در حال تایپ داستانک فرامون نابسامان| Neko و ReiHane

نام داستانک: فرامون نابسمان
ژانر: تراژدی، علمی-تخیلی
منتقد و ناظر : @خط بنفش
نویسندگان:
والی پژمان - ریحانه سیدحسنی
مقدمه:
این من بودم، روحی که داخل جسدی جدید پوسیده بود و بوی تعفنش فرسنگ ها دورتر استشمام میشد، این من بودم که نمیدانستم اصلا از کجا شروع کردم و آخرش کجا میرم، هر روز تکراری نبود هر روز عجیب تر میشد این من بودم که میخواستم بیدار بشم و جهان را مانند سابق از یک دریچه چشم ثابت ببینم. هیچوقت بیدار نشم و هرشب که میخوابم مطمئن باشم درون کالبدی هستم که به این روح قفل و زنجیر شده؛
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مشاهده فایل‌پیوست 39571
نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب "انجمن کافه نویسندگان" برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!


پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید.

قوانین تایپ داستانک در انجمن کافه نویسندگان


شما می‌توانید پس از ۵ پست درخواست جلد بدهید.

درخواست جلد

پس از گذشت حداقل ۷ پست از داستانک، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد داستانک بدهید. توجه داشته باشید که داستانک های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار را انجام بدهید.

درخواست نقد

پس از ۷ پست میتوانید برای تعیین سطح اثر ادبی خود درخواست تگ بدهید.

درخواست تگ


همچنین پس از ارسال ۱۰ پست پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی های لازم نیز انجام شود...

اعلام اتمام آثار ادبی


اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود...

درخواست انتقال به متروکه



مشاهده فایل‌پیوست 39570


کادر مدیریت ادبیات انجمن کافه نویسندگان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انگشتانم را به سوی موهایم بردم و پیچشی درشان دادم و چند تار مویی از آن‌ها کاستم. حسِ لذتی بخش و آرام بخشی به من داد و باعث شد کمی از هیاهوی درونم کم شود اما فقط کمی! باقیش را چه کنم؟ چطور با این حقیقت کنار بیایم که این‌جا هم باز با مکانِ قبلی فرق دارد و این پروسه‌ی جابجایی هنوز که هنوزه تمام نشده؛ چطور؟! نمی‌دانم، این‌که ندانی در کدام جهنم دره‌ای بیدار شده‌ای، بد بود؛ حتی بدتر از منفی‌های ریاضی! کاش همانی که من را به این مرض مبتلا کرده، نشانی یا آدرسی هم در جیبِ لباس‌هایم قرار می‌داد تا مانند مجنون‌ها ساعاتی را به منظره‌ی رو به رویم در پنجره زل نزنم. این جا به جایی‌ها همانند این بود که ذره ذره اسید بر روی تنم ریخته شود و من را زجر‌کش می‌کرد و زجر‌آورتر از آن این بود که می‌دانی پایانی در آخرِ این شکنجه‌ها، وجود نخواهد داشت! از پنجره فاصله گرفتم و به سوی آینه قدم برداشتم و خود را در آن نگاه کردم؛ خودِ خودم را که نه! خودِ دیگرم را! این چهره، این چشمان، این‌ها همه و همه‌اشان ناآشنا بودند.
بار دگر آن کلمات را تکرار کردم:
-من مکس پارکر هستم. من نمی‌دونم چطوری به این قبرستون اومدم ولی هرچی که هست الان حدوداً... فکر کنم امروز پنج‌شنبه‌اس؛ شاید هم جمعه... نمی‌دونم ولی می‌دونم من مکس پارکر هستم و باید این یادم بمونه و من چشم‌های آبی دارم و یک مرد قد بلند همراه با کمی قوز و من علایقم خلاصه میشه تو رنگای سیاه و سفید و... و... چرا بقیه‌اش یادم نمیاد؟! لعنتی! من... .
به چهره ام خیره شدم، به زخمی که کنار ابروی سمت چپم بود دست کشیدم. پوزخندی زدم باید میرفتم بیرون، ماندن داخل انعکاس آینه ای براق از شخصی که دیگر متعلق به من نبود عجیب تر از این نمیشد. دیگر نمیتوانستم فرار بکنم، اصلا به کجا بروم وقتی میدانم مقصدی برای من در این دنیای کوفتی وجود ندارد فقط میتونم دامن سیاه روحم را از درون مرداب تکرار به بیرون بکشم. سایه های روی دیوار متعلق به من نبودند اما این من بودم که هر روز داخل کالبدی دیگر چشم باز میکردم، راه میرفتم داخل زندگی های که دیگر برای من نبودند.
عصبی مشتم را به آینه کوبیدم و خودِ دیگرم را شکاندم؛ البته او که نمی‌شکند، این من بودم که شکسته شده بودم و دائماً در حال جابجایی بودم! وَ من چقدر شباهتِ زیادی به سنگ‌هایی داشتم که ناخودآگاه و ناگهانی وارد کفشِ دیگران می‌شد و آن‌ها را می‌آزرد، و چقدر شباهت درون کالبد مسخ شده‌ای من و روحی که مانند یک شبح دنیاها را طی میکرد بود، هر موقع که چشم‌هایم را می‌بستم یک بهشت سیاه تصور می‌کردم، همانجایی که دیگر بیدار نمی‌شدم، همان نقطه تلاقی میان زندگی و مرگ برزخی که بیدار شدن داخلش به مرگ دوباره شباهت داشت.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Neko

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
نوشته‌ها
نوشته‌ها
1,301
پسندها
پسندها
4,217
امتیازها
امتیازها
328
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین