رمان رمان حبیبتی بکماء | یاسمن بهادری

یاسمن بهادرییاسمن بهادری عضو تأیید شده است.

مدرس رمان نویسی + نویسنده نوقلم ادبیات
مـدرس
نویسنده نوقلـم
شاعـر
مدیر بازنشسته
نوشته‌ها
نوشته‌ها
2,645
پسندها
پسندها
20,127
امتیازها
امتیازها
763
سکه
500
به نام خدایی که زبان ها را آفرید و بین آنها وجه اشتراک نهاد.


نام رمان: حبیبتی بکماء
ترجمه نام: عشق لال من
نویسنده: محمد السالم
مترجم: یاسمن بهادری
ترجمه از: عربی به فارسی

مقدمه:
رمان‌های عاشقانه در بیشتر موارد شکست مرد را در برابر زن جشن می‌گیرند، در عشق هیچ‌چیز قوی‌تر از تسلط زن نیست.
فقط زن می‌تواند مرد را از پراکندگی او تشخیص دهد، سپس او را جمع کند و به او شکل دهد.
اما چیزی که یک زن می‌خواهد این است که مرد او را دوست داشته باشد.
زن، به نرمی و فقط با یک لبخند می‌تواند باهوش‌ترین و قوی‌ترین مرد روی زمین را مانند یک گربه خانگی در مقابلش به زانو دربیاورد.
 
آخرین ویرایش:

فصل اول.


من در اینجا از حادثه‌ای جدید می‌نویسم که با آن می‌توانم احساس خود را رها کنم، من در اینجا یک سخن برایتان می‌گویم و آن را بر روی خط می‌نگارم.
بنگر که من در اینجا ساده‌ترین هستم و کلمات بزرگی از عشق را برایتان می‌نویسم و محو شدن کهکشان بدون ادبیات را برایتان ترسیم می‌کنم.
یک راز سرد را افشاء و قبری را حفر کنید تا در آن نوشته‌ها و مقاله‌ها گسترده شود تا بدانید در بسیاری از آنها من برای شما جنگیده‌ام.
یک قلم و یک دفترچه متحد شدند، این‌چنین شد که این کتاب برای من به یک تبسم درآمد که با حروف الفبا قابل توصیف نیست.
پس من برای نوشتن خصوصیات خود به یک زبان جدید، خلاق و منحصر به فرد نیاز دارم که در آن خصوصیات فرشتگان پاک و خالص را پیدا خواهید کرد و من می‌دانم که این کتاب روش دیگری از جنون خواهد شد.
عشق من! تو از نوشتن امتناع می‌ورزی چراکه این کلمات پشتیبان روایت تو نیستند؛ اما تو روزی از من عذرخواهی خواهی کرد.
می‌نویسم و پاک می‌کنم، من بیشتر اوقات همراه نوشتن به خاطر عشقی که به تو در قلبم دارم و هنوز در رویاهایم بودنت را احساس میکنم می‌گریم.
مهم نیست که به چه اندازه دلیل شادی در اطراف تو جمع شده باشد و همه‌ی ارواح از آن احساس شادی می‌کنند، مهم این است که روی من هنوز هم مشتاق توست.
 
آخرین ویرایش:
مهم نیست چقدر دلایل شادی دور او جمع می شود تا که همه روح های دیگر او را بپوشانند.
ده ها دفتر پاره شد و صدها کلمه خط خورد تا تو را حافظ داستان ها و ارباب داستان ها و رمان های عاشقانه بسازم.
شما زنی هستید که در گذشته گم می شوید و حواس شما به جزئیات داستان پرت می شود.
تو ای زن، مانند پدربزرگ خلقت از گل آفریده شدی و از آسمان در زنجیر فرستاده نشدی تا تو را از انسان ها متمایز کند، بلکه چیز دیگری است که تو را از تمام زنان عالم متمایز می کند.
چیزی که هیچ انسانی پیش از من ندیده و هیچ فلسفه‌ای آن را درک نکرده است، ای زن فریبنده که زیبایی و قامتت هزاران نفر را به خود جذب می کند و بی اراده بر هنرهای اغواگری مسلط می شوی، احساس من آنقدر قوی است که تو را دوست داشته باشد و بتواند با شجاعت و مقاومت در برابرت انقلاب کند.
تو در مقابل مردانی که با نگاهی مبهوت‌آمیز به تو خیره‌اند، حجابی داری که مانند زمین پوشیده است و صدها آرزو را از قلب زنان و مردان به آسمان می‌فرستد. آنها به صف ایستاده‌اند، حمله می‌کنند و به تو غبطه می خورند برای این ماه که دور صورتت کشیده شده است.
تو زنی خارق‌العاده‌ای، با قد کوتاهت دل‌ها را می‌کوبی، صندلی‌ها را روی میزهای گرد مرتب می‌کنی تا چشمان نشسته‌ها به تو معطوف شود.
با چهره شرقی خود مردان غرب و شرق را خیره می‌کنی و با زیبایی چشمانت زنان اندلس و جنوب زمین را به چالش می‌کشی.
چه باغی است بانوی من وصف چشمانت که مانند سیاه چاله‌ای در فضای کهکشان است و اطرافیان را به خود جذب می‌کند.
 
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین