اتمام یافته ترجمه رمان تعهد تاریک |پرستو کاربرانجمن کافه نویسندگان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

ناظر: @آتـریـسـا
نام رمان:
تعهد تاریک
نام انگلیسی: Dark promise
نام نویسنده:جولیا کرین و تالیا جگر
ویراستار: @آیلـی<br />

ژانر:فانتری و رمانتیک
ترجمه:پرستو

خلاصه رمان خارجی تعهد تاریک: رایلی دختری است که دوستان عالی و خانواده دوست داشتنی دارد. او هر آنچه که بخواهد را دارد اما در آستانه شانزدهمین سالگرد تولدش دنیای کوچک او به لرزه افتاد چرا که غریبه‌ای که ادعا می‌کند مادر واقعی اوست با یک راز پدیدار می‌شود... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

DAC8B471-2654-4D79-B30A-774387F7ABF1.jpeg



مترجم عزیز، ضمن خوش‌‌آمد گویی و سپاس از انجمن کافه نویسندگان برای منتشر کردن رمانترجمه‌ شده‌ی خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ ترجمه‌ی خود قوانین زیر را با دقت مطالعه فرمایید.

قوانین تالار ترجمه

برای درخواست تگ، بایست تاپیک زیر را مطالعه کنید و اگر قابلیت‌های شما برای گرفتن تگ کامل بود، درخواست تگ‌‌ترجمه دهید.

درخواست تگ برای رمان در حال ترجمه

الزامی‌ست که هر ترجمه، توسط تیم نقد رمان‌های ترجمه شده؛ نقد شود! پس بهتر است که این تاپیک را، مطالعه کنید.

درخواست نقد برای رمان در حال ترجمه

برای درخواست طرح جلد رمان ترجمه شده بعد از 20 پارت، بایست این تاپیک را مشاهده کنید.

درخواست جلد

و زمانی که رمان ترجمه‌ی شده‌ی شما، به پایان رسید! می‌توانید در این تاپیک ما را مطلع کنید.

اعلام اتمام ترجمه

موفق باشید.

مدیریت تالار ترجمه
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مقدمه
آزورا پنهان در لابه‌لای درختان ایستاده بود و دخترش را از دور تماشا می‌کرد همان‌گونه که او بارها این‌کار را در گذشته انجام داده بود. موهای طلائی دخترش زیر نور خورشید می‌درخشید و صدای خنده‌های او در نسیم می‌پیچید. او با عجله به سمت پایین پیاده رو جایی که ماشین منتظرش بود رفت. آزورا بسیار دور بود که بتواند چشمان آبی و درخشان دخترش را ببیند اما او آن‌ها را خوب می‌شناخت. انسان‌ها او را رایلی صدا می‌کردند. انسان‌هایی که والدین او شدند به فرزند آزورا خانه‌ی زیبا، عشق و شادی دادند و او را مثل فرزند خودشان دوست داشتند. آن‌ها نمی دانستند که رایلی دختر خودشان نیست.وقتی آزورا روزی را به یاد آورد که برای محافظت از فرزندش او را رها کرده بود، اشک از چشمانش سرازیر شد. درد زیادی را از آنچه که در سخت‌ترین تصمیم زندگی‌اش گرفته بود متحمل می‌شد. و هم‌اکنون تقریباً شانزده سال گذشته بود و زمان دگرگونی رایلی فرا رسیده بود. این دختر باید تغییر را شروع کند و نمی‌فهمد چرا؟ او به یک راهنمایی نیاز داشت. او نیاز داشت که بداند چه اتفاقی در شرف وقوع بود‌. اما بسیار مهم بود که آزورا او را امن نگه دارد قبل از این‌که پریان تاریکی او را پیدا کنند.
بعد از این که فرزند او با یک نشان از آرورین‌ها ( اهل شفق قطبی ) بر روی صورتش متولد شد از داشتن فرزند خاص خود بسیار خوشحال شد.پریان آرورین بسیار کمیاب هستند. آخرین آرورین دویست سال قبل از فرزند آزورا به دنیا آمده بود و یک پری عالی و قدرتمند شده بود. این علامت به این معنی است که توانایی رایلی بسیار قدرتمندتر از پریان دیگر است. آزورا از به دنیا آمدن دختر گران‌بهایش غافلگیر شده بود اما در بحبوحه خوشحالی، او می‌دانست که علامت کوچک ستاره‌ای شکل بر روی پیشانی نوزادش نیروی شر را به سمتشان می‌کشد.
تنها چند ساعت از تولد رایلی گذشته بود که اجنه تاریکی از علامت کودک باخبر شدند و مانند سگ شکاری که بویایی قوی دارد در برابر آزورا پدیدار شدند و همسر ابله او را متقاعد کردند که کودک را در عوض دسترسی آن‌ها به جادوی سیاهشان معامله کند. همسر او همیشه تشنه قدرت بود و این نمی‌توانست جلوی حرکتش را بگیرد. آزورا با انزجار فکر کرد همسرش حتی به قیمت دختر تازه متولد شده‌اش خواهان قدرت است. آزورا می‌دانست که باید برای حفاظت از فرزندش او را با یک انسان عوض کند. در دنیای انسان‌ها دخترش شانس بیشتری برای زندگی دارد.آن‌ها چیزی از جن و پریان و مخصوصاً در مورد آرورین‌های کمیاب نمی‌دانند. بنابراین آن‌ها بخاطر قدرتشان جایزه گرفتند و توانایی آن ها در به ارمغان آوردن صلح توسط نیرویشان مورد احترام قرار گرفت.وقتی همسرش درحال بحث کردن در مورد شرایط توافق خود با اجنه تاریکی بود، آزورا فرزندش را در پتو پیچید و از پنجره خارج شد او به جست‌وجو نوزادی پرداخت که در شرف مرگ بود. اگر این توانایی غیر عادی در حس کردن وقوع مرگ انسان‌ها را نداشت ممکن بود که نتیجه بدتری به دنبال داشته باشد و دخترش را برای همیشه از دست بدهد. آزورا نه تنها برای این توانایی‌اش از خدا شاکر بود بلکه برای توانایی اش در ناپدید شدن هم شکرگزار بود بنابراین کسی متوجه حضور پنهانی آزورا در اتاق بیمارستان نمی‌شد. کسی ندید نوزاد مرده انسان را از تخت خواب سیم و لامپ دارش (دستگاهی که نوزادن بیمار را درونش قرار می دهند) برداشت و با دختر دلبندش جابه‌جا کرد. کودک انسان دقایقی بیش از جابه‌جایی زنده نماند.
و آزورا می‌دانست که این اتفاق می‌افتد. آزورا به خانه برگشت و علامتی مثل علامت مادرزادی فرزندش به روی پیشانی نوزاد مرده ایجاد کرد. علامتی که نشانه حکم مرگ فرزندش بوده است و این تنها راه حفاظت از دختر کوچکش بود. آزورا نوزاد را پیش همسرش و اجنه تاریکی برد که همچنان در آشپزخانه او نشسته بودند و گویی در مورد سرنوشت یک نوزاد بحث نمی‌کنند. زمانی که فهمید مرگ طبیعی نوزاد را باور کردند نفس راحتی کشید. او فقط فرزندش را در این روز از دست نداده بود همسر آزورا از رفتار خودش سرافکنده بود که به عنوان یک پدر تصمیم داشت فرزند خود را بفروشد یا به خواسته خود با شرایط اجنه تاریکی موافقت کند. همسر آزورا ناپدید شد. آزورا در یک عصر همه چیز را ازدست داد. در سال‌های بعد آزورا از دور شاهد بزرگ شدن رایلی بود اگرچه تسلیم شدن آزورا سخت‌ترین کاری بود که تا به حال انجام داده بود اما فقط این مهم بود که دخترش در امان است. و هم‌اکنون او در شرف تغییر کردن بود. وقتی تغییرات رایلی کامل شود پریان دیگر می‌توانند ببینند او هم یک پری است. بعد از این‌که علامت مادرزادی را ببینند آنها هم می‌فهمند که او فقط یک پری نیست و او یک پری آرورین است و این موضوع او را به خطر می‌اندازد. آزورا مجبور شد نزد دخترش برود و به او هشدار دهد که قرار است چه اتفاقی می‌افتد اما چگونه؟
 
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین