دفتر تمرین نویسندگی | یسنا کاربر انجمن کافه نویسندگان

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع یسنا
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
مشاهده فایل‌پیوست 87125
بسم الرحمن

نویسنده‌ی محترم @یسنا
در این تاپیک،
تمرینات محول شده از سمت کارگاه آموزش نویسندگی را قرار دهید.
امید است که روند کار مورد رضایت شما قرار گیرد.
? از ارسالِ پست اسپم خودداری نمایید.

با تشکر
|مدیریت بخش کتاب|​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تمرین اول
از لحظه‌ای که وارد بیمارستان شدم و روپوش سفید را بر تن کردم تمام حواسم را به خود جلب کرد، روی صندلی فلزی متصل به هم نشسته بود؛ تسبیح سبز رنگی از دست راستش آویزان و تنها گردی صورت سبزه‌فامش و دست‌هایش تا مچ معلوم بود.
قرآن کوچکی را میان کف دست‌هایش گرفته و از فاصله بیست متری فقط ل*ب‌های گوشتی بی‌رنگش تکان می‌‌خورد.
چشم‌های سیاهش هر از گاهی از آیات قرآن دل می‌کند و به انتهای راهرو، به اتاق عمل دوخته می‌شد و اشک روی گونه‌های برجسته‌اش قل می‌خورد و انگار که چیزی را به خاطر آورده دوباره قرآن می‌خواند.
هر بار که از جلویش رد می‌شدم دلم می‌خواست کنار این زن قد کوتاه که هیکل چاقش را زیر چادر مشکی پنهان کرده بنشینم و صدای گرمش را بشنوم اما او آنچنان در دنیای خود غرق بود که نتوانستم مزاحم خلوتش شوم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تمرین اول
از لحظه‌ای که وارد بیمارستان شدم و روپوش سفید را بر تن کردم تمام حواسم را به خود جلب کرد، روی صندلی فلزی متصل به هم نشسته بود؛ تسبیح سبز رنگی از دست راستش آویزان و تنها گردی صورت سبزه‌فامش و دست‌هایش تا مچ معلوم بود.
قرآن کوچکی را میان کف دست‌هایش گرفته و از فاصله بیست متری فقط ل*ب‌های گوشتی بی‌رنگش تکان می‌‌خورد.
چشم‌های سیاهش هر از گاهی از آیات قرآن دل می‌کند و به انتهای راهرو، به اتاق عمل دوخته می‌شد و اشک روی گونه‌های برجسته‌اش قل می‌خورد و انگار که چیزی را به خاطر آورده دوباره قرآن می‌خواند.
هر بار که از جلویش رد می‌شدم دلم می‌خواست کنار این زن قد کوتاه که هی*کل چاقش را زیر چادر مشکی پنهان کرده بنشینم و صدای گرمش را بشنوم اما او آنچنان در دنیای خود غرق بود که نتوانستم مزاحم خلوتش شوم.
سلام عزیزدل
ممنون که اهمیت دادی به حرفم و تمرین رو انجام دادی♥️
یه چندتا نکته بگم
من گفتم توصیف عینی
اصلا خودتون رو دخیل نکنید
شبیه یه گزارش بنویسین
برای توصیف عینی هر چقدر وجود یه توصیفگر کمتر دیده بشه، درک متن برای مخاطب بهتره
تمرین اول
از لحظه‌ای که وارد بیمارستان شدم و روپوش سفید را بر تن کردم تمام حواسم را به خود جلب کرد،
اینجا کاملا خودت رو دخیل کردی
میدونم سخته شبیه گزارش نوشتن ولی فعلا لازمه
روی صندلی فلزی متصل به هم نشسته بود؛ تسبیح سبز رنگی از دست راستش آویزان و تنها گردی صورت سبزه‌فامش
لقمه رو دور دهان خودت نباید بچرخونی
میتونی بگی تسبیح سبز رنگ
برای توصیف عینی جملات کوتاه و واضح باشن خیلی بهتره
و دست‌هایش تا مچ معلوم بود.
قرآن کوچکی را میان کف دست‌هایش گرفته و از فاصله بیست متری فقط ل*ب‌های گوشتی بی‌رنگش تکان می‌‌خورد.
تکون نباید بخوره
چشم‌های سیاهش هر از گاهی از آیات قرآن دل می‌کند و به انتهای راهرو، به اتاق عمل دوخته می‌شد و اشک روی گونه‌های برجسته‌اش
اشک نه
قل می‌خورد و انگار که چیزی را به خاطر آورده دوباره قرآن می‌خواند.
خواندن نه
هر بار که از جلویش رد می‌شدم دلم می‌خواست کنار این زن قد کوتاه که هی*کل چاقش را زیر چادر مشکی پنهان کرده بنشینم و صدای گرمش را بشنوم
صدا؟ نه عزیزم باید ثابت مثل یه عکس یل محسمه
اینو باید توصیف کنی
اما او آنچنان در دنیای خود غرق بود که نتوانستم مزاحم خلوتش شوم.
خب این همون تمرینی بود که گفتم از یه شخص که ازش متنفرین بنویسین؟ که یه گوشه فیگور گرفته و نشسته؟
این برای اکسپرسیونیستی یه شخص فرعی خیلی خوب و عالی بود
کسی که ازش متنفرین باید جوری توصیفش کنین که این حس تنفر شما با دیدن فرد با مخاطب منتقل بشه عزیزم♥️
اگه بازم متوجه نشدی بقیه دفتر تمرین ها رو ببین، با توجه به تمرین هر نفر جدا براش توضیح دادم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین