تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

[کلمِ جــات?]

کاربر انجمن
کاربر انجمن
May
7,073
16,652
237
به نام خدا
از اونجایی که نسل جوان به سم ها علاقه و توجه خاصی نشون میدن،و ما هم کارمون در راستای قلمه یکم نمک چاشنی متن میریزیم، که شاید ارزش ادبی نداشته باشه اما به لبخند شما قطعا می ارزه.این ایده بعد از دیدن یه توییت به ذهنم رسید که سلولای ذهنیمو کلا بهم ریخت و تبدیل شد به این سم خلاقانه
که در پست بعد مشاهده میکنید.

«شرکت در این تاپیک برای عموم آزاده.»

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
May
7,073
16,652
237
روایت داریم یه هویج عاشق یه شغلم میشه تصمیم میگیره ازش خواستگاری کنه
اما شلغمه میگه:
- موزاحم نشو شلیل مرده، من آلوزرد دارم.
هویجه هسته اش میشکنه میاد زیر زمین
باباش میگه:
- چته عزیز الکی ادا حال بلال رو در نیا، خودم برات زن میگیرم، ایقدر حساس و نازک نارنگی نباش
هویج قبول میکنه با باباش میره میوارستان، سان استار میاد بالاسر هویج یه بادام بخش بهش تزریق میکنه حالش خوب میشه
با خودش میگه خیلی به این بادام بخش، پیاز داشتم و از اون وضعیت غم انجیر در میاد و انگور که نه انگور شلغمی وجود داشته، به زندگیش ادامه میده.
تا بعد یه هفته با باباش میرن خواستگاری دختر همسایه، هویج همون که خانم بستنی رو میبینه هسته اشو بهش میبازه، و بهش میگه:
- با من اسفناج میکنید؟
بستنی توت فرنگی میشه و میگه:
-بله
هویجه همونجا از خوشحالی آب هویج میشه، و خانواده آب هویج بستنیو تشکیل میدن، و ما از این اسفناج فرخنده ذرت میبریم.
 
آخرین ویرایش:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا