در حال تایپ دلنوشته اصطبار | نویسنده ح_وفا

دستی می‌کشم بر روی آخرین گلبرگ گل رز؛
بعد از رفتنت پژمرده و افسرده گشته!
با تک‌تک قدم‌هایت، تو هر لحظه و هر ثانیه دورتر و دورتر می‌شدی جانانم، همان‌گونه که تو از جلوی دیدگانم محو شدی؛ همان‌گونه روح‌ بی‌جانم، کالبد شکاف برداشته‌ام را در پسله‌ی آشیان خفناکم جای نهاد و خود به جستجوی قدم‌های محبوبش به راه افتاد؛
می‌دانی توکه رفتی، دیگر کسی نماند که هر صبح گل‌ غنچه‌های عشق‌ کوچک‌مان را باخود ببرد زیر نور آفتاب، کسی نماند که با عشق به گل‌ها برسد و به آن‌ها آب بدهد تا پژمرده نشود. جانانم بعد از رفتنت کلبه‌ی کوچک‌مان شد خانه‌ی ارواح، باغچه‌ی کوچکی که با عشقِ میان قلب‌‌های‌مان آن را درست کردیم و به پای رز‌ها و آفتاب‌گردان‌های کوچک عشق ورزیدیم تا رشد کردند و شکوفتن، کسی نماند تا از آن‌ها مراقبت کند.
جانانم توکه رفتی جنگل سرسبز آرزوهایم جامه‌ی اندوه پاییزی بر تن کردند و دیگر مثل قبل نشد، هیچ چیز مثل قبل نشد؛

آشیان: خانه
پسله: گوشه و کنار
 
آخرین ویرایش:
•○°●‌| به نام خالق واژگان ‌|●°○•°



do.php




نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!
‌‌


پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید.
‌‌

قوانین تایپ دلنوشته


شما می‌توانید پس از 10 پست درخواست جلد بدهید.


درخواست جلد برای آثار

‌‌
پس از گذشت حداقل 15 پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار را انجام بدهید.


درخواست نقد دلنوشته

‌‌
پس از 15 پست میتوانید برای تعیین سطح اثر ادبی خود درخواست تگ بدهید.


درخواست تگ برای دلنوشته


همچنین پس از ارسال 20 پست پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی های لازم نیز انجام شود..


اعلام اتمام آثار ادبی

‌‌
اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود..


درخواست انتقال به متروکه

‌‌‌

○● قلمتان سبز و ماندگار●○

«مدیریت تالار ادبیات»

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
محبوبم، می‌دانی مرا جز تو غمی نیست؟
می‌دانی ندیدنت درد کمی نیست؟
حوالی دلت را رزسیاه خار دار کشیده‌ای جانا،
نمی‌خواهی نزدیک تو و آشیانه‌ای که روزی سهم من بود شوم!
می‌دانم که می‌دانی در این روزهای گس زندگی حالم چگونه است؛
می‌دانی دلبر، دگر تورا نمی‌توانم مثال قبل خوب بشناسم و ادراکت کنم.
فوادت را از سنگ ساخته‌ای، محبوبم مرا مدفون کرده‌ای گویا؟
آبگینه‌هارا خبر دهید، بگویید بیایند.
همسفر نیمه‌ راه‌ من، بیا و خود را اندرون زجاج‌ها بنگر؛
سخن‌هایت، عهد و پیمانت، مهر دردناک نسیان را نگذار برویشان.
یادت بیاور، مگر نگفته‌ای مرا می‌پرستی؟ چه شد حال کافر شده‌ای؟
جانانم، باورم را چرا برده‌ای؟
نمی‌توانم باور کنم... باور نخواهم کرد.

آبگینه: آینه
زجاج: آینه
فواد: قلب
نسیان: فراموشی
 
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:

مَـهـوا

مدیر بازنشسته
نویسنده رسمی ادبیات
مدیر بازنشسته
فرشته زمینی
نوشته‌ها
نوشته‌ها
5,841
پسندها
پسندها
6,465
امتیازها
امتیازها
293
سکه
109
آخرین ویرایش توسط مدیر:
عقب
بالا پایین