[صدف درویش نژاد] کارگاه داستانک نویسی

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Lidiya
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
مشاهده فایل‌پیوست 55095
با سلام
کاربر گرامی @صدف درویش نژاد

با شرکت در کارگاه آموزش داستانک نویسی می بایست تمرینات محوله به خود را در این تاپیک قرار دهید.


_ مدرس @PAWRISSAW


_ دوره ی آموزشی تابستان 1400 _
?لطفا از ارسال هرزنامه خودداری کنید?
با پایان دوره تاپیک بسته خواهد شد.
 
آخرین ویرایش:
از آخرین شبی که با به تصویر کشیدن های عاشقانه هایت سحر شد ساعت ها گذشته...
از سومین روزی که بی‌خبر به پایان می‌رسد؛ دقایقی می‌گذرد.
گویی عقربه های ساعت هم حس رقیبانه به خود گرفتند.
نمی‌دانم حالت چیست؟!
از حال و هوای دل دریایی ات خبر ندارم.
خدا خدا میکنم حال دریا خوب باشد و کاپيتان سالم و سلامت.
مدام زمزمه کنان درحال چک کردن گوشی ام هستم.
معنای یک کلمه با جانم عجین می‌شود.
انتظار...
انتظاری از جنس صبر
انتظاری از جنس دلتنگی
نگرانی، مثل ویروسی کشنده سرتاپایم را درگیر خودش کرده است.
حس و حال این روزها برایم همانند آفتاب غربتِ غروب جمعه است‌.
امشب هم می‌گذرد؛ اما دلم میدان نبرد و تک تک سلول های مغزم سربازان میدان نبردی هستند، که بر سر دلتنگی و آمدنت سرسختانه در حال مبارزه هستند.
حالا میفهمم دنیا یعنی: (ترکیب ناهمگونی از این احوالات).
باهمین فکر و احوالات چشمانم گرم خواب شد؛ اما در قلبم با حسی شورانگیز به امید فردا، خبری از جانان.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
گرمای هوا طاقت فرسا بود.
درآن کویر داغ بی آب و علف هیچ امیدی برای زنده ماندنش نبود.
ل*ب هایش از شدت گرما و عطش ترک خورده بود.
به جرعه آب درون بطری اش نگاهی انداخت.
زبانش را به سختی روی لبانش کشید و آه غمناکی از عمق وجودش به سر داد.
هوا گرم بود....
تابش پرتو طلایی داغ خورشید بر روی شن ها پاهایش را اذیت می‌کرد.
یاد بی‌بی افتادم که میگفت: (ننه مبادا تو سختی ها از خدا غافل شی، این روز های سخت هم دووم نمیارن.
ننه ارزش مرد به همین سختی کشیدناشه مرد بار میای )
هميشه حرف های بی بی مرحم دل غم کشیده اش بود.
سرش را رو به آسمان بالا گرفت....
شدت گرما هم کم تر میشد....
گویی خورشید هم دلش به درد آمده بود.
چشمانش خیره به آخرین قطره های بلوری آب بود.
آخرین بلور هایی که به جانش بسته بودند.
ل*ب هایش...
ل*ب های خشکیده ایی که سخت در تب و تاب قطره های بلوری بودند.
در همین حین صدایی توجهش را به خود جلب کرد....
 
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین