انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان

به انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان خوش آمدید!

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید.

متون و دلنوشته 『 نـامـه‌ها 』

Kallinu

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
عضویت
15/4/20
ارسال ها
5,203
امتیاز واکنش
24,951
امتیاز
218
محل سکونت
حُـزْنـِ مُبـارَکْـ...❀
بسمه ~

نـامه .[ م َ / م ِ ] (اِ)
کاغذی که به نام کسی نوشته شود.
نوشته. مکتوب. رقعه. خط. کتابت. مراسله. مرقومه. رقیمه. کاغذ که به کسی نویسند ✨

+ از مجله‌ی فرهنگی-هنریِ lettersto
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

‌ «تمامِ کسانی را که دوست داری و یا
دوست داشته‌ای، من هم دوست دارم.
فقط به خاطر این‌که تو را دوست دارم»

اول ژانویه ۱۹۲۵ | نامه از فریدا کالو به الکساندر گومز آریاس؛ کِلک؛ فروردین و تیر ۱۳۷۶؛ کتایون پوزشی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

‌«آدم هرگز نمی‌تواند از همان اول چنین مرگ‌هایی را باور کند؛ مرگِ عزیزترین کسان را. تنها راهی که می‌ماند نپذیرفتن و نفی واقعیت است؛ از بس حقیقتی که از این واقعیت سرچشمه می‌گیرد ناگوار است و غیرِانسانی.»‌

شاهرخ مسکوب؛ یادداشت‌ها، سوگِ مادر
۲۴بهمن۱۳۵۸
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
«‏کاش بودی، آلبرتینا. کاش الان اینجا بودی و مقابل حرارت ذغالی که مرا گرم می‌کند، می‌نشستی، کاش با آن چشم‌های غم‌زده‌ات، و با سکوتت که مورد پسند من است، این‌جا بودی. بیا یا لااقل به من فکر کن.»


نامه از پابلو نرودا به آلبرتینا رزا
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
«‏همه‌وقت، همه‌جا، صدای حزن مجهولی قلب‌های بهانه‌جو را می‌آزارد. آن‌جا که آب رودخانه کف می‌زند و مثل یک عاشق می‌نالد و در تاریکی انبوه درخت‌های خاردار می‌افتد، آن‌جا چه‌خبر است! آن‌جا که فاجعه‌ای نیست. چرا دردناک است؟ خطری نیست. پس چرا می‌ترساند؟»

از میان نامه‌ی نیما یوشیج به خواهرش
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
«من هم تمام دیروز با همان دلهره‌ای که می‌گویی این‌ور و آن‌ور رفتم. خیالپردازی نکرده‌ام و تو هم خیلی دور نبوده‌ای، امّا من فقط یک چیز را حس می‌کردم؛ فراق و سیاهی، مثل چشمه‌ای خشکیده و خاموش. خودم را سر و بی‌ثمر حس می‌کردم. ناتوان از هر میل و رغبت و عشق. امّا در واقع همه به خاطر انتظاری بود که برای نامه‌ات می‌کشیدم. با رسیدن آن همه‌چیز سرجایش برگشته، وصال تو و سرچمشه‌های جوشنده و بخصوص چهره‌ات.»

۴ ژوئیه ۱۹۴۴ | از میان آلبر کامو به ماریا کاسارس.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
«اغلب به یاد تو هستم بهتر بگویم تو همیشه با منی هر جا که می‌روم.»

۲۴ دسامبر | از میان نامه‌ی آنتوان چخوف به اولگا کنیپر
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
«چرا شعله‌های قلب این‌قدر ممتد است؟ این آتش چرا خاکستر نمی‌شود؟ به من بگو انسان چرا دوست می‌دارد؟»

۱۰ اردیبهشت ۱۳۰۵ | از میان نامه‌ی نیما یوشیج به همسرش، عالیه
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

چه کسی این موضوع را خوانده است (مجموع: 0) دیدن جزئیات

بالا