»

از این سه تصویر، تنها تصویر سوم در القای حال و هوای شعر نقشی پررنگ دارد و تصویری‌ست در خدمت فضای شعر که به طور نامستقیم و بر پایه‌ی خصلت ایماژی خود حس و حال شعر را به خواننده منتقل می‌کند. این تصویر به خواننده این را القا می‌کند که همانطور که سرو کوهی در بند نیلوفر گرفتار است، ذهن شاعر هم در بند یاد کسی گرفتار است و شاعر شباهنگام چشم به راه او نشسته. ولی دو تصویر دیگر نقشی در القای حس و حال شعر ندارند و صرفاً دو تصویر از فضای شبانه‌ای هستند که شاعر در آنجا انتظار می‌کشد. یکی از آنها تصویری از شاخه‌ی درختی‌ جنگلی است که سایه‌ها در آن رنگ سیاه به خود می‌گیرند. دیگری تصویری‌ست از دره‌هایی که وقتی از بالای کوه به آنها نگاه می‌شود شبیه مارانی مرده به نظر می‌رسند.

تصویرها ایرادهای توصیفی هم دارند. مثلا تصویر شبی که در آن در شاخ تلاجن سایه‌ها رنگ سیاهی می‌گیرند، گنگ و غیر قابل حس و از نظر تصویری معیوب است؛ زیرا در شب سایه‌‌ای در شاخ تلاجن وجود ندارد که بخواهد رنگ سیاهی بگیرد. در تصویر دوم هم «در آن دم» و «بر جا» و «خفتگانند» زیادی است و این اجزای زاید تصویر را مخدوش و غیر محسوس کرده است. کافی بود نیما در توصیف این تصویر بگوید «شباهنگام که در آن دره‌ها چون خفته مارانند» یا «شباهنگام که در آن دره‌ها چون مرده مارانند» تا تصویری موجز و مشخص و محسوس خلق کرده باشد.

پررنگترین عنصر خیال در این شعر ابهام است‌؛ ابهامی که در هویت شخصی که نیما چشم به راهش است، وجود دارد و مشخص نیست که این شخص کیست و چه نسبتی با نیما دارد. مرد است؟ زن است؟ یار است؟ دوست است؟ برادر یا خواهر است؟ رفیق همفکر و همراه است؟ هیچ معلوم نیست. تنها چیزی که مشخص می‌باشد، این است که این شخص دلخستگانی دارد که از دوری‌اش اندوهگین‌اند و احتمالا نیما هم یکی از این دلخستگان اندوهگین است. این هم تا حدی روشن است که این شخص دیرزمانی از نیما دور بوده به‌طوری که اصلا معلوم نیست او را به یاد می‌آورد یا نه؛ ولی نیما شب‌ها در آن مکان کوهستانی چشم به راه او بوده و هست و بدون اینکه علتش روشن باشد هرگز یاد او در ذهنش کمرنگ نشده و او را فراموش نکرده است.

این ناروشنی‌ها سبب شده که شعر «تو را من چشم در راهم» دارای عنصر قوی ابهام باشد و این عنصر بر سایر عناصر شعر سایه بیفکند. عنصر ابهام در این شعر سبب ایجاد پرسش‌هایی در ذهن می‌شود، از این دست: این کیست که نیما دیرزمانی چشم به راه اوست؟ چه را*بطه‌ای با نیما و چه احساسی نسبت به او دارد؟ چرا دیرزمانی از او دور بوده؟ چرا دلخستگانی دارد؟ آیا نیما هم یکی از این دلخستگان است؟ چرا در این زمان طولانی او را از یاد نبرده؟ چه تعلق خاطری به او دارد؟ آیا امیدی به بازگشت او هست؟ همین ابهام و پرسش‌انگیزی شعر است که آن را خیال‌انگیز کرده و عنصر خیال را بر آن سایه‌افکن ساخته است.

3. بررسی انتقادی عنصر زبان در این شعر

عنصر زبان در این شعر ضعیف‌ترین عنصر است و عیب‌های فراوانی دارد. این عیب‌ها سبب شده که زبان شعر در مجموع نارسا و ناروان باشد. این شعر کوتاه که تنها شش سطر مستقل دارد، بیش از 10 اشکال زبانی دارد که به آن آسیب جدی رسانده‌ و ناشیوایش کرده‌اند. و اینک بعضی از این ایرادها:

در سطر «تو را من چشم در راهم شباهنگام» که بیان سالمش چنین است «شباهنگام من چشم به راه توام»، «چشم در راهم» ناسالم است و درست آن «چشم به راهم» است. «تو را» هم زاید است؛ زیرا مفعول بخشی از مصدر «چشم به راه کسی بودن» است و بنابراین نیاز به نشانه‌ی «را» ندارد. در واقع، در بیان سالم نمی‌گوییم که «من تو را چشم به راهم» بلکه می‌گوییم «من چشم به راه تو‌ام»

در سطر «که می‌گیرند در شاخ تلاجن سایه‌ها رنگ سیاهی»، عبارت «رنگ سیاهی می‌گیرند» ناسالم است و سالم آن «سیاه رنگ می‌شوند» یا «سیاه می‌شوند» است. «در شاخ» هم نارساست و رسای آن «بر شاخه‌های» یا «بر شاخ‌های» است. کل عبارت هم معنای روشنی ندارد و گنگ است؛ چرا که در شباهنگام همه چیز سیاه است و در جایی نه بر شاخه‌های تلاجن و نه در هیچ کجای دیگر سایه‌ای وجود ندارد که بخواهد سیاه رنگ شود و اصولا تصور چنین تصویری دور از ذهن و ناواقعی است.

در سطر «وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم» عبارت «راست اندوهی فراهم» ناسالم و نارساست و عبارت سالم و رسای آن چنین است: «دچار اندوهند» یا «اندوهگینند» یا «غم‌زده‌اند».

در سطر «شباهنگام، در آن دم که بر جا دره‌ها چون مرده ماران خفتگانند»، «در آن دم» و «بر جا» زاید است. «خفتگانند» هم همینطور، چون «مرده ماران» نخفته‌اند بلکه مرده‌اند.

در سطر «در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام» عبارت «در آن نوبت» زاید است.

در سطر «گرم یادآوری یانه، من از یادت نمی‌کاهم» عبارت «از یادت نمی‌کاهم» ناسالم است و سالم آن «از یادت نمی‌برم» است. (نیما از واژه‌های «فراهم» در «اندوهی فراهم» و «نمی‌کاهم» در «از یادت نمی‌کاهم» تنها برای این استفاده کرده که با واژه‌ی «راهم» در «تو را من چشم در راهم» در سطرهای پس از این دو سطر هم‌قافیه شوند و فرم مورد نظرش پدید آید و بر بار موزیکی شعر افزوده شود.)

در همین سطر عبارت «گرم یاد آوری» هم ناسالم است و سالم آن «گر به یادم آوری» است.

4. بررسی انتقادی عنصر آهنگ در این شعر

عنصر آهنگ در این شعر در درجه‌ی نخست توسط وزن و قافیه به‌وجود آمده که موسیقی بیرونی شعر را تشکیل می‌دهند و در درجه‌ی دوم به کمک هماهنگی‌ها و تجانس‌های آوایی تولید شده است. وزن شعر را پایه‌ی «ت-‌تن‌-تن-‌تن» ایجاد کرده است. این وزنی‌ست که به‌ویژه هنگامی‌که پایه‌ی آن بیش از سه بار تکرار می‌شود ریتمی آرام و محزون پدید می‌آورد. در این شعر به جز در سطرهای اول و چهارم و هشتم، در سایر سطرها پایه‌ی وزن بین چهار تا شش بار تکرار شده و در نتیجه موزیکی محزون و آرام پدید آورده که با فضای معنایی شعر همخوانی دارد. به همین دلیل باید گفت که گزینش این وزن و ساختن سطرهای بلند از آن توسط نیما هنرمندانه و نشانه‌ی خوش‌ذوقی اوست.

همچنین در چند سطر از قافیه استفاده شده، از جمله قافیه‌های «فراهم» و «راهم» در پایان سطرهای سوم و چهارم، قافیه‌های «نمی‌کاهم» و «راهم» در پایان سطرهای هفتم و هشتم، و قافیه‌های «شباهنگام» و «دام» در پایان سطرهای اول و ششم. استفاده از این قافیه‌ها شعر را آهنگین‌تر کرده است.

نیما از هماهنگی‌های آوایی هم در این شعر ماهرانه استفاده کرده است. از جمله در سطر پنجم چند بار از هجاهای کشیده استفاده کرده که به «ا» ختم می‌شوند یا در خود شامل این حرف‌اند، از جمله «شبا»، «هنگام» «جا»، «ها»، «ما»، «گا». استفاده از این هجاهای کشیده بر آرامی موسیقی شعر افزوده است. همچنین دو بار استفاده از هجای «را» در سطرهای «تو را من چشم در راهم» و هماهنگی‌های آوایی بین واژه‌های«سایه‌ها» و«سیاهی» در سطر دوم به این شعر موسیقی درونی قدرتمندی بخشیده است.

در مجموع شعر از نظر عنصر آهنگ قوی است و موسیقی‌اش از نقاط قوت آن است.

5. بررسی انتقادی عنصر فرم در این شعر

فرم قویترین و هنرمندانه‌ترین عنصر این شعر است. شعر فرمی بسیار منسجم و شکیل و زیبا دارد. این فرم عبارت است از دو بند هم‌شکل چهار سطری که سطر چهارم هر دو بند کوتاه و یکسان است و سطرهای دیگر بندها بلند و متفاوت و سطرهای سوم هر بند با سطر چهارم هم‌قافیه است. این یکی از فرم‌های ابداعی نیما است که آفریده‌ی ذوق و خلاقیت اوست و او در دو شعر دیگر «داروگ» و «پاس‌ها از شب گذشته‌ست» درست به همین شکل و در چند شعر دیگر با تفاوت‌هایی از این فرم استفاده کرده است. قافیه‌های سطرهای سوم و هفتم درست همان حالت «زنگ مطلب» را دارد که نیما معتقد بود قافیه در شکل عالی خود باید چنین حالتی داشته باشد. این قافیه‌ها انتظارآفرینند و ذهن را برای سطر پایانی بندها «تو را من چشم در راهم» آماده می‌کنند.
در جمع‌بندی نهایی باید بگویم که به نظر من در این شعر عنصرهای معنا و فرم و آهنگ از سایر عنصرها قوی‌ترند، عنصر خیال از نظر قدرت موقعیتی متوسط دارد، و عنصر زبان ضعیف و پرایراد است.

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا