خودم را زدم به نفهمی وَ در را باز کردم
نخست آهویی که با من دویده بود پَرید
سپس چشمانِ خواب*آلودم را پرتِ خیابان کردم
حواسم رفت به جریانِ تندِ هوا
نگاهم ماند، پایم رفت، دستم ماند، قلبم رفت
ماشین جا ماند از من
آهویی که دوستم داشت از فرطِ دویدن پَرنده شد
چشمانم به نگاهم بود در آینه ب*غلِ ماشین که از مسیر خارج می*شد
پَر گرفت آهویی بالای سرم
موتوری از من رد شد
وَ انفجاری در اتوبان
نگاه را از چشمانم وَ خواب را از چشمِ پیرمردی که در خواب آهویی را می*دید
گرفت.