در حال تایپ اپیزود دیدار طفولیت|shadab

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع shadab
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
به نام خدا

نام اپیزود:دیدار طفولیت
ژانر:تراژدی
منتقد و ناظر : @خط بنفش
توضیحات:در مورد فردیه که کودک درونش چند ملاقات اجباری با او گذاشته تا مشکاتشون رو با هم حل کنند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مشاهده فایل‌پیوست 32811
نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب "انجمن کافه نویسندگان" برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!


پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" را با دقت مطالعه کنید.



قوانین تایپ اپیزود، پادکست و دکلمه در انجمن کافه نویسندگان


هرگونه آثار شما در این بخش نباید کمتر از 7 پارت و بیشتر از 25 پارت شود.


شما می توانید پس از ارسال 5 پارت از اثر خود، درخواست نقد، درخواست تگ و درخواست جلد بدهید.

نکته : نقد اجباری می باشد و برای درخواست تگ حتما می بایست اثر شما نقد شده باشد.

درخواست نقد

درخواست نقد برای اپیزود دکلمه و پادکست


درخواست تگ

درخواست تگ برای اپیزود پادکست دکلمه


درخواست جلد

درخواست جلد برای دکلمه پادکست اپیزود


هر پست شما نباید کمتر از 8 خط باشد و بیشتر از 25 خط نباید ادامه یابد .



همچنین ‌شما می توانید پس از ارسال 7 پست اعلام اتمام نمایید تا رسیدگی های لازم صورت بگیرد.

اعلام اتمام

اعلام اتمام اپیزود پادکست و دکلمه


نکته : تنها آثاری که تگ می‌گیرند، توسط گویندگان تیم آوای کافه نویسندگان ضبط می گردد و متن آن برای دانلود به صورت فایل pdf روی سایت اصلی قرار می‌گیرند.



اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود...

درخواست انتقال به متروکه


مشاهده فایل‌پیوست 32812

°|مدیریت تالار ادبیات|°
 
آخرین ویرایش:

shadab

کاربر خودمانی
کاربر انجمن
نوشته‌ها
نوشته‌ها
258
پسندها
پسندها
1,398
امتیازها
امتیازها
133
اپیزود اول
رویارویی او و کودک درونش

دوباره دوباره مشتم رو به در این اتاق تاریک می‌کوبم؛
_«این درو باز کنین از من چی می خواین»؟( فریادوار)
صدای بچه‌ای در اتاق می‌پیچه و میگه:کسی این درو باز نمی کنه تا من بگم.
چشمام دیگه به تاریکی عادت کرده؛ چند قدمی بر می دارم تازه چشمم به بچه‌ای که روی یک صندلی نشسته و پاهاش روتکون میده میوفته!
با همون لحن بچگانش به صندلی مقابل خودش اشاره می‌کنه میگه:«بشین».
این صدا خیلی برام آشناست این صدا روکجا شنیدم؟(کنجکاوانه )
سرش رو بالا میاره و اینبار لجوج تر از قبل میگه:«مگه بهت نمی‌گم بشین»!
این بچه چقدر شبیه بچگی‌های منه صدا( مکث ) صداش اره صداش خیلی شبیه کودکی های منه این بچه کیه؟
_«تو کی هستی»؟
_«هه(پوزخند) هنوز میگه من کیم؟
من جزئی از توام»!
_«بچه منو سر کار نزار من اصلا حوصله بچه بازی های تو رو دیگه ندارما».(عصبانی)
من دورغ نمی‌گم من کودک درونتم؛ اینجا هم زندان تَن توئه، جای اصلا خوبی نیست نه؟(ولوم صدا بالاتر)
می‌بینی تو هنوز یه چن ساعته که اینجایی، منو بگو که چن ساله دارم اینجا زندگی می‌کنم بهتره بگم (مکث) مردگی می‌کنم(بغض)
با کلافگیِ بیشتر می‌پرسم:«یعنی چی؟این پرت و پلاها چیه که میگی اخه من چجوری اینا رو باور کنم!
الکی هم اشک تمساح نریز».(ولوم صدا بالاتر)
_«باور نمی کنی نه؟! باشه.(قاطعانه)
زندان بانِ تَن، میشه درو باز کنی تا ببینه من دروغ نمی گم»؟
صدا ی دری رو که من چند ساعته مشتام رو بهش کوبیدم و کمک خواستمو کسی جواب نداد؛
با حرف یه الِف بچه باز شد(تصغیر کننده )
هه(پوزخند)اینجا دیگه کجاست!
این بار دست هاشو به کمر زد وگفت:«دیدی...دیدی؟ راست شو گفتم؟ حالا هم بشین من حرفامو که زدم این‌بار اگه خواستی می‌تونی بری.
 
آخرین ویرایش:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین