اتمام یافته نمایشنامه‌ی دیوانگان سانفرانسیسکو| زهرا شبان کاربر انجمن کافه نویسندگان

مشاهده فایل‌پیوست 51521
نام اثر: دیوانگان سانفرانسیسکو
ژانر: جنایی، کمدی
نویسنده: زهرا شبان
ویراستار: @الهه خاکی
کارکترها:
هلن بیست و هشت ساله
رز بیست و یک ساله
بیانسه بیست و پنج ساله
کاترین سی و چهار ساله
اِریکا سی ساله
راشِل سی و پنج ساله
ژاکلین سی ساله
فِلور بیست و نه ساله
و پرستاری که در بیمارستان کار می‌کند.
بقیه‌ی شخصیت‌ها فقط اسم‌شان برده می‌شود و در نمایشنامه حضور ندارند.

خلاصه: آن‌ها خودشان هم درست نمی‌دانند به چه جرمی، به آن مکان زجرآور فرستاده شدند! رهایی از یک مجرم، به تنهایی کار راحتی نیست؛ اما وقتی دیوانگان دست به دست هم بدهند قدرت‌شان غیر قابل تصور است... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
صحنه‌ی اول
[ اتاقی با دیوارهای سفید در تیمارستان، با یک پنجره‌ی بزرگ با پرده‌ی آبی کم رنگ و هشت تخت که چهار تخت در سمت چپ اتاق، و چهار تخت در سمت راست اتاق که رو تختی‌های هم رنگ با پرده دارد. هلن و رز و بیانسه به روی تخت‌های سمت راست اتاق نشسته‌اند.]
( راشل با عصبانیت وارد میشود.)
راشل: باز شما سه تا چرا رفتین موهای فلور رو کوتاه کردین؟
هلن: حقش بود.
( رز با پررویی بلند می‌شود و به سمت راشل می‌رود.)
رز: بهت گفت که می‌خواستم خفه‌اش هم بکنم؟
راشل: شماها عقل‌تون رو از دست دادین.
رز: خب اگه عقل داشتیم که تیمارستان نبودیم.
( بیانسه و هلن با صدای بلند می‌خندند سپس رز نیز با آنها هم‌صدا می‌شود.)
بیانسه: راشل جون، بهتر هست تو دخالت نکنی وگرنه... .
راشل: وگرنه چی؟ ها وگرنه چی؟
رز: هیچی، فقط شاید دیگه حتی تیمارستان هم راهت ندن.
راشل: حرف اضافه نزنید.
هلن: فعلاً که تو این‌جا اضافه‌ هستی.
راشل: شما سه تا واقعاً شورش رو در اوردین.
رز: به پر و پای ما نپیچ.
راشل: روانی‌ها گم شید.
هلن: این‌جا هر کی روانی‌تر باشه قوی تر هست.
رز: دقیقاً.
( راشل با عصبانیت از صحنه خارج می‌شود؛ سپس بیانسه و هلن و رز یک‌صدا می‌خندند.)
هلن: این فلور باز رفته همه چی رو به راشل گزارش داده.
رز: من‌ که گفتم بکشیمش.
بیانسه: همین مونده زندانی‌مون هم کنن.
هلن: من هم با رز موافقم، باید کارش رو تموم می‌کردیم.

رز: چون ما تیمارستان هستیم نمی‌تونن زندانی‌مون کنن، پس نمی‌تونن ما رو جایی غیر از این‌جا ببرن؛ بعدش هم از کجا می‌خوان بفهمن ما کشتیم.
( بیانسه کمی فکر می‌کند.)
بیانسه: درست می‌گید باید یه نقشه‌ای بکشیم.
رز: آره فقط نباید کسی بفهمه.
هلن: نگران نباش.
( کاترین با سرخوشی وارد اتاق می‌شود.)
کاترین: خوشگل‌های من چه‌طورین؟
هلن: روانیِ بعدی اومد.
رز: این‌جوری نگو، کاترین بی‌چاره که کاری نداره.
هلن: آره خب.
کاترین: دخترا من یه خبر خیلی خوب براتون دارم.
بیانسه: چی؟
کاترین: نمی‌گم.
هلن: من‌ که گفتم روانیِ؛ یه روانیِ رو اعصاب.
کاترین: هلن تو خیلی بدجنسی، اصلاً من می‌رم بچه‌ام رو بخوابونم.
( سپس کاترین می‌رود روی یکی از تخت‌های گوشه‌ی اتاق و با بچه‌ی خیالی خود بازی می‌کند.)
رز به آرامی می‌گوید: هنوز فکر می‌کنه بچه داره؟
بیانسه: آره شب‌ها که بیدار می‌شم می‌بینم داره مثلاً بچه‌اش رو روی پاش می‌خوابونه، لالایی هم میخونه.
هلن: کاملاً عقلش توی این سن از دست رفته.
رز: طفلی، خدا رو شکر که ما این‌جوری نیستیم.
بیانسه: آره واقعاً خدایا مرسی.
هلن: بگذریم، دیگه ساکت.
بیانسه: هلن می‌گم بهتر نیست از بقیه هم برای کشتن فلور کمک بگیریم؟
کاترین: چی؟ کشتن کی؟
( هلن یک ابرویی برای بیانسه بالا می‌اندازد.)
هلن رو به کاترین: هیچی هیچی، می‌گیم چه کشتن آدم‌ها عادی شده.
کاترین: آها آره... آخ بچه‌ام.
رز: چی شد؟
کاترین: هیچی گشنشه من می‌رم بهش غذا بدم.
بیانسه: باشه برو مواظبش باش.
( کاترین با بچه‌ی خیالی‌اش از صحنه خارج می‌شود.)
( هلن بلافاصله در گوش بیانسه می‌زند. )
( بیانسه با تعجب دستش را روی صورتش می‌گذارد. )
بیانسه: آخ چرا می‌زنی؟
هلن: حقته. تو جلوی دهنت رو نمی‌تونی بگیری؟
رز: تو ببخش.
بیانسه: حواسم نبود ببخشید.
هلن: عیبی نداره ولی حواس‌هاتون رو خوب جمع کنید؛ هیچ‌کس نباید چیزی بفهمه.
رز و بیانسه: باشه.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
هلن: خب بیاین یه نقشه بکشیم تا ببینیم چه‌طور این فلور رو گیرش بندازیم.
بیانسه: برم کاغذ بیارم؟
رز: نه احمق.
بیانسه: خیلی خب من هم شوخی کردم.
رز: آره کاملاً معلوم بود.
بیانسه: ساکت باش.
هلن: می‌شه خفه شید؟
( بیانسه و رز ساکت می‌شوند.)
هلن: خوب گوش کنید.
( هلن بلند می‌شود و رو به روی آن‌ها می‌ایستد.)
هلن: الان به احتمال زیاد فلور داخل حیاط هست.
رز: خب؟
هلن: همه‌مون خوب می‌دونیم فلور شب‌ها دستشویی زیاد می‌ره.
بیانسه: آره خیلی هم می‌ره.
رز: دختره‌ی احمق هر شب با اون دستشویی رفتنش من رو از خواب می‌پرونه.
بیانسه: دقیقاً.
هلن: حالا تنها جایی که می‌تونیم اون رو بکشیم کجاست؟
بیانسه : اه نگو که.
رز: دستشویی آخه!
بیانسه: اه اه.
هلن: این‌قدر اعتراض نکنین؛ اگه جای بهتری می‌دونین بگید.
رز: خب... نمی‌دونم؛ ای بابا، باشه همون دستشویی.
بیانسه: باشه چی‌کار کنیم دیگه چاره‌ای نیست.
هلن: خب حالا باید فکر کنیم که چه‌طور بکشیمش.
( رز بلند می‌شود و کمی فکر می‌کند.)
رز: به نظرم می‌تونیم وقتی که فلور داره می‌ره به سمت دستشویی که داخل حیاط هست، از پشت صداش رو خفه کنیم، بعد بریم پشت درخت‌های حیاط با هر وسیله‌ای که خواستیم بکشیمش و همون‌جا دفنش کنیم.
بیانسه: عالی میشه، دیگه این‌جوری نیازی نیست بریم داخل دستشویی و اون‌جا... اه هیچی هیچی.
هلن: بیانسه تو هم خودت رو با این دستشویی کشتی. من با ایده‌ی رز موافقم، خوشم اومد؛ این‌جوری راحت می‌کشیمش.
رز: فقط یه چیزی!
بیانسه: چی؟
رز: پرستارها رو چی‌کار کنیم؟ این‌جا پر از نگهبان هست.
هلن: اونش با من... .
بیانسه: چه‌طور می‌خوای حل کنیش؟
هلن: الکی که من رو تیمارستان نیاوردن، حتما یکم روانی بودن توی وجودم هست.
( سپس بلند بلند هر سه می‌خندند.)
هلن: فقط نیاز به الکل یا هر چیز بی‌هوش کننده دارم.
بیانسه: من دارم.
هلن: چی؟
بیانسه: خب راستش از اون غرفه‌ی داروهای پرستارها کش رفتم.
رز: چه‌جوری؟
بیانسه: خیلی راحت دو روز پیش وقتی که دستم با شیشه بریده بود رفته بودم دستم رو برام باند بزنن، دو قوطی الکل و قرص خواب‌آور برداشتم.
( هلن یه مشت می‌زند داخل بازوی بیانسه)
هلن: دمت گرم دختر.
بیانسه: بله دیگه ما این هستیم.
رز: حالا برای چی برداشتی‌شون؟
بیانسه: من که روی قوطی رو نخوندم؛ از قوطی‌شون خوشم اومد برشون داشتم، وقتی اوردم دیدم نوشته قرص خواب آور و الکل هست.
رز: ای دیوانه؛ ایول ایول.
هلن: خب حالا با چی بکشیمش ؟
رز: من چاقو زیر تختم دارم با اون می‌کشیمش.
بیانسه: وای جدی؟
رز: آره خب لازم می‌شه.
هلن: از تو باید ترسید.
( زن پرستار پیری وارد صحنه می‌شود )
پرستار: سلام خانوم‌های خوشگل.
هلن: سلام.
بیانسه: سلام.
رز: خداحافظ.
( سپس بلند می‌خندد )
( بیانسه و هلن نیز به او می‌خندند)
( پرستار سری تکان می‌دهد و سینی‌ای که در آن قرص و لیوان آب هست را روی یکی از تخت‌ها می‌گذارد. )
پرستار: بیاین قرص‌هاتون رو بهتون بدم.
رز: ممنون میل شده.
پرستار: من باهاتون شوخی ندارم، سریع‌تر باید بخورین که برم.
هلن: باشه پیری حالا چرا عصبی می‌شی.
بیانسه‌: گناه داره این‌جوری حرف نزنید چاق شده عصبی هست.
( پرستار با عصبانیت لیوان‌های آب را دست آن سه می‌دهد و قرص‌ها را هم کف دست‌شان می‌گذارد.)
پرستار: سریع کوفت کنید.
هلن: قرص‌ها فایده‌ای نداره ها.
رز: راست می‌گه ما که هر چی می‌خوریم دیوونه‌تر می‌شیم.
بیانسه: می‌گم شما هم بیاین از این‌ها بخورین شاید براتون جواب داد.
پرستار: مثل این‌که شما سه‌تا روانی آدم نمی‌شید.
هلن: آدم بودیم، نیازی به تکرار آدم شدن‌مون نیست.
( رز و بیانسه به نشانه‌ی تایید برای هلن دست می‌زنند.)
پرستار: ای دخترهای عجوزه.
هلن: دخترا بخوریم بره، زیاد حرف می‌زنه.
( هم‌زمان هر سه نفر قرص‌ها را داخل دهان‌شان می‌اندازند و آب را سر می‌کشند.)
( پرستار لیوان‌ها را از آن‌ها می‌گیرد و داخل سینی می‌گذارد و با عصبانیت از صحنه خارج می‌شود.)
( بیانسه روی تخت دراز می‌کشد)
بیانسه: آخیش بالاخره رفت.
هلن: قرص‌ها روی شما تاثیری هم داره؟
رز: نمی‌دونم.
بیانسه: فکر نکنم تاثیری داشته باشه.
هلن: آره خب روی دیوانه‌ها تاثیر داره.
رز: به گمونم ما هم که دیوانه نیستیم.
بیانسه: شک نکن.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:

جوجـــه طـــلا

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
نوشته‌ها
نوشته‌ها
13,939
پسندها
پسندها
8,051
امتیازها
امتیازها
453
سکه
14
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین