چند توصیه برای نوشتن داستان کارآگاهی

1⃣ خواننده و کارآگاه داستان بايد از شانس برابری برای حل معما برخوردار باشند. همه‌ی سرنخ‌ها بايد به طور واضح عنوان و توصيف شوند.

2⃣ به جز آن دسته از حقه‌هایی که مجرم اصلی داستان به کارآگاه می‌زند، نويسنده حق ندارد خواننده‌ی خود را گمراه کند.

3⃣ داستان کارآگاهي بايد يک کارآگاه داشته باشد و يک کارآگاه هم تا زمانی که کارآگاهی نکند، کارآگاه نيست. او بايد شواهد و قرائن را جمع‌آوری کند و از طريق آن ها به کسی برسد که در فصل اول دست به جنايت زده است. چنان‌چه کارآگاهی قادر به کشف معما از طريق تحليل صحيح شواهد به دست آمده نباشد، مثل يک بچه مدرسه‌ای است که جواب مسئله ریاضی‌اش را از حل‌المسائل پيدا می‌کند.

4⃣ دستِ مجرم بايد به واسطه استنتاج‌های منطقی رو شود؛ نبايد اين کار اتفاقي يا به واسطه اعترافی بی‌دليل صورت بگيرد. اين‌طور معما حل کردن مثل اين می‌ماند که خواننده را بفرستيد شکار غاز وحشی و بعد وقتی که خسته و کوفته برگشت، به او بگوييد: «راستی غاز تو دست منه.»

5⃣ معمای داستان بايد با روش‌های کاملاً طبيعی حل شود. استفاده از روش‌هایی مثل احضار روح و خواندن ذهن و گوی بلورين و مشابه اين‌ها ممنوع است. خواننده زمانی شانس شرکت در بازی را دارد که قوه ادراکش را با يک کارآگاه معقول و منطقی مقايسه کند ولی اگر قرار باشد خواننده با عالم ارواح و بعد چهارم متافيزيک رقابت کند، از همان اول شکست خورده است.

ادامه دارد...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

TELMATELMA عضو تأیید شده است.

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
مدیر بازنشسته
نوشته‌ها
نوشته‌ها
9,051
پسندها
پسندها
7,014
امتیازها
امتیازها
503
سکه
66
6⃣ بهتر است مجرم در نظر اول مبرا به نظر برسد؛ کسی که در حالت عادی مورد اتهام قرار نگيرد.

7⃣ نبايد آخر داستان معلوم شود که جنايتِ رخ‌داده، در واقع خودک*شی يا حادثه بوده است. پايان دادن يک ماراتن کارآگاهی با چنين فرودی، اغفال کردن خواننده‌های خوش‌قلبی است که به شما اعتماد کرده‌اند.

8⃣ مجرم اصلی داستان، نبايد يک جنايتکار کار کشته و گرگ باران ديده باشد. سر و کله زدن با جانی‌ها و راهزن.ها کار پليس محلی است نه نويسنده و کارآگاه‌های خصوصیِ بااستعداد. جنايت زمانی واقعاً جذاب است که به دست يک آدم ظاهرالصلاح که به خاطر اعمال خيريه‌اش معروف است، انجام شود.

9⃣ و حالا براي اين که مفاد اين عهدنامه زوج شود، در اين جا فهرست کوتاهي از مواردي را ذکر می‌کنم که هر نويسنده‌ی شرافتمندی از آن‌ها دوری می‌کند. اين موارد بارها در ادبيات جنايی استفاده شده و برای هر خواننده‌ی واقعیِ داستان‌های کارآگاهی کاملاً شناخته شده‌اند. در واقع استفاده از آن‌ها مترادف است با بی‌ذوقی نويسنده:
الف) کشف مجرم به وسيله مقايسه مارک ته سيگارهای يافت شده در صحنه جنايت، با سيگارهايی که متهمان می‌کشند.
ب) احضار روح جعلی برای ترساندن مجرم و وادار کردن او به اعتراف.
پ) سگي که پارس نمی‌کند و نشان می‌دهد مجرم در واقع يک آشناست.
ت) داروهايی که مجرم را وادار به اعتراف می‌کند.
خ) استفاده از دستگاه دروغ‌سنج و هر روش نخ‌نماشده ديگری که به دفعات در داستان‌های کارآگاهیِ قديمی مورد استفاده قرار گرفته است. با پرهيز از اين روش‌های کشف جرم، داستان کارآگاهی خود را نجات دهيد.

منابع:
مجله امريکن، نوشته ويلارد هانتينگتون رايت. ترجمه فرزين سوری✨
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین