تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

❊| Our ScreenShots |❊

بسمه تعالی

به شخصه از اینام که از بک گراند گوشیم که همیشه هم باهامه اسکرین میگیرم و خودمم نمیدونم چرا :| واقعاً چه دلیلی داره من از کل کائنات شات داشته باشم؟ ولی خب همیشه هم بد نیست چون یه دفعه بین اون همه شاتِ مسخره و بی‌صاحاب، چند تا چیزِ ناب هم گیرم میاد. و اینجا دلم میخواست تا اونجا که حرایم خصوصی نوامیس اجازه میدن اینا رو باهاتون به اشتراک بذارم :|

+ تاپیک اختصاصی نیست.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
222.png


+ همینقدر تبآه.
- 12:12 :whistling:
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
1.png


+ من اون شب تَـب داشتم، (من الان یه سال تمامه که سرفه هم نکردم، ولی تایمش که برسه جداً رو به موت میشم) ساعت 2 و 3 شب نشستم به سلیمی گوش دادن و گریــــه کــردنــــ !!! واسه صدای سرمدی که میگفت «شما که غریبه نیستی، یه وقتا هم گریه می‌کنیم» D: خواب نداشتم، اینا رو نوشتم تو چت‌باکس و رفتم. پنج صبح که اومدم دیدم ادامه‌ش داده ... حسِ اون لحظه رو با دنیا هم عوض نمی‌کنم D:
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
1.png


+ دنیا غلامی نه شاعر بود، نه پیج و دم و دستک داشت، نه مثلِ ما همه رو جویده بود که «ره من شاعر و نویسنده و فلان و بهمانم». دنیا غلامی فقط یه دانشجوی کم حرفِ خلاق بود ❤
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
1.png


+ «صاد» یه آدمی بود که از هر 10 تا پستی که می‌ذاشت، 7 تاش به موضوع و بدبختی‌ها و دوندگی‌های پایان‌نامه‌ش ربط داشت، 8 تاش به کسی که دوستش داشت و اون دوستش نداشت / یا خبر نداشت و بوشهر زندگی می‌کرد. همیشه هم برچسبِ «دریا» زیرِ پست‌هاش بود و من، خیلی دوستش داشتم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
_.png


+ یه مدت می‌رفتیم میومدیم می‌گفتن «برچسب بزن» «برچسب نداره» «چرا برچسب نمی‌زنی» «این چه وضع برچسب زدنه» :no_talking: و این «هـوی» به تنهایی نماد تمام اون بی‌اعصابیاست :laughting:
برسه به دستِ صاحبش @Hosein
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا