تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

همگانی 🔸️[ یِــک صَــفـــحــه اَز زِنــدِگــی ]🔸️

  • شروع کننده موضوع نهنــگ
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 1,121
  • پاسخ ها 28
مدیر بازنشسته
کاربر انجمن
Jun
3,719
2,015
193
دلم برایت پر می‌کشد
مثل آن روز‌های رز
کاش لااقل نشانی از تو داشتم
مثلا رز می‌داند
شب، دریا، تو، غرق
ولی من چه
شب، شئ کوچک، گریه‌ها، دوری
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
L

Lidiya

مهمان
یک صفحه از زندگی...
دقیقا کدام صفحه؟
من خودم را در کدام صفحه از این کتاب گم کردم؟!

 
آخرین ویرایش:
نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
2,581
3,013
167
19
مشـهد
میشه یه مکث کوچیک کرد و بعدم دل و زد به دریا و غرق شد، غرق تو ریشه‌ای که نشسته تو وجودِ دلت و خاکش رو زیر و رو کرده؛
غرق شد تو لم*سِ یاد و خاطره‌های به خورد این ریشه رفته... ‌بعد هم تکیه کرد زیر این درخت و لا به لای بی‌رحمی روزگار بی‌رحم زانوهارو ب*غل کرد و اشک ریخت!
می‌شه یه تیکه از این تکیه گاه احساسات رو کند و باهاش یه ساز درست کرد و به صدای خاطره‌ها گوش داد!
اونقدری که گوش‌ها نخوان بشنون و تیکه ماهیچه چپ سینت تاب نیاره، تنگ بشه و بگیره؛ بیخ گلوت بغض بشینه... .
تهش هم باهمون بغض ساز رو بشکنی و فریاد بزنی:
- هرچه کنم نمی‌شود تا بروی تواز دلم!

[اتفاقی که رخ داد]
۰۰:۰۸
۱۴۰۰.۸.۲۰
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
Sep
5,845
14,933
218
21
همین حوالی
وضعیت پروفایل
هیچ حالے را بقایی نیست" بےصبری نکن'
امروز، روز زیبایی بود
روزی که با وزیدن نیسم خنک صبح‌گاهی
پلک ازهم گشودم، روزی که قلب بی‌پناهم
دیگر آرام گرفته بود، روزی که میدانم
جز خودم هیچ‌کس برایم نمی‌ماند...

آلبالو _نوشت
20نوامبر
«مدیونی فک کنی یادم نمیاد چندمه»=
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
Sep
5,845
14,933
218
21
همین حوالی
وضعیت پروفایل
هیچ حالے را بقایی نیست" بےصبری نکن'

حال عجیبی دارم! دلم میخواد روحم رو بردارم برم یه جای خیلی دور جسمم رو کنار گل‌های رز شبرنگ پژمرده به یادگار بذارم.
دلم میخواد فرسخ‌ها از آدم ها دور بشم.
میخوام تنها باشم تا وقتی که خودم رو بتونم بشناسم و پیداش کنم.
عاره این روزها دیگه حتی خودم روهم نمیشناسم.
روزهای خیلی مبهمیه، روحم تو هواست و جسمم قفل و زنجیره رو زمین.
من حالم بد نیست باور کنید خیلی ام خوبم میخندم
مگه ادم هایی که میخندن حالشون خوب نیست؟
من مشکل روانی ام ندارم صحیح و سالمم فقط یه مشکل دارم
خسته‌ام، روحم تو جسمم اسیره. میخواد پرواز کنه حقشه خب
ولی جسمم نمیذاره(_:
این روزها اسیری در خود بیش نیستم_:
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا