در حال تایپ داستانک کرونا | سارا مرتضوی

نام اثر: کرونا
نام نویسنده: سارا مرتضوی
ناظر: @MAHWNAZ
ژانر: اجتماعی

خلاصه: این داستان روایتی از یک تصادف است که از زاویه دیدهای مختلف به نمایش گذاشته می‌شود.
 
آخرین ویرایش:
مشاهده فایل‌پیوست 64050نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب "انجمن کافه نویسندگان" برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!


پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید.

قوانین تایپ داستانک در انجمن کافه نویسندگان


شما می‌توانید پس از ۵ پست درخواست جلد بدهید.

درخواست جلد

پس از گذشت حداقل ۷ پست از داستانک، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد داستانک بدهید. توجه داشته باشید که داستانک های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار را انجام بدهید.

درخواست نقد

پس از ۷ پست میتوانید برای تعیین سطح اثر ادبی خود درخواست تگ بدهید.

درخواست تگ


همچنین پس از ارسال ۱۰ پست پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی های لازم نیز انجام شود...

اعلام اتمام آثار ادبی


اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود...

درخواست انتقال به متروکه

مشاهده فایل‌پیوست 64049

°|کادر مدیریت ادبیات انجمن کافه نویسندگان|°
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
پارسال زن میانسالی به نام مریم با خودرو به جلوی ورودی سوپر مارکت محله که اسباب‌بازی سکه‌ای قرار داشت کوبید و همچنین با پنجره‌ی کناری کافی‌شاپ و یک مرد تصادف کرد.

فروشنده سوپری
«اگه امروز بتونم یه تومن کاسبی کنم، می‌تونم قرضم به آقا رضا رو بدم. لعنت به کرونا، کار و کاسبی‌مون رو مختل کرد! مدام وضعیت قرمز اعلام می‌کنن مردم می‌ترسن. خفه شدیم تو این ماسک‌ها! نمیشه نفس کشید. چه خاکی به سرم بریزم؟ مشتری‌ها کم شدن، پول اجاره‌ی مغازه رو باید بدم. این مداح نامرد رهن و اجاره رو هم بیش‌تر کرده... .
زنی وارد مغازه می‌شه، دو تا چیپس برمی‌داره، از من سکه می‌خواد. برای اسباب‌بازی که بیرون گذاشتم. دخترش مدام نق می‌زنه. وای من متنفرم از بچه‌ی لوسِ نق‌نقو»»

زن خریدار
«امیدوارم جواد ماسکش رو بزنه، اوضاع خطرناکه.
- مامان، من می‌خوام سوار اسب بشم؟
به دست دختر چهار ساله‌ام نگاه می‌کنم که به اسباب‌بازی سکه‌ای اشاره می‌کنه. سکه‌ایه. با هم می‌ریم توی سوپری که سکه بگیرم. ناگهان صدای بدی می‌شنوم. صدای برخورد. آنا از ترس جیغ می‌زنه. سریع بیرون میرم که یه پراید سفید می‌بینم. اسباب‌بازی سکه‌ای کج شده و به زمین افتاده. سریع آنا را به داخل مغازه می‌برم که این صحنه‌ی دلخراش رو نبینه.»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:

سارا مرتضوی

مترجم آزمایشی
رمان‌خـور
نویسنده افتخاری
مقام‌دار آزمایشی
فرشته زمینی
نوشته‌ها
نوشته‌ها
1,496
پسندها
پسندها
4,897
امتیازها
امتیازها
328
سکه
2,459
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین