سپس دوباره اشارهای جزئی به او میکنم. چشمانش به زمین سوق میخورند. سرش را تکان میدهد. به یاد نمیآورد. حتی یک تیکهاش را، مانند من و «ام» نمیماند. او هیچکس نیست! اما تقصیر خودم نیست که زیاد از حد انتظار بیخود دارم؟ دستش را به سمت خودم دراز...