نشست ناتورالیسم _ صادق چوبک | اختصاصی انجمن کافه نویسندگان

سلام خدمت همگی
این نشست یکم متفاوت با نشست‌های دیگه هست
میخوام در این نشست درباره مکتب ناتورالیسم صحبت کنم و باهم? اگه علاقه داشتید، مولفه‌های این مکتب رو در آثار نویسنده عزیز، صادق چوبک بررسی کنیم.
برای نشست نیازی نیست اعلام آمادگی کنید یا زمان خاصی آنلاین بشید
توضیحات رو یا به صورت ویس یا به صورت متن در اختیارتون میذارم و بعد می‌تونید اگه سوالی داشتید، بپرسید ?
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
سلام‌ها به شما عزیزان
ممنون از اینکه تاپیک رو دنبال می‌کنید
تصمیم این بود که به صورت ویس مطالب رو در اختیارتون بذارم ولی متاسفانه حال آنچنان مسائدی ندارم و ممکن بود ویس اذیتتون کنه پس تایپ کردم.


عرض کردم که در این نشست قراره درباره مکتب ناتورالیسم و صادق چوبک صحبت کنم، چون حجم مطالب زیاده پس فرض رو بر این میذارم که با صادق چوبک و نوشته‌هاش آشنا هستید (تقاضا دارم قبل از شرکت یا خواندن مطالب این نشست، نگاه کوتاهی به زندگینامه و معرفی آثار صادق چوبک بندازید)

بازهم فرض رو بر این میذارم که با داستان‌هاش آشنا هستید پس فقط نام می‌برم و تحلیل می‌کنیم.

خب مکتب ناتورالیسم چیه؟ ناتورالیسم به معنای طبیعت گرایی گستره وسیعی داره ولی منظور ما تو این نشست مکتب ادبی هست که اواخر قرن ۱۹ بر ادبیات اروپا حاکم بود. ناتورالیسم از دل رئالیسم بیرون اومد و با وجود شباهت‌های زیادی که باهم دارن میشه گفت ناتورالیسم نوعی رئالیسم افراطی هست.
بنیانگذار این مکبت امیل زولا بود که با دوستانش در گروه مدان، این مکتب رو تدوین و منتشر کرد.
مدان اسم ملکی بود که مالکش زولا بود، اون دوستان نویسنده‌اش رو مثل پولانسکی و موپاسان و... رو اونجا جمع می‌کرد
این گروه هسته اصلی ناتورالیسم فرانسوی بود و برای پیروی از مکتبشون اثری تالیف کردن به نام شب‌های مدان که هر نویسنده یکی از اون داستان‌های مجموعه رو نوشته بود.


ناتورالیسم بعد از انقلاب صنعتی تو اروپا و بعد از جنگ جهانی اول به وجود اومد. در زمانی که علم گرایی به شدت رواج پیدا کرده و بشر غرق تو این علم گرایی شده بود اوتقدر که فکر می‌کرد علم به زودی قراره تک تک مشکلاتشون رو حل کنه، مشکل مرگ رو حل کنه، وجود خدا رو کاملا اثبات کنه و خوشبختی بشر رو تضمین کنه البته این خوشبینی فقط تا جنگ جهاتی اول ادامه پیدا کرد و در این جنگ ضربه خورد ولی تو این دوره که علم گرایی افراطی بود، مکتب ناتورالیسم به وجود اومد


یعنی از اونجایی که همه چیز به شدت درحال علمی شدن بود نویسنده‌هایی هم تصمیم گرفتن براساس اصول علمی داستان بنویسند، اونا تصور می‌کردن که انسان رو هم میشه با قوانین علمی تشریح کرد و شناخت، معتقد بودن که انسان‌ هم تابع یکسری قوانین خاص هست و براساس اونا میشه آدم‌ها رو طبقه بندی و رفتارشون رو پیش‌بینی کرد‌
البته اونا تابع علمی بودن که امروزه دیگه چندان علمی محسوب نمیشه مثلا علم وراثتی که تو اون دوره متداول بود امروزه قابل قبول نیست
...
مهم‌ترین آثار علمی که زولا تحت تاثیر اونها بود: رساله وراثت طبیعی اثر لوکا _ فصل انواع اثر داروین و مقدمه ای بر علم تجربه اثر کلود برنار
زولا که اصول مکتب ناتورالیسم رو تدوین کرد خیلی تحت تاثیر کلود برنار بود و بعد از خوندن کتاب اون هر دلیل و برهانی که می‌آورد تحت تاثیر همین کتاب بود و مهم‌تر از همه تحت تاثیر همین کتاب بود که به اصل مشاهده در ادبیات رسید
البته قبل از اون بالزاک و فلوبر و اون یکی که الان اسمش یادم نیست هم به این اصل رسیده بودن ولی زولا خیلی دقیق‌تر میگه: رمان عبارت است از گزارش‌نامه‌ی تجارب و آزمایش‌ها

زولا معتقد بود که نویسنده باید به‌کل تخیل رو کنار بذاره و حس واقع بینی رو جایگزین اون کنه درحالی که خودش تخیل خیلی قوی ای داشت و مهم‌ترین دلایل ماندگاری اثارش هم همین بود

یک‌جای دیگه هم میگه: رمان ناتورالیستی آزمایشی واقعی است که رمان نویس با استفاده از تجارب خود روی افراد بشر انجام می‌دهد

براساس همین عقیده بود که ناتورالیستی ها تلاش می‌کردن انسان‌ها رو براساس طبع و وراثت و ژنتیک و اینها مثل عناصر طبیعی طبقه بندی کنند و رفتارشون رو در رمان پیش‌بینی می‌کردن. آدم‌ها رو به واسطه مواد اولیه ای تو شرایط محیطی قرار می‌دادن درحالی که میدونستن عکس العمل آنها دربرابر محرک‌های بیرونی دقیقا چی هست. اون‌ها به عنوان رمان ندیس تنها مشاهده گر جهان رمان بودن

همینجا یکی از تفاوت‌های مکتب رئالیسم و ناتورالیسم نمایان میشه؛ داستان نویس‌های رئالیسم به دنبال ارائه تصویر دقیقی از حوادث بودن ولی ناتورالیسم‌ها معتقد بودن هر وضعیت و هر شخصیتی که تو داستان وارد میشه باید قانونی بنیادی در طبیعت رو به نمایش بذاره و ثابت کنه یعنی کاملا به رمان مثل یه آزمایشگاه نگاه می‌کردن
ناتورالیست‌ها اینجوری که فهمیدم به نوعی جوگرایی اعتقاد داشتن و درمورد رفتار آدم معتقد بودن که انسان تابع سه جبره: جبر وراثت _ جبر محیط و جبر لحظه آنی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
درکل در نظر داشته باشین که مکتب ناتورالیسم یک مکتب بدبینانه هست. ناتورالیست‌ها به اراده انسان اعتقادی نداشتن. زولا معتقد بود همونطور که از کارخونه صابون سازی نمیشه قند به دست اورد از کارخونه قندسازی هم نمیشه صابون به دست اورد و آدم هم همونی میشه که هست. تحت تاثیر همون چیزی که از والدین خود به ارث برده و محیطی که در اون رشد کرده.

در ترز راکن برا توصیف یه عشق از ابزار علمی استفاده میکنه مثلا میگه اگه فردی دموی با فردی سودایی ازدواج کنه نتیجه این میشه که در رمان من می‌بینید.

همین غرق شدن بیش از اندازه اونا در علم بود که موجب جوگرایی شد و فراموش نکنیم که ناتورالیسم در دوره داروینیسم رواج پیدا میکنه و این ترقی عامیه از داروینیسم که انسان همون حیوانه روی ناتورالیسم‌ها تاثیر میذاره. اونا بشر رو حیوانی با لایه بیرونی تمدن می‌بینن انسان قربانی وراثت و محیط بیرونی خودشه. ناتورالیست‌ها معتقدن که رفتار انسان براساس انگیزه‌های کانلا مادی صورت میگیره، انسان نوعی حیوانه که فقط به دلیل هوش بالاتر، بالاتر از حیوانات دیگه قرار میگیره و در غریزه بنیادی تفاوتی ندارن

باز امیل زولا تو مقدمه ترز راکن میگه: آنها مردمانی هستتد تحت انقیاد خون و عصب‌های بدنشان و خالی از اراده آزاد و ادامه ... حیوانانی در هیئت انسانن و نه بیش از آن
داره درباره شخصیت‌های داستانیش اینطوری صحبت می‌کنه و ما هم میبینیم تو داستان های ناتورالیستی انسان فرو کاسته میشه به غرایز و تاثیرات محیطی


حالا ببینیم این اصول چطور در ادبیات وارد شده
از نظر محتوا و از نظر فرم
مضامین ادبیات ناتورالیستی چی هستن؟
اول اینکه ناتورالیست ها سراغ پایین‌ترین افراد جامعه می‌رفتن و زندگی اون‌ها رو به تصویر می‌کشیدن، زندگی فقرا فواحش معتادها زاعه نشین ها و درکل کثیف ترین و چرک ترین جنبه‌های جامعه رو نشون میدادن
کلا به جنبه‌های حیوانی بشر خیلی تاکید داشتن و می‌خواستن همینا رو نشون بدن تا ثابت کنن انسان همون حیوانه و تحت تاثیر داروین هم اینکار رو میکردن
البته هدفشون تغییر دادن جامعه نبود و فقط می‌خواستن زشتی و پلشتی‌ها رو نشون بدن و همونطور که بالاتر گفتم معتقد بودن انسان تحت تاثیر وراثت خودشه و اگه نشکلی هست نقصر حکومت نیست و این سرنوشت اونها هست، همین هم فرق دومشون با مکتب رئالیسم هست.

پس فقر و بدبختی مردم و پرداختن به انحطاط‌های جن*سی و... از مهم‌ترین نضانین‌هلی داستان ناتورالیستی هست و خیلی وقتها هم افراط میکردن و هدفشون این بود که نشون بدن انسان چقدر تابع غرایز خودش هست و بخاطر همین مضامین جن*سی بود که ادبیات ناتورالیستی در خیلی از کشورها ممنوع شد و بیشتر در همون فرانسه باقی موند البته این یکی از دلایلی بود که باعث شد عمر این نوع ادبیات خیلی کوتاه باشه و زود کمرنگ بشه.
البته به طبقه اشراف زاده ها هم میپرداختن ولی بیشتر در زبان طبقه بورژوا رو نشون میدادن و این نشونه همون بدبینانه بودنشون بود مثلا در ژرمینال امیل زولا هم طبقع فقیر معدنچی رو داریم هم طبقه اشراف رو ولی میبینیم پایه های طبقه اشراف در این رمان به شدت میلرزه


یک مورد مهم دیگه در این نوع داستان‌ها مرگ هست، اصولا در مدل تغییر در این داستان‌ها به مرگ ختم میشه
باز میشه گفت داستان‌های ناتورالیستی دنبال شعار دادن نبودن و اونا صرفا روایتگر بی طرف جامعه بودن
زولا تو این مورد میگه: نمیشود تصور کرد که شیمیدان از نیتروژن خشمگین شود چون این عنصر از بین برنده حیات است یا طرفدار اکسیژن باشد فقط جون حیات بخش است یعنی تا این حد به مشاهده‌گر بودن نویسنده تاکید میکردن
نویسنده های ناتورال پا تو عرصه سیاست نمی‌ذاشتن و هرگونه تلاشی برای تغییر رو عوض میدونستن
البته میشه از نوشته‌هاسون برداشت‌های سیاسی هم داشت، وقتی نویسنده ای چهره کثیف مردم رو نشون میده خود به خود برا خواننده سوال میشه که جرا عده ای از مردم انقد در محرومیت هستن مثلا از داستان‌های عدل و قفس چوبک به راحتی میشه برداشت سیاسی داشت و اصلا دور از ذهن نیست
و در مورد آخر نظر محتوا میشه گفت این داستان‌ها عاری از جلوه‌های ماورای طبیعی هستن و از تظر نویسنده ناتورالیست هیچ واقیعتی بالاتر از طبیعت وجود نداره و انسان هم صرفا در قوانین طبیعت قابل فهم هست
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
حالا انسان‌های ناتورالیستی رو از لحاظ فرمی یه بررسی کنیم
اول اینکه این نوع داستان‌ها فاقد شخصیت پردازی هستند
اول اینکه انسان‌های ناتورالیست معتقد بودن که انسان قربانی جبر وراثت و محیط اطراف خودش هست و ادم خوب، خوب باقی میمونه و ادم بد، بد و اونا رو تو دسته‌های مختلف طبقه بندی میکردن پس شخصیت‌هاشون دچار تغییر و تحویل نمیشدن و پویا نبودن
همون تیپ که قبلا دربارش تو یکی کارگاه‌ها توضیح دادم، هر سربازی شبیه بقیه سربازهاست و هر معلمی شبیه بقیه معلم‌ها. میگفتن انسان‌ها بیشتر کنش‌پذیر هستن تا کنش‌گر و آدم مسبب و بانی رخدادها نیست بلکه برعکسه.
دومین ویژگی اینه که پیرنگ کمرنگه یا اصلا پیرنگی وجود نداره یعنی همون ضد پیرنگ هستن.
میخواستن همه چی رو از زندگی واقعی کپی کنن و تو زندگی واقعی هم حادثه زیاد باورناپذیری اتفاق نمیوفته مس از یه جایی شروع به روایت میکردن تا یه جای دیگه بدون پایبندی به روابط علت و معلولی و این چیزها
مستقیم مثال بزنم داستان عدل از چوبک رو، همینجا تاکید کنم عدم توجه به پیرنگ از ضعف داستان‌های ناتورالیستی نیست، اونخا اینکار رو با اگاهی انجام میدادن و اصلا باورشون این بود که یک داستان خوب ناتورال داستان بدون پیرنگ و شخصیته
سومین مورد توصیف هست که در این نوع داستان ها به شدت قویِ. از اونجایی که تلاش میکردن به واقیعت پایبند باشند همه چیز رو خیلی جزئی توصیف میکردن و برخلاف رئالیست‌ها دنبال نتیجه گیری نبودن و تنها همه چیز رو نشون میدادن و نویسنده های ناتورال عنصر توصیف رو به شدت ارتقا میدن و توصیف به قدری قوی هست که حای میرنگ رو میگیره و نبود پیرنگ ضعف به حساب نمیاد؛ اینجا مثال میزنم داستان قفس جوبک که جز ۵۰ داستان برتر دنیا هست.

از نمونه‌های داستان ناتورالیستی میشه همه کارهای امیل زولا رو مثال زد، تپلی اثر موپاسان، خوشه‌های خشم جان اشتاین، علوی خانم صادق هدایت و بیشتر داستان‌های چوبک و غیره
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
حالا این مکتب رو در آثار صادق چوبک عزیز، نویسنده مورد علاقه من بررسی می‌کنیم.
اینجا هدف این نیست که صادق چوبک رو به عنوان یه نویسنده مکتبی معرفی کنیم چون ظاهرا خودشون قصد نداشتن تو قالب این مکتب بنویسن و خودشون رو یه نویسنده ناتورال بدونن، کسایی مثل اقای دکتر براهنی هم به شدت با ناتورال بودن نوشته های چوبک مخالفت میکردن. البته هیچ نویسنده خوبی تصمیم نمیگیره تو قالب کدوم مکتب بنویسه، این کار منتقدهاست که آثار رو تفسیر می‌کنن و اونا رو تو قالب‌های خاص قرار میدن
ولی واقیعت این هست که اگه حتی صادق چوبک رو یه نویسنده مکتبی ندونیم المان‌های ناتورال تو اثارش به وفور دیده میشه البته این المان ها تو داستان کوتاه‌های دیگری هم دیده میشه‌ داستان‌هایی از اسماییل فصیح هوشنگ مرادی کرمانی مهدی رجبی و چند نویسنده دیگر رو به عنوان داستان ناتورال نقد کردن درحالی که ما میدونیم اینا نویسنده‌های رئال هستن ولی در مورد صادق چوبک قضیه کاملا فرق می‌کنه و تعداد زیادی داستان‌های چوبک کاملا در این قالب هستند
دوباره برگردیم و آثار چوبک رو از اصول ناتورالیسم بررسی کنیم و همینجا بگم که رمان تنگسیر یک استثنا محسوب میشه هم از لحاظ محتوا و هم از لحاظ فرم.

صادق چوبو به سراغ طبقات پایین جامعه میره، جاشیه نشین ها راننده های کامیون شوفرها و فواحش و قاچاقچی ها و شخصیت هایی از این دست، اصلا شخیصت‌هلی داستان‌هاش گرفتار یک وضعیف اقتصادی اجتمایی هستن که ساده ترین نیازهای خودشون هم نمیتونن براورده کنن و اونقد تحت فشار قرار می‌گیرن که ذات حیوانی خودشون رو برملا میکنن
مثالهای خیلی زیادی میشه اورد، همه شخصیتهای سنگ صبور ، خدیجه در داستان گورکن، شخیت های کهزاد و زیور در داستان چرا دریا طوفانی شده بود، فخری و آفاق در داستان زیر چراغ قرمز و نمونه های فراوان دیگه
آقای دکتر پاینده داستان عروسک فروشی رو بررسی کردن که میبینیم شخصیت رمان تحت همین فشارهای اجتماییه که دست به دزدی میزنه
چوبک با مهارت زیادی این ادما رو ترسیم و توصیف میکنه، هیچ‌کس در تاریخ ادبیات ایران به خوبی چوبک نتونسته این قسمت از جامعه رو به تصویر بکشه، این حرف من نیست، حرف بزرگان و منتقدان ادبیات کشورمون هست.
البته نمونه‌های محشر دیگه‌ای به صورت تک داستان وجود دارن مثل علویه خانم صادق هدایت ولی چوبک در این زمینه حرف اول رو میزنه.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
چوبک چهره چرک و کثیف جامعه رو نشون میده ولی هیچ راه‌حلی ارائه نمیده (به طور کل در دوره چوبک ادبیات وهمی و بوف کوری رایج بوده) و تحت تاثیر دوره دیکتاتوری رضاساه روشن‌فکرا دست به ارائه راه‌حل تو آثار خودشون نمیزدن. به هرحال دلیلش هرچی بوده این جنبه مضامین داستان‌هاش خیلی شبیه به ناتورالیست‌های بزرگ هست.
البته بگم که چوبک به زبان انگلیسی هم مسلط بوده و آثار به‌روز اون زبان هم مطالعه می‌کرده. تحت تاثیر همینگوی بوده و سعی میکرده مثل اون بدون تفسید و توضیح فقط بیان کنه و نشون بده. به اصطلاح میگن با دیدگان خشک فقر و فلاکت مردم رو نشون میداده‌، البته میگفتن این خودش یه نوع اعتراض به دولت هست و... مثلا احسان طبری بهشون مثام روشن‌فکر مایوس رو داده بود.
مورد دیگه اینکه چوبک به صراحت به مضامین جن*سی می‌پردازه و تو دوره خودش تابوشکنی می‌کنه. این هم تو آثار ناتورالیست‌های بزرگ مثل زولا قابل رویت هست به ویژه تو رمان مهم اون ژرمینال... .
چوبک جنبه‌های غریزی و حیوانی بشر رو به صراحت نشون میده، در رمان سنگ صبور، در داستان‌های نفتی، در گل‌های گوشتی، زیر چراغ قرمز و... میبینیم که آدما چقدر در بند نفسانیات و غرایز جن*سی خودشون هستن
در همین راستا بحث همسان‌نمایی انسان و حیوان در داستان‌های چوبک رو هم بگیم که یک نگاه داروینی هست، حیوانات حضور پررنگی در آثارش دارن و یک‌جاهایی شاهد این هستیم که انسان و حیوان به سادگی می‌تونن جای خودشون رو در داستان عوض کنن.
نمونه‌ی واضح اون انتری که لوطی‌اش مرده بود. میمونی که تو این داستان هست کاملا مثل آدم‌ها رفتار می‌کنه و حرف میزنه و فکر می‌کنه با همون غرایز و همون نیازها
یا نمونه‌ای دیگه در داستان عروسک فروشی هست این داستان‌رو دکتر پاینده خیلی خوب نقد کردن که میگن زمدگی پسرک در شان انسانی نیست و بی‌دلیل نیست که نویسنده شخصیت اصلی داستان رو با توله سگی همراه می‌کند که وضعیتش از هر حیث همانند وضعیت پسرک است.
ما این همانندی انسان و حیوان رو تو چند داستان دیگه هم می‌بینیم
مثلا رمان سنگ صبور تو مکالمه احمد آقا و عنکبوته می‌بینیم که خودشون رو باهم مقایسه می‌کنن و به طور ضمنی به خواننده میگن که ما مثل هم هستیم و درنهایت می‌بینیم که احمد آقا در وجود عنکبوت استحاله میشه و انگار که به اون تبدیل میشه‌

دقیقا یک قسمت داستان رو مینویسم و خودتون قضاوت کنید:
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

TELMATELMA عضو تأیید شده است.

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
مدیر بازنشسته
نوشته‌ها
نوشته‌ها
9,051
پسندها
پسندها
6,936
امتیازها
امتیازها
553
احمد آقا میگه منم آسید ملوچ شدم از بس که بهش نگاه کردم و باهاش حرف زدم، منم مثل آسید ملوچ شدم نشستم گوشه اتاق و مثل آسید ملوچ که زیر شکمش دوک داره و دائم میریسه و با همونا مگس رو مثل بچه قنداغی می‌پیچه، منم مثل آسید ملوچ دور اتاقم کِنَتره پیچیدم و کسی جرئت نداره وارد اتاقم بشه
(کنتره یک کلمه شیرازی قدیمی به معنای تار عنکبوت)

مضمون بعدی بحث جبر هست، نمونه بارز اون باز تو داستان انتری که لوطی‌اش مرده بود دیده میشه
تو این داستان می‌بینیم که انتر در نهایت دوباره پیش لوطی خودش برمیگرده و انگار هیچ گریزی از سرنوشت نداره
این همون نگاه ناتورالیستی هست که میگه مشکل انسان اون زنجیر دور گردن نیست، حتی اگه میخ اون زنجیر هم بکشن زمینو بیرون بیارن مشکل اصلی که طبیعت هست، هنوز پابرجاست
انتر تو سودای آزادی از جنازه لوطی خودش دور میشه ولی در نهایت میبینه که خطر همه جا هست و دوباره برمیگرده میش لوطی
اقای دکتر پاینده تو نقد داستان عروسک فروشی می‌گوید: دایتان به روش ناتورالیستی به خواننده نشون میدهد که روی آوردن به دزدی نتیجه اجتناب ناپذیر شرایط احتمایی هست
یعنی جوبو به صورت تلویحی میگه که تا شرایط جهان به این شکله واقیعت های تلخ هم ادامه داره، آدم‌ها تو طبقه خودشون قرار دارن و اجازه ورود به طبقات اجتمایی بالاتر رو ندارن
مضمون بعدی بحث مرگ هست، مرگ تو داستان‌های چوبک خیلییی پررنگه و نزدیک، اکثر قهرمان‌های چوبک در تلاش برای تغییر شکست میخورن و مرگ فرجام اونهاست و میگن که در آثار چوبک هر تلاشی به مرگ و بن‌بست ختم میشه و اراده فردی هیچ اهمیت و جایگاهی نداره.

حالا از لحاظ فرمی نگاه کنیم و ببینیم چطور ناتورالیسم رو وارد داستان‌هاش کرده.
همینجا هم بگم که فرم و مضمون و اینها درهم تنیده هستند و ما برای قابل فهم بودن ازهم جداشون کردیم.
مکرد اول اینکه مثل همه داستانهای ناتورالیستی خبری از قهرمان نیست و ما فقط شخصیت تیپ داریم
باز تاکید میکنم که تنگسیر در همه این موارد استثنا محسوب میشه ما در تنگسیر هم قهرمان داریم پیرنگ داریم فرجام خوش داریم و کلا یه کار متفاوت هست.
مورد دیگه این هست که پیرنگ‌ در داستان‌های چوبک خیلی کمرنگه، چندتا از داستان‌ها به وضوح ضد پیرنگه مثل عدل و قفس
تو ادبیات داستان فارسی چوبک اولین کسی هست که ضد پیرنگ می‌نویسه.
و بعدی هم عنثر توصیف هست که به بهترین شکل در آثار چوبک می‌تونیم ببینیم.
میشه آثار چوبک رو از جنبه های مختلف بیان کرد، از جنبه‌ها زبان هست، نثر هست، بحث ارائه لحن برای شخصیت‌ها هست و خیلی موارد دیگه ولی در این نشست فقط می‌خواستم از جنبه مکتب ناتورالیسم آثار چوبک رو بررسی کنیم که تا همین حد از دستمون برمیومد.
ممنون از صبر و حوصله همگیاحمد آقا میگه منم آسید ملوچ شدم از بس که بهش نگاه کردم و باهاش حرف زدم، منم مثل آسید ملوچ شدم نشستم گوشه اتاق و مثل آسید ملوچ که زیر شکمش دوک داره و دائم میریسه و با همونا مگس رو مثل بچه قنداغی می‌پیچه، منم مثل آسید ملوچ دور اتاقم کِنَتره پیچیدم و کسی جرئت نداره وارد اتاقم بشه
(کنتره یک کلمه شیرازی قدیمی به معنای تار عنکبوت)

مضمون بعدی بحث جبر هست، نمونه بارز اون باز تو داستان انتری که لوطی اش مرده بود دیده میشه
تو این داستان می‌بینیم که انتر در نهایت دوباره پیش لوطی خودش برمیگرده و انگار هیچ گریزی از سرنوشت نداره
این همون نگاه ناتورالیستی هست که میگع مشکل انسان اون زنجیر دور گردن نیست، حتی اگه میخ اون زنجیر هم بکشن زمینو بیرون بیارن مشکل اصلی که طبیعت هست، هنوز پابرجاست
انتر تو سودای آزادی از جنازه لوطی خودش دور میشه ولی در نهایت میبینه که خطر همه جا هست و دوباره برمیگرده میش لوطی
اقای دکتر پاینده تو نقد داستان عروسک فروشی می‌گوید: دایتان به روش ناتورالیستی به خواننده نشون میدهد که روی آوردن به دزدی نتیجه اجتناب ناپذیر شرایط احتمایی هست
یعنی جوبو به صورت تلویحی میگه که تا شرایط جهان به این شکله واقیعت های تلخ هم ادامه داره، آدم‌ها تو طبقه خودشون قرار دارن و اجازه ورود به طبقات اجتمایی بالاتر رو ندارن
مضمون بعدی بحث مرگ هست، مرگ تو داستان‌های چوبک خیلییی پررنگه و نزدیک، اکثر قهرمان‌های چوبک در تلاش برای تغییر شکست میخورن و مرگ فرجام اونهاست و میگن که در آثار چوبک هر تلاشی به مرگ و بن‌بست ختم میشه و اراده فردی هیچ اهمیت و جایگاهی نداره.

حالا از لحاظ فرمی نگاه کنیم و ببینیم چطور ناتورالیسم رو وارد داستان‌هاش کرده.
همینجا هم بگم که فرم و مضمون و اینها درهم تنیده هستند و ما برای قابل فهم بودن ازهم جداشون کردیم.
مکرد اول اینکه مثل همه داستانهای ناتورالیستی خبری از قهرمان نیست و ما فقط شخصیت تیپ داریم
باز تاکید میکنم که تنگسیر در همه این موارد استثنا محسوب میشه ما در تنگسبر هرمان داریم پیرنگ داریم فرجام خوش داریم و کلا یه کار متفاوت هست.
مورد دیگه این هست که میرنگ‌در داستان‌های چوبک خیلی کمرنگه، چندتا از داستان‌ها به وضوح ضد پیرنگه مثل عدل و قفس
تو ادبیات داستان فارسی چوبک اولین کسی هست که ضد پیرنگ می‌نویسه.
و بعدی هم عنثر توصیف هست که به بهترین شکل در آثار چوبک می‌تونیم ببینیم.
میشه آثار چوبک رو از جنبه‌های مختلف بیان کرد، از جنبه‌ها زبان هست، نثر هست، بحث ارائه لحن برای شخصیت‌ها هست و خیلی موارد دیگه ولی در این نشست فقط می‌خواستم از جنبه مکتب ناتورالیسم آثار چوبک رو بررسی کنیم که تا همین حد از دستمون برمیومد.
ممنون از صبر و حوصله همگی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین