اتمام یافته رمان کوتاه نگین قلبم| Negin کاربر انجمن کافه نویسندگان

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع SHAHIN
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
مشاهده فایل‌پیوست 297674

به نام تک نوازنده‌ی هستی
رمان: نگین قلبم
ژانر: عاشقانه
به قلم: نگین بای
ویراستاران: @DoNyA♡Gh

@ReiHane
خلاصه:
نگین دختری آرام و خجالتی، با خانواده‌ی خود در اردبیل زندگی می‌کنند. در این میان زندگی او با بردیا پیوند می‌خورد؛ امّا برادر بردیا باعث می‌شود که...؟! پایان خوش.

مقدمه:
عشق، همان درختی‌است که آرام در دلم ریشه می‌کند.
عشق، همان روحی‌است که در جان من دمیده می‌شود.
عشق همان ضربانی‌است که قلب مرا به تپش درمی‌آورد.
و عشق درست خودت هستی که،
نفس های مرا زنده نگه می‌دارد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
6009_2eb39ed76c2cc996da8807502b89d496.png


بسمه تعالی

نویسنده‌ی عزیز، با تشکر از انتخاب انجمن کافه نویسندگان جهت انتشار ذوق و نبوغ خود، خواهشمندیم پیش از شروع به کار قوانین زیر را مطالعه کرده و تمام آنها را به کار ببندید.


با تشکر از شما

? مدیریت تالار رمان ?
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وقتی آقا بزرگ گفت برام خواستگار میاد، عزیز جون به چند نفر از فامیل‌هامون خبر داد. منم که مثل خواهر بزرگم یعنی نرگس باید بی‌چون و چرا حرف آقا بزرگ رو قبول کنم. در غیر این صورت یعنی زیر پاگذاشتن رسم و رسومات خانوادگی.
آقا بزرگ که ریش سفید خانواده‌اس معلوم می‌کنه چه کسی به عنوان داماد خانواده‌اش به ما ملحق بشه.
به گفته‌ی عزیز جون به حمام میرم و به کمک نرگس و دخترخاله‌هایم، خودم رو برای امشب آماده می‌کنم.
به لطف نرگس که با خواهر آقا دوماد سه چهار سال پیش همکلاس بودن یک چیزایی ازشون میدونم.
الهام که یکی از دخترخاله‌های محبوب منه، چند تا لباس از کمد اتاقم در میاره و میگه:
- سبز و زرد ترکیب فوق العاده‌ای توی لباس می‌سازه‌ها.
مهدیه چشمکی می‌زنه و به شوخی میگه:
- البته باید به مزاج آقا دوماد خوش بیاد.
صدای خنده بلند میشه و منم گونه‌‌هام گل می‌اندازه. مهدیه کمی به طرف صورتم خم میشه و میگه:
- ببینم آقا دوماد رو می‌شناسی؟!
با خجالت لبم رو به دندون می‌گیرم. نرگس دستش رو بالا میگیره و میگه:
- من می‌شناسم دخترا.
احساس کردم نرگس مثل یک بچه شده. مهدیه مشتاق‌تر از قبل به نرگس میگه:
- واقعا؟ چند وقت می‌شناسیش؟!
-خب، زیاد نمی‌شناسم‌ها، فقط از زبون خواهرش شنیدم.
- تا به حال دیدیش؟
نرگس ابرویی بالا می‌پرونه که باد الهام و مهدیه خالی میشه؛ ولی انگار سوالات زیادی ذهنشون رو درگیر کرده بود که الهام کنار نرگس جا می‌گیره و میگه:
-این رو ولش کن، اسمش چی؟! اسمش رو میدونی؟
-چرا ندونم؟ آقا بردیا.
 
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین