شیوههای شخصیتپردازی
نویسنده ممكن است برای شخصیتپردازی در داستان سه شیوه را در پیش بگیرد:
اول، بیان و اراده ی صریح شخصیتها با یاریگرفتن از شرح و توضیح مستقیم و شفاف. به تعبیر دیگر نویسنده با شرح و تحلیل رفتار، اعمال، خصلت و افكار شخصیتها آدمهای داستانش را به خواننده معرفی میكند یا از زاویه دید شخصی در داستان خصوصیات و رفتارهای شخصیتهای دیگر داستان توضیح داده میشود و اعمال آنها مورد تفسیر و تعبیر قرار میگیرد. موفقیت در نحوه ی ارائه ی صریح شخصیتها بسته به خصوصیات شخص راوی یا «ویژگیهای نویسنده ی دانای كل است.» (همان : 87) رمان كلاغها و آدمها اثر جمال میرصادقی به شیوه ی دانای كل محدود به ذهن شخصیت اصلی روایت میكند و شوهر آهو خانم اثر علی محمد افغانی با چنین شیوهای نوشته شده است و شخصیتهای داستان را نویسنده ی دانای كل با شرح و تفسیر ارائه داده است. این روش از امتیاز وضوح و ایجاز در شخصیتپردازی برخوردار است اما این روش به تنهایی نمیتواند به كار رود چرا كه در داستان با وجود شخصیت باید عملی باشد و خصوصیات خلقی و روحی در برخورد با حوادث مشخص و برجسته شود.
دوم، ارائه ی شخصیتها از طریق «عمل آنها با كمی شرح و تفسیر یا بدون آن». این گونه نشان دادن شخصیتها از مختصات روش نمایشی است، زیرا از طریق اعمال و رفتار اشخاص است كه آنها را میشناسیم در صحنه ی تأتر یا نمایش هنرپیشه با رفتار و گفتار خود را به ما معرفی میكند و در داستان و رمان نیز از طریق اعمال و گفتار شخصیتهاست كه خواننده به ماهیت آنها پی میبرد. «اغلب نویسندگان ترجیح میدهند از روش نمایشی در پرداخت شخصیتهایشان استفاده كنند.» و به جای گفتن، آن را تصویر كنند.
سوم، ارائه ی درون شخصیت، بیتعبیر و تفسیر. نویسنده بازتاب خصوصیات درونی و پیچیده یك انسان را در اثر خود نشان میدهد.به این ترتیب با نمایش عملها و واكنشها و عواطف درونی شخصیت خواننده به طور غیرمستقیم شخصیت داستان را میشناسد. رمان «جریان سیال ذهن» از این روش پیروی میكند و عمل داستانی در درون این شخصیتها به وقوع میپیوندد و «خواننده به طور غیرمستقیم در جریان شعور آگاه و ناآگاه شخصیتهای داستان قرار میگیرد.» رمان «شازده احتجاب» هوشنگ گلشیری از این نوع است.
شخصیتهای داستان ساخته و پرداخته دست نویسنده است كه گاه ما با تشابه آنها در عالم واقع روبرو بودهایم و گاه هیچ شناختی نداریم. در هر دو حال میدانیم كه شخصیتها نتیجه ی مشاهده و تجربه نویسنده است و باید در محیط و حیطه ی داستان قابل قبول جلوه كند.
شخصیتهای ایستا، شخصیتهای پویا
شخصیتهای قصه، داستان، رمان را میتوان از جنبههای مختلف تقسیمبندی كرد. از جمله ی این تقسیمبندیها، گروه شخصیتهای ایستا و گروه شخصیتهای پویا (متحول) هستند كه به آنها میپردازیم.
شخصیتهای ایستا[1]
شخصیتی كه در داستان تغییر نكند یا اندك تغییری پذیرد «به عبارت دیگر در پایان داستان همان باشد كه در آغاز بوده است.» (همان: 93) به طوری كه حوادث داستان بر او تأثیر نكند و در صورت تأثیر تغییری اندك یابد.
به عنوان نمونه «خورشید شاه» قهرمان داستان «سمك عیار» با همه ی تحولاتی كه پشت سر میگذارد باز در پایان داستان همان شخصیت آغاز قصه را دارد.
شخصیت پویا[2]
شخصیتی كه مداوم در طول داستان، دچار تغییر و تحول شود و جنبهای از شخصیت او، عقاید و جهانبینی او یا خصلت و خصوصیات شخصی او دگرگون شود. این دگرگونی در شخصیت ممكن است عمیق یا سطحی و پیشپا افتاده، پردامنه یا محدود باشد. ممكن است در جهت سازندگی شخصیتها یا تخریب و ویرانگری آنها عمل كند. یعنی در جهت متعالیكردن فرد یا در زمینه ی تباهی و نابودی او پیش برود. این تغییر اساسی و حائز اهمیت است و تغییر لحظهای و زودگذر نیست كه حالت یا عقیده شخص را دگرگون نماید.
به طور نمونه «خالد» شخصیت رمان «همسایهها» اثر احمد محمود شخصیتی پویا و متحول است حوادثی كه برای او اتفاق میافتد به كلی شخصیت او را دگرگون مینماید.
شاهكارهای ادبی اغلب دارای شخصیتهای پویا هستند. شخصیتهای آنها در سیر حوادث تغییر و تحول مییابد. در واقع از قانون طبیعت و زندگی بشری پیروی میكنند و متحول میشوند. انسان چون موجودی پویا است. وقایع و اوضاع اجتماعی باعث تغییر در ابعاد شخصیتی او میگردد و او را تحت تأثیر قرار میدهد. رمان نمایشگر این تغییر و دگرگونی است. البته در هر داستانی نمیتوان انتظار تحول شخصیتها را داشت. در داستان كوتاه مجالی برای این امر نیست و در صورت تغییر اغلب شخصیت اصلی رمان متحول میشود و شخصیتهای دیگر داستان كمتر مجال دگرگونی دارند. بنابراین در «اغلب داستانهای كوتاه ممكن است شخصیتهای ایستایی باشند.» (همان: 95) كه در طول داستان خصوصیاتی ثابت داشته باشند یا اندك تغییری یابند. در داستانهای بازاری، جنایی و پلیسی تغییرات در شخصیتها اغلب سرسری، كاذب و ناگهانی است و صرفاً برای رضایت خواننده و پایان خوشی است كه داستان پیدا میكند. این چنین تغییرات كمتر باوركردنی و معقول به نظر میرسد. برای قانعكردن خواننده باید سه عامل مهم، یعنی امكانات شخصیت، اوضاع و احوال و مقتضیات زیستی محیط و زمان را درنظر گرفت. تغییر و تحول شخصیت باید سه اصل را داشته باشد:
1- تغییرات و دگرگونیها باید در حد امكانات آن شخصیتی باشد كه این تغییرات را موجب میشود.
2- تغییرات باید معلول اوضاع و احوالی باشد كه شخصیت در آن واقع است.
3- زمان كافی برای انجام این تغییرات وجود داشته باشد تا به تناسب درجه اهمیت آن تغییرات باوركردنی جلوه كند. پس تغییر باید اساسی صورت گیرد و زمان در آن بسیار مهم است. چرا كه تغییر ناگهانی در نظر خواننده باوركردنی و واقعی نیست.
آخرین ویرایش توسط مدیر: