تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

مناسبت یک ماه مقاومت

مدیر تالار ترجمه
عضو کادر مدیریت
مدیر رسـمی تالار
گرافیست انجمن
Nov
2,380
20,211
193
20
خم یک کوچه?
وضعیت پروفایل
-پس زخم‌هامان چه؟ - نور از محل این زخم‌ها وارد می‌شود!
🌱به نام خدای جوانه زیتون ها🌱

بیست و شش روز می‌گذرد. در بیست و شش روز می‌توان چند لیوان آب خورد؟ پزشک ها می گویند باید زیاد آب خورد، مثلا روزی پنج لیوان یا بیشتر. در بیست و شش روز زیاد می شود نه؟ چند قاشق غذا؟ بدن در بیست و شش روز چقدر مواد غذایی لازم دارد؟ یا چند ساعت خواب؟ آدمیزاد در بیست و شش روز چه چیزهایی لازم دارد تا زنده بماند و زندگی کند؟
من سالهاست در کشوری زندگی میکنم که هم غذا هست هم آب هم خواب، هم جا، هم خنده، هم گریه هم امید هم هدف هم هر چیز دیگری که برای زندگی کردن لازم است. اما من بیست و شش روز هم زندگی نکرده ام. وقتی به زندگی تو بدون آب و برق و غذا نگاه می‌کنم سنم از تعداد انگشتان دست هم کمتر است. در این چرخ و فلک زمین و خورشید گیر افتادم و هیچ وقت فروردینم را آغاز نکرده ام، آیت الله جوادی آملی میگفت سن آدم به فهمیدن است نه به تعداد دور های این چرخ و فلک.
تو به من بگو چند سال داری که در این بیست و شش روز حتی یک لحظه هم خم نشدی فلسطین؟ فلسطین زیبای من! درخت های زیتون و پرتقالت را با خون کدام یک از کودکانت آب داده ای که اینگونه می رویند و زمین را از شر آفتاب ظلم دور میکنند؟ رعد و برق ها می آیند و صاعقه ها خانه ها را فرو می ریزند اما تو فرو نمیریزی، از کدام خاک تو را ساخته اند؟ چه کسی در جان تو دمیده که اینگونه نامیرایی؟ آخ از چهره ی زیبای غرق خون و خاکت، زمین زیر پایم این چهره را میشناسد. ایران بیست و شش روز که نه، هشت سال که نه ، هشتاد سال مثل تو که نه، بلکه دویست سال است که مثل تو ایستاده است و فرو نمیریزد. از تو زیتون می روید و پرتقال خونی و او دشت دشت لاله و سرو در بطن خود می پروراند. به قول ترک ها خاکتان را از یکجا برداشته اند، وطن دور از وطنم!
صدایت را در گوشم می‌شنوم، آن صدای رنج‌دیده و دلنواز، آن آواز سهمگین و با لطافت. از روح خدا می گویی که بر پیکر بی جانت مرهم گذاشت و پرده ی شب را از جهان کنار زد، اذان صبح گفت و به انتظار طلوع خورشید نشست. هوای خنک صبحگاهی را در فریادت احساس میکنم،هوایی که بارقه ای از خورشید دارد. راست می‌گویند که تو وقتی بیایی او هم می آید؟
img_20231028_000939_413_6raf.jpg
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا