[ آنِ دنیا ]

و عشق
اگر با حضور همین روزمرگی ها
عشق بماند !
عشق است . . .

[شاملو]
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
من هرگز بلد نبودم معشوقه ی خوبی باشم ، چون معشوقه های خوب مدام ناخن هایشان را سوهان میکشند و با لاک های رنگی تزئینشان میکنند ،حواسشان به پوست دستشان هست که مبادا زبر باشد و خشک ، من اما ناخن های یکی درمیان کوتاه و بلندم را هرگز سوهان نمیکشم ، حتی گاهی که یکیشان میشکند خودم را لوس نمیکنم و ناراحت نمیشوم ، اضافه هایش را با ناخن گیر میگیرم و بی تفاوت منتظر بلند شدنش می مانم!! خب معشوقه ی خوب نبودن از همین چیزها شروع میشود دیگر ، از بلد نبودن خیلی کارهای دخترانه و ظریف !! مثلأ فکر کن بلد نباشی جوری خط چشم بکشی که به صورتت بیاید ، فقط محض تنوع یک خط کج بیندازی پشت چشمت و ریملت را جوری بزنی که مژه هایت بهم بچسبد و حوصله نداشته باشی جدایشان کنی !! مدام ماسک های جور واجور روی صورتت نگذاری و نگران ریزش مژه و ابروهایت نباشی ! اسم عطرهای مارک و برند های مختلف را بلد نباشی و عطر ساده ی قدیمی ات را بزنی و عین خیالت هم نباشد !! راستی یک چیز مهمتر هم وجود دارد ، اینکه بلد نباشی غذایت را اضافه بیاوری و نصفه نیمه رهایش کنی ...! اصلأ شاید یکی از ویژگی های بارز معشوقه های خوب باکلاس بودن باشد ، اینکه خاکی نباشند و لباس های اتو کشیده و روشن بپوشند ، آرام صحبت کنند ، آرام بخندند ! وقتی آفتاب افتاد توی چشمشان عینک بزنند و بعد که آفتاب رفت عینک را بگذارند روی موهای مرتب و صافشان !! نه مثل من که آفتاب را برای روشن تر شدن رنگ چشمانم دوست دارم و عینک های آفتابی أم گوشه ی خانه خاک میخورد مثل انگشترها و دستبند های مانده در صندوقچه ی کوچکم! من معشوقه ی خوبی نیستم چون حرف های عاشقانه أم کم و کسری زیاد دارد و خیلی چیزها همیشه کنج گلویم قایم میشود که شیشه ی خاص بودنم نشکند ! اصلأ خوب یا بد چه فرقی میکند ، خاصیت آدمها همین است ، بعضی ها بلد هستند معشوقه باشند بعضی ها نه !! اما نابلد ها ، هم خصوصیات مخصوص خودشان را دارند ، ذوق کودکانه و بیخیالی ، خنده های از ته دل و گریه های سریع...سورپرایزهای کوچک و بدون دلیل ، گاهی هم پرخاشگری های از سر دلتنگی و غم .نابلد ها رفتارهای عجیبی دارند ! ..... من معشوقه ی خوبی نیستم اما یک نفر من را با تمام نابلدی هایم خیلی دوست دارد ... خیلی !!❤️
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
میگذارمَت روی چشمانم‍
و این شهر را با تو قدم میزنم
مجبورشان میکنم
تا برایِ دوست داشتنمان اسپند دود کنند!
کور شود چشمِ حسودان...
لال شود زبانِ بدخواهان...
#علی قاضی نظام
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

آناشید

نویسنده رسمی ادبیات
نویسنده رسمی ادبیات
مدیر بازنشسته
نوشته‌ها
نوشته‌ها
3,248
پسندها
پسندها
6,605
امتیازها
امتیازها
388
بوی رفتن می آید
نمیدانم بهار میرود تا تیر نبودنت قلبم را به درد آورد
یا میرود تا تابستان را داغتر بسوزم در گرمای عشقت....

من در هفت سین بهاری ام از خدا خواسته بودمت تا محول کند احوال دل بیقرارم را....

چه شده پس که با رفتن بهار حال دلم رو به شادی نمیرود .....

کاش می آمدی و چشمانم را با تیر نگاهت روشن میکردی...
حال که نیستی تیر غمت قلبم را زخم زده .....
من خسته ام از رفتن های تکراری
بیا و زندگیم را تازگی ببخش....
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین