- Jul
- 3,528
- 676
- 158
کت سیاه بلند می پوشید. می ایستاد. ویولن را در یک دستش می گرفت، آرشه را در دست دیگرش. با شروع نواختن، کتف هایش را جمع می کرد، حالت عجیبی به خود می گرفت و به این طرف و آن طرف قدم بر می داشت، انگار بدنش هم همراه آرشه با ساز کشیده می شد و با کت سیاهی که به تن داشت برای خودش یک پا خفاش به نظر می رسد. سرتاسر اروپا لحظه شماری می کردند تا او به شهرشان برود و نوای سازش را از نزدیک بشوند؛ نوایی که به موسیقی اهریمنی مشهور شده بود.
موسیقی او اصلا برای مخاطبانش آشنا نبود و تا آن موقع همانندش را نشنیده بودند. شاید به این خاطر بود که داستان های فراوانی از زندگی او دهان به دهان می چرخید و او را موجودی افسانه ای معرفی می کرد. مردم لحظه به لحظه زندگی اش را زیر نظر داشتند و به حاشیه زندگی اش علاقه بیشتری داشتند تا هنرش. همه می کوشیدند هر روز شکل ترسناک تری از شخصیتش را برملا کنند و فقط هنرمندان بزرگی مثل فرانتس لیست و شوبرت بودند که هنر او را می ستودند و به آن احترام می گذاشتند.
موسیقی او اصلا برای مخاطبانش آشنا نبود و تا آن موقع همانندش را نشنیده بودند. شاید به این خاطر بود که داستان های فراوانی از زندگی او دهان به دهان می چرخید و او را موجودی افسانه ای معرفی می کرد. مردم لحظه به لحظه زندگی اش را زیر نظر داشتند و به حاشیه زندگی اش علاقه بیشتری داشتند تا هنرش. همه می کوشیدند هر روز شکل ترسناک تری از شخصیتش را برملا کنند و فقط هنرمندان بزرگی مثل فرانتس لیست و شوبرت بودند که هنر او را می ستودند و به آن احترام می گذاشتند.
آخرین ویرایش توسط مدیر: