تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

مصاحبه گفتگو با نویسنده عزیز | فاطمه السادات هاشمی نسب (سادات.۸۲)

مدیر تالار مشاوره + ناظر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر روابط عمومی
مدیر رسـمی تالار
نویسنده رسمی
مدرس انجمن
ناظر رمان
تیم تگ
برترین‌ مقام‌دار سال
Oct
794
3,261
103
21
آرزوهای محال
Negar-1705235950837.png


خب پر انرژی اومدیم با سومین مصاحبه!
نام کاربری نویسنده‌ی عزیز @سادات.۸۲
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر تالار مشاوره + ناظر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر روابط عمومی
مدیر رسـمی تالار
نویسنده رسمی
مدرس انجمن
ناظر رمان
تیم تگ
برترین‌ مقام‌دار سال
Oct
794
3,261
103
21
آرزوهای محال
۱- با سلام، لطفا در ابتدا خودتون رو به مخاطب های ما معرفی کنید.
سلام زهرای عزیزم، در ابتدا ممنون بابت وقتی که گذاشتی.
سلام گرم من به کسانی که دارن این مصاحبه رو می‌خونن، فاطمه السادات هاشمی نسب هستم که با نام هنری سادات.۸۲ فعالیت می‌کنم. متولد ۱۳۸۲ هستم و امسال بیست ساله شدم. اهل استان یزد شهرستان اردکان هستم و اینکه عاشق نوشتن رمان‌های فانتزی هستم. رشته‌ی تحصیلیم هم در مقطع کاردانی، انیمیشن و در مقطع کارشناسی، تلویزیون و هنرهای دیجیتال هست. کلا فرد شیطون و پایه‌ای هستم و سبک خاص خودم رو توی نوشتن دارم.


خیلی ممنون بابت این توضیح جامع و کامل از خودت! می‌ریم سراغ سوالات بعدی.
۲- لطفا آثار خودتون رو برای شناخت بیشتر معرفی کنید.

آثارم زیادن و البته که همه‌شون حرفه‌ای نیستن اما باعث پیشرفتم شدن. اولین رمانم دیگه نیستم هست که در ژانر پلیسی عاشقانه نوشته شد. بعد از اون پس از تردید هست که چاپ شده و در ژانر اجتماعی عاشقانه کامل شد. بعد از اون دو رمان همزمان نوشتم که يکی مجموعه عصیانگرقرن در ژانر فانتزی و اون یکی تقدیر خونین در ژانر جنایی هست. بعد از اتمام این دو رمان هم مجموعه کابوس افعی رو شروع کردم که الان دارم جلد پایانیش رو می‌نویسم و تا چند ماه دیگه تموم میشه. در کنار این‌ها داستان کوتاه‌های زیادی برای ارتقای قلمم و تمرین نوشتم که شامل داستان‌های آخرین لحظه، شيشه شکسته که اخیراً چاپ شده، زیر تخت، ماژور، پلکان مرگ، راکد وحشت، آن فیلم یوتیوب، درنای من کجایی؟ اندوه حقیقی و سهو سحر هست.

ماشاالله به این همه فعالیت!
۳- ایده‌های رمان یا داستان هاتون رو از کجا پیدا می‌کنید؟

از همه جا، حتی شده از ترک‌های دیوار اتاقم ایده پیدا می‌کنم‌. حقیقت اینکه ذهنم مریض شده، مثلا اگر یه میوه‌ی خر*اب می‌بینم ذهنم کاوش می‌کنه که داستانی آیا شامل حال این میوه میشه یا نه، کلا انگار فکر می‌کنه اگر داستان پیدا نکنه روزش شب نمیشه. ایده‌ی کابوس افعی رو از یه تصویر گوی ابی رنگ گرفتم که توی پینترست دیده بودم. یا عصیانگرقرن که از تصویر یه ببر نورانی به ذهنم رسید. پس از تردید هم جالب بود، ایدش از یه جمله که پدرم یک زمانی زیاد تکرار می‌کرد گرفته شد و در نهایت رمان جادوی کهن که جدیده، ایدش از شستن لیوان بهم رسید. یکم عجیبه ولی واقعی هست.

چقدر ذهن پویا و جستجوگری داری احسنت بر تو!
۴- کدوم شخصیت از رمانتون رو دوست دارید؟ چرا؟

خب شخصیت هایدرا از کابوس افعی رو دوست دارم. شخصیت خاکستری‌ای در داستان هست و مثل من هم خنگه و هم دوست داره مفید باشه‌ اکثر مواقع هم گند می‌زنه و نمیشه به همین راحتی خر*اب کاری‌هاش رو درست کرد. سادگیش اذیتش می‌کنه و تظاهر به زرنگ بودن براش راحت نیست.

اوم! خوشمان آمد که از خودت شخصیت ساختی یا شاید بلعکس یک شخصیت رو شبیه به خودت نوشتی!
۵- نوشتن رو از کی شروع کردید؟ فکر می‌کردید یک روز به اینجا برسید؟

از بچگی انشاهای بلند می‌نوشتم. ۲۰ الی ۳۰ صفحه می‌شد و همیشه هم بچه‌های کلاس از معلم درخواست می‌کردن من اول بخونم. یادمه یه مدتی نوشتن رو کنار گذاشتم، گفتم من این کاره نیستم. چون رمان اولم خیلی بد بود و کسی هم بلد نبود که بهم چیزی یاد بده. متاسفانه فقط بهم می‌گفتن خوب نیست، نمی‌گفتن چرا خوب نیست. منم رهاش کردم و بیخیال شدم. اما سال هشتم معلم انشای جدیدی برامون اومد. از بچه‌ها خواست یکی یکی خودشون رو معرفی کنن. به من که رسید سریع گفت تو بهت می‌خوره نویسنده‌ی خوبی باشی. من خیلی شوکه شدم و بچه‌ها سریع گفتن اره انشاهای خیلی خوبی می‌نویسه. اون روز، اون حرف و در اون لحظه با خودم گفتم دوباره شروع کنم ببینم چی میشه و مادرم خیلی حمایت کرد. قبل‌تر هم گفته بود رمانت رو تموم کن و حرف بقیه که میگن بده توجه نکن اما من گوش ندادم. خلاصه بعد چهار سال دوباره رمانم رو شروع کردم و ظرف دو ماه تموم شد. بعد از اون هم پس از تردید شروع شد و با عضو شدن توی انجمن نویسندگی کم کم پیشرفت کردم. مقاله.های زیادی خوندم و واقعا سخت بود. بیشتر از اونچه انتظار می‌رفت. دوست های زیادی بین راه ناامید شدن و برای همیشه نوشتن رو رها کردن اما من واقعا اراده‌ی پولادین داشتم که با اون همه مانع بازم دووم آوردم. حقیقتش من فارسیم همیشه زیر ۱۰ می‌شد هیچی از فارسی و ادبيات نمی‌فهمم اما الان به اینجا رسیدم. معلم‌های قدیمیم وقتی می‌فهمن من الان نویسنده هستم واقعا شوکه میشن و میگن تو که فارسیت می‌افتادی پس چطور نویسنده شدی! آره خلاصه که هیچ وقت فکر نمی‌کردم برسم اینجا اما با یاری خدا و حمایت خانواده‌ رسیدم.

خب لازم به ذکر شد راجع به این حرفت منم بگم که ادبیات دیپلمم رو تک ماده رد کردم و این رو به همه‌ی کسانی که دارن این مصاحبه رو می‌خونن بگم ادبیات مدرسه با قدرت تخیل و نوشتن فرق داره، پس اگر زمانی دیدید در ادبیات ضعیف هستید موردی نداره، اما یک نکته قابل بحث برای قوی‌تر شدن قلم نوشتاری، بخونید و بنویسید.
۶- نویسنده و کتاب مورد علاقه تون کی و چی هستن؟

نویسنده مورد علاقه‌ام دارن شان هست که مجموعه نبرد با شیاطینش رو خیلی خیلی دوست دارم. در کنارش مجموعه پادشاه پریان از هالی بلک رو هم خیلی دوست دارم.

اسم کتاب‌ها آشناست، حتما خواهم خواند.
۷- نویسندگی الویت چند شماست؟

اولویت اول من بوده، هست و خواهد بود.

بیشتر از این هم انتظار نمی‌رفت.
۸- کدوم ژانر رو برای نوشتن ترجیح می‌دید؟ چرا؟

خب سوال خوبیه، من ژانر‌های زیادی رو امتحان کردم چه در قالب داستان و چه در قالب رمان، اما توی هیچ کدوم جز فانتزی خوب عمل نکردم. ژانر ترسناک رو اخیرا دارم سعی می‌کنم توش بهتر عمل کنم اما هنوز هم زیاد حرفه‌ای نشدم‌. در کل از اونجایی که قوه‌ی تصور بالایی دارم توی نوشتن ژانر فانتزی خیلی بهتر عمل کردم‌. برای همین کلا دیگه فانتزی می‌نویسم.

به قول خودت نخ تو رو به فانتزی بستن دختر!
۹- پیشنهادتون برای نویسنده‌هایی که تازه تصمیم به نوشتن گرفتن، چی هست؟

تسلیم نشین. اگر واقعا قصد حرفه‌ای شدن دارین به هیچ وجه تسلیم نشین. راه به شدت سختیه اما در نهایت لذ*ت بخشه. نور در انتهای جاده ی تاریک منتظر شماست.

واقعا هم همینه، گاهی اگر کم آوردین، به خودتون استراحت بدید نه اینکه ترک کنید.
۱۰- چه طور فهمیدید که اهل نوشتن هستید؟

خیلی ساده، برای هر چیزی داستان سرایی می‌کردم‌. از کودکی شروع شد و مادرم با خوندن کتاب داستان‌های زیاد و خوندن قصه‌های باحال کمک کرد.

خیلی هم عالی!
۱۱- نویسندگان و شاعران قاعدتا دفترچه یادداشت همیشه به همراه دارند، (دفترچه مجازی) شما چطور؟

آره خب دارم منم هم مجازی و هم واقعی، در واقع از اونجایی که دست خط داغونی دارم توی دفترچه فقط چیزای کلیدی رو می‌نویسم و توی گوشیم جزئیات رو یادداشت می‌کنم.

بسیار هم خوب!
۱۲- نوشته هاتون رو چه مقدار بازنویسی می‌کنید؟

الان اصلا بازنویسی نمی‌کنم. اوایل به شدت انجامش می‌دادم اون قدری که دیگه داشت حالم از هر چی رمانه بهم می‌خورد. اما خب بخاطر همون بود که پیشرفت کردم. الان فقط یه دور می‌خونم تا اگر اشتباه تایپی هست برطرف کنم‌.

خب دیگه فرق حرفه‌ای و غیرحرفه‌ای همینجا مشخص میشه!
۱۳- آیا آثار خودتون رو نقد می کنید؟

اوایل خیلی زیاد و دچار وسواس شده بودم. اما الان دیگه ناخود آگاه جوری می‌نویسم که نقدی به متنم وارد نباشه. اگر هم گاهی به نظرم بد باشه تا درست نکنم رهاش نمی‌کنم.

کار درست همینه!
۱۴- نظرتون درمورد شروع داستان یا رمان چیست؟

به شدت حیاتی و مهم هست. نباید ساده از شروع‌ها گذشت‌. فیلمی که شروع خوبی داشته باشه شما می‌بینیش اما اگر شروع خوبی نداشته باشه خسته می‌شین و می‌رین. رمانم همینه.

دقیقاً شروع جذاب، جذب مخاطب رو به همراه داره!
۱۵- نام داستان یا رمان خودتون رو کی و چگونه انتخاب می‌کنید؟

ساده و فلبداهه، سخت نمی‌گیرم. از اسم‌های قلمبه سلمبه استفاده نمی‌کنم و به نظرم همین باعث شده طرفدار داشته باشن.

بله بله! کاملا صحیح.
۱۶- آیا در داستان موقعیتی رو تشریح کرده اید که تجربه درستی از آن نداشته باشید؟

برای کسی که ژانر فانتزی می‌نویسه شاید سوال مسخره‌ای باشه چون همه‌اش از ذهنمه اما در واقع سوال خوبی هست چون من تموم صحنه‌ها رو توی ذهنم زندگی می‌کنم‌ پس به شدت صحنه‌ها برام واقعی هستن‌.

این قوت تخیل قوی تو رو می‌رسونه!
۱۷- چند درصد بالایی از نوشته‌هایتان بر تجربه شخصی استوار است؟

خیلی کم، شاید ۲ درصد.

خب دیگه فکر کنم برای همه روشن شد که فانتزی نویس هستی.
۱۸- شیوه شما برای تبدیل یک شخصیت واقعی به یک شخصیت داستانی چگونه است؟

از شخصیت‌های واقعی استفاده نمی‌کنم. چون ذهن به شدت مریضی دارم و اگر شخصیت واقعی باشه نمی‌تونم هر بلایی سرش بیارم چون توهم این رو دارم که ممکنه توی واقعیت هم همون اتفاق بیفته.

چه جالب!
۱۹- در حین نوشتن تا چه اندازه مسائل فنی داستان نویسی رو رعایت می‌کنید؟

کامل رعایت می‌کنم.

آفرین بر تو!
۲۰- تا چه اندازه با نوآوری در ادبیات موافق هستید؟

خودم کسی هستم که نو آوری رو شروع کردم‌. سبک جدیدم شامل دو زاویه دید سوم شخص و اول شخص هست. راوی هم داستان رو روایت می‌کنه، هم در اونجا حضور داره‌. هم همه چیز رو می‌دونه، هم هیچی نمی‌دونه‌. هم می‌تونه روی اتفاقات تاثیر بذاره هم نمی‌تونه کاری بکنه، هم جسم داره هم نداره‌. در واقع بستگی به ذهن خواننده داره که می‌خواد چطور راوی رو تجسم کنه. هدف تنها یک چیزه ارتباط بر قرار کردن با خواننده.

چه جالب این حجم از نوآوری واقعا برام خوشایند بود.
۲۱- به نظر شما چه تفاوتی بین یک نویسنده و یک فرد عادی وجود دارد؟

فرد عادی تنها نگرانیش گرانی و مشکلات زندگیشه اما یه نویسنده برای همه چیز نگرانه. از هوای ابری روز تا سرمای شب، نگرانه نکنه توی یه نقطه دیگه از جهان کسی در حال مردن باشه. نگرانه نکنه همین الان کسی تصادف کنه‌ و این خواب رو هم ازش می‌گیره‌. نگرانه صبح بیدار بشه و ببینه دست‌هاش از کار افتادن و دیگه هرگز نمی‌تونه بنویسه. نگرانه نکنه قبل از نوشتن تموم ایده‌هاش بمیره. نگران سرگذشت آثارشه.

هوم، زیبا توصیف کردی احساسات یک نویسنده رو!
۲۲- در نوشتن چقدر از روان شناسی کمک می‌گیرید؟

خیلی زیاد، از اونجایی که من هنر می‌خونم به شدت روانشناسی رنگ برام اهمیت داره برای همین توی رمان هام هر رنگی به جا استفاده شده. از رنگ چشم شخصیت‌ها گرفته تا گل‌های دارویی جادویی ساخته ذهن من که چه رنگی باشن تا با خواصشون هماهنگ بمونن.

کار درست همینه!
۲۳- عکس العمل شما نسبت به نقدهای کوبنده آثارشما چیست؟ و چگونه نقدی بوده است؟

اوایل هرکس از راه می رسید و نقد می‌کرد سریع قبول می‌کردم و رمان و دستکاری می‌کردم. بعد فهمیدم بعضیا دارن سواستفاده می‌کنن و در واقع چیزی حالیشون نیست اما میان رمانم رو نقد می‌کنن، بعد فقط به نقد افرادی بها دادم که واقعا چیزی حالیشون بود‌ و از بقیه تنها تشکر می‌کردم. یادمه یک زمانی از نسترن که به شکارچی معروفه خواستم رمان تقدیر خونین رو نقد کنه، نقد به شدت سنگینی بود و کل رمان ایراد داشت. بدبختی این بود که واقعا هم ایراد داشت و الکی نبود. اون روز خیلی گریه کردم، شکست بزرگی برای منی که اون همه تلاش کرده بودم محسوب می‌شد اما بعد دو هفته باز عزمم رو جزم کردم و کل رمان رو طبق توصیه‌های نسترن کوبیدم و دوباره ویرایش کردم. حقیقتا یکی از دلایل پیشرفتم بخاطر نسترنه، واقعا ازت ممنونم‌‌.

نسترن هر کجا که هستی درود بر تو!
۲۴- معمولا کجا می‌نویسید؟

توی مجازی، می‌دونم سوال این نیست خواستم مزاح کنم. معمولا توی اتاقم پشت میز می‌نویسم. نمی‌تونم جاهای دیگه بنویسم چون به شدت میرم توی داستان و اگر سر و صدا باشه رشته ی افکارم پاره میشه و اون وقت بیا و درستش کن.

و این بده به شدت هم بده! نمی‌دونم اما منم اینجوریم که رشته افکارم پاره بشه هر کاری کنم کلا یادم نمیاد چی می‌خواستم بنویسم.
۲۵- عادت‌های خاصی هم برای نوشتن دارید؟

نه اصلا، می‌خورم، می‌خونم، می‌رقصم و می‌نویسم. اصلا عادت خاصی ندارم. فقط موندم چرا موقع نوشتن تشنه‌ام میشه. یکم عجیبه.

زیادی از مغز استفاده می‌کنی احتمالا به خاطر همونه!
۲۶- آیا تا به حال بازخورد جالبی از مخاطب‌های کتابتون داشته‌اید که برای خودتون پررنگ باشد؟

آره خیلی زیاد بودن. مثلاً خیلی اتفاقی یه بار توی گوگل کابوس افعی رو سرچ کردم و دیدم توی سایت‌ها دارن کاربران رمانم رو بهم دیگه معرفی می‌کنن. خیلی خوشحال شدم. هرگز یادم نمیره.

چه اتفاق خوب و پر از یمنی!
۲۷- الان در حال خواندن چه کتابی هستید؟

دارم کتاب قصه‌های همیشگی طلسم آرزو رو می‌خونم. جالبه اما روال کندی داره. یکم خسته کننده میشه.

اگر بتوانم خواهم خواهند و با خودت نقدش می‌کنم.
۲۸- کلام آخرتون رو لطفا بگید.

فقط می‌خوام بگم من اگر اینجام بخاطر خدا و تلاشمه، ناامید نشید و به خودش توکل کنید. من دستم آسیب دیده، گردنم به شدت اوضاع بدی داره اما ناامید نشدم. ترسم اینه یک روز دیگه نتونم بنویسم ولی ناامید نشدم. پس شماهام ناامید نشید. برای پیشرفت فعاليت زیادی توی انجمن نویسندگان داشته باشین خیلی تاثیر داره و بهتون کمک می‌کنه.

خیلی ممنون سادات عزیزم، خوش بدرخشی در تمام مراحل زندگیت و ممنون که با تیم انجمن کافه نویسندگان مصاحبه کردی.
 
آخرین ویرایش:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا