تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

متون و دلنوشته ♥ دلنـوشـتـه هـای ♥مــحـمـد مـرکــبـیـآن♥

  • شروع کننده موضوع Diako
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 3,966
  • پاسخ ها 388
معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
Jun
16,974
59,549
298
33
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
کنــارِ اسمــت

ستــاره مـی زنــم

کـه شـاید نقـش ِ صـورتـت پیـدا شـود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
Jun
16,974
59,549
298
33
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
از دست های تو
کارهای خارق العاده ای بر می آید
همانجا که هستی، بمان
اجازه بده شعرها از من برایت بنویسند
اجازه بده برایت بخوانم،
تا چه اندازه از بَدوِ دوست داشتنت
پیراهنِ فصل ها
زیباتر شده است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
Jun
16,974
59,549
298
33
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
در فاصله ی پیشانیِ تو
تا سایه ات
جنگلِ سبزی ست
که پرنده های من
آنجا آرام می گیرند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
Jun
16,974
59,549
298
33
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
هر بار که او
بر نقطه ای از سایه
دست می گذارد
سایه خیز برمی دارد
و آن را با دستکشی می پوشاند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
Jun
16,974
59,549
298
33
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
او را چگونه می خواهی :
با تو باشد وُ
به دیگری فکر کند
یا با دیگری باشد وُ
به تو فکر کند ؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
Jun
16,974
59,549
298
33
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
شبیهِ انسانی که در خواب، می بیند
دیوی ست
که خواب می بیند
انسانی ست در خواب.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
Jun
16,974
59,549
298
33
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
چیزی از او بر کاغذ نمی نویسد
خود را پرت می کند، در او
کاغذی
پس از
کاغذی دیگر.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
Jun
16,974
59,549
298
33
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
من را بیشتر از همه دوست خواهی داشت :
ناپدید می شوم
وقتی دستت را
از روی من برداری.
دستِ تو
دستِ ناپیدایی ست.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
Jun
16,974
59,549
298
33
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
حرف هایت را شنیدم،

سنگین تر از آنها

نگاهم بود

در ردیفِ فوقانیِ کتابخانه

کشیدمش به زور

تا کفِ اتاق

خورد به در

خورد به پایه ی تخت

خورد به دیوار

پرتَش کردم بر سقف.

از حرف های تو وُ نگاهم

سنگین تر، خودم بودم

ملحفه را کشیدم

وَ از مدار زمین

خارج شدم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
معاونـت کل سایـت
عضو کادر مدیریت
معاونت کل سایت
Jun
16,974
59,549
298
33
gilan
وضعیت پروفایل
چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت
عشق، خاکِ لباس اش را می تکاند
وَ انگشتانم را
به دستانت جوش می دهد
با عینک دودیِ بزرگی بر صورتش
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا