نشست کتابخوانی |بعضی از ما دوستمان کلبی را تهدید می‌کردیم از دونالد بارتلمی

سلام
با ما همراه باشید ??
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

TELMATELMA عضو تأیید شده است.

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
مدیر بازنشسته
نوشته‌ها
نوشته‌ها
9,051
پسندها
پسندها
7,014
امتیازها
امتیازها
503
سکه
66
داستان
بعضی از ما دوستمان کُلبی را تهدید می‌کردیم

اردیبهشت ۱۴۰۱

داستان را دونالد بارتلمی نوشته و این نویسنده‌ی پست‌مدرن قرن بیستمی، مسائلی ژرف و عمیق را با طنز جوری درهم می‌آمیزد که جذابیت و محتوای عمیق هر دو با هم برای مخاطب به ارمغان می‌آورد.


راوی اول شخص جمع است. این راوی کم‌کاربرد توانسته کُلبی بخت برگشته و یک‌جورهایی ابله را در ساخت یک قربانی قرار بده


قراره جان یک آدم گرفته بشه که دوست راوی جمع هم هست. جالبه در این داستان قراره مراسم اعدام خصوصی و با تمامی امکانات رفاهی انجام بشه. حتی به خود اعدام‌شونده، در ظاهر با نهایت دموکراسی اجازه‌ی انتخاب موسیقی هم دارن. همین طنز می‌‌تواند مخاطب را حسابی تحت تاثیر قرار بده.


در داستان‌های بارتلمی هنرهای بینارشته‌ای مثل نقاشی و موسیقی و ... به کار میاد. ماجرا و پیرنگ را پیش می‌بره. این‌جا هم از هنرهایی استفاده‌شده و داستان ساخته شده.

مک‌گافین داستان این هست: این کُلبی درواقع چه غلطی کرده که دارند دارش می‌زنند؟
این تا پایان با همان اصطلاح شورَش را دراورد، جلو میره...



طنز زبانی و طنز موقعیت هر دو در داستان به خدمت گرفته شده. از به سخره گرفتن واژه‌ی جلاد که تفننی جلادی می‌کند تا انتخاب صندلی زیر پای اعدام‌شونده?

داستان نقل‌محور و گذشته نگر هست و با زبانی بازیگوش و قصه‌گو (البته در ترجمه) توانسته داستان را به پایان ببره.


محور معنایی میتونه این باشه: بی ارزش بودن جان آدمیزاد حتی از سوی خود جان‌دار. استفاده از اسپانیا و آمریکای جنوبی میتونه اشاراتی به مکان داشته باشه.


در پایان راوی من میشه یک جایی که کلبی رنگش پریده و میگه: من بهش حق دادم....
در سایر جاها راوی جمع است.


داستان حاوی ژانر گروتسکه. درهم‌گونی احساسات وقتی هست که هم با اعدام و وحشت از مرگ روبروییم و هم خنده‌مان می‌گیره از این جماعت ابله نما.

متن تصویری و نمایشی و دراماتیزه شدن در خلال نقل صورت پذیرفته‌


آسیب به محیط زیست از دیگر محورهای محتوایی مضمونی نورد توجه پست‌مدرنیست هاست. آن‌جا که آسیب نزدن به درخت مهمتر از جان کلبیه.
انگار این جماعت تمثیلی از ابرقدرت‌ها هستن که فقط شعار میدن و در عین حال جان هزاران هزار را می‌گیرن.



روز ماجرا بسیار صحنه‌ی جالبی هست... و این‌جاست که واقعا دست‌مریزادی به نویسنده گفتم
نگاه خود کلبی هم حسن ختام کار هست که راضیه و دیگه هرگز کسی شورش را در نیاورد.
اشاره به اعدام‌هایی که برای عبرت هست. مخاطب این‌جا در دل میگه: واقعا دیگر کسی شورش را درنیاورد...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین