* لطفا پیش از قرارگیری نقدنامه توسط منتقد در این تاپیک پستی ارسال نکنید!
* این تاپیک پس از قرارگیری نقد به مدت سه روز باز خواهد بود تا شما نظر شما ثبت شود، سپس قفل خواهد شد.
* اثر شما پس از ارسال نقدنامه تحت نظارت منتقدتان قرار خواهد گرفت؛ درصورتی که نسبت به نکات منتقد بیتوجه باشید، دیگر هیچ نقدی از شما پذیرفته نخواهد شد.
با توجه به اینکه نقد شورا تاثیر مستقیمی بر تگدهی و سطحبندی اثر شما دارد، درصورتی که هرگونه شکایت، انتقاد یا پیشنهادی در ارتباط با تالار نقد و نقد اثر خود دارید؛ به تاپیک زیر مراجعه کنید.
آرامش؛
دخترک خوش رو پس از سفر دور و درازی رهسپار زادگاه مادریاش میشود.
از زندگی پر پیچ و خم خود میگذرد و به زندگی با آرامش باز میگردد. حال تمام مردم زیر پاهایش هستند! زیر همین بام؛ بام شهری که با دود، ترافیک، جنب و جوش باز هم زیباییهایش را دارد. میان حقیقت و رویا، عشق و احساس گیر کرده است. امیدوار قدم میزند تا احساس را دریابد و عشق را بیابد:
- باریستا!
با عرض درود خدمت نویسنده؛ به نقد رمان شما میپردازیم.
ارکان اولیه
عنوان:
عنوان از یک کلمه تشکیل شده بود، باریستا، به معنای کسی که نوشیدنیهای گرم و سرد درست میکند. عنوان نو بود و کلیشهی کمی داشت، با ایده و بدنهی رمان نیز مرتبط بود اما عناصر عاشقانه و درام را در خود نداشت، همچنین جذابیت کافی را دارا نبود چرا که وقتی خواننده در وهله اول آن را میدید، به آن صورت جذب خواندن رمان نمیشد. پیشنهاد من تغییر عنوان رمانتان نیست بلکه اضافه کردن واژگانی مرتبط با ژانرها و جذابتر، به عنوان کنونیتان است.
ژانرها: ژانرهای انتخابی رمان شما به ترتیب عاشقانه و درام بودند؛ متاسفانه در رمان شما تا میانهی داستان عناصر عاشقانه و یا حتی درام مشاهده نمیشد. البته قسمتی که آرامش به آریا فکر میکند ممکن است عاشقانه باشد، اما پردازش آن افکار و توصیف حالات درونی شخصیت کم و خلاصهوار بود و اصلا خواننده نمیفهمید آرامش چه احساسی دارد، چرا عکسهای آریا را نگاه میکند و در فکرش نسبت به آریا چه میگذرد؛ و قسمتی که پدربزرگ آرامش با او صحبت میکند و از رفتنش میگوید میبایست درام میشد، اما از آنجا که پردازش آنقدرها قوی نبود خواننده نمیتوانست از آن متاثر شود. (درام در هنر و ادبیات به معنای نمایش یا انجام دادن کاری است که انسان را متاثر کند و تاثیرگذار باشد) و اثر شما از میزان درام بسیار اندکی برخوردار بود.
خلاصه: خلاصهی شما از جملاتی بسیار ساده و فاقد جذابیت کافی تشکیل شده بود. حدودا ده خط بود و اندازهی مناسبی داشت اما به یاد داشته باشید از آنجا که خلاصهی یک اثر معرف آن است، باید جذابیت، احساس و ابهام کافی را دارا باشد. همچنین اثری از درام در خلاصه مشاهده نشد و بهطور کلی خلاصه شما شوربختانه از سطح متوسط رو به پایینی برخوردار بود.
مقدمه: مقدمهی شما «زیباییهای درون و بیرون این دنیا مانند نقاشی یک نقاش بر روی بوم حقیقت است.
یک ژورنالیست حرفهای در حال جمع کردن مطالب زیبا که مردم بخوانند و از آن لذ*ت ببرند.
ولی او یک باریستا حرفهای است که در حال کار کردن روی بهترین چینش از این کافه بام است.
او یک عاشق است، یک عاشق که عاشقانههایش را با لطافت بیان میکند.» بود. این مقدمه نه به اندازهی کافی ادبی و زیبا بود و نه مفهوم خاصی را به مخاطب منتقل میکرد. ژورنالیست، نقاش، باریستا! ارتباط اینها در چیست؟ ارتباطشان با رمان در چیست؟ آیا میخواستید استعاره و تشبیه به کار ببرید؟ پس چرا جملات انقدر تکهتکه هستند و احساسی را انتقال نمیدهند!؟ یک مقدمهی خوب، مقدمهای است که علاوهبر آماده کردن مخاطب برای خواندن رمان، احساسات را انتقال دهد و ادبی باشد. ادبی بودن از آن جهت که از زیباترین حالت چینش واژگان و جملات بهره ببریم و صرف رساندن مفهوم آن را هنرمندانه برسانیم. متاسفانه مقدمهی شما مقدمهی آنچنان خوبی نبود، ارتباط خاصی با رمان نداشت جز آنکه ما فهمیدیم آرامش ممکن است در ادامه عاشق شود.
جلد: جلد شما از تصویر دختر و پسری که یکی از آنها عکاسی میکند تشکیل شده بود، با ژانر عاشقانه مرتبط بود اما عناصر دراماتیک در آن دیده نمیشد، میتوانستید برای این نکته از رنگهای قهوهای تیرهتری استفاده کنید. جلد زیبا بود و احساس خوبی به خواننده میداد و با ایده ارتباط داشت (اگر دوربین عکاسی متعلق به آرامش باشد و باتوجه به فضای قهوهای زمینه رمان آنجا همان کافه آرامش باشد) درکل رمانتان از جلد نسبتا مناسبی برخوردار بود.
ساختمان کلی رمان
شروع رمان: شروع رمان با برگشتن آرامش به شهر زادگاهش و خانهی کوچکش رقم میخورد. برگشتن از دیار غریب و رسیدن به خانه شروع مناسبی است اما درصورتیکه پس از آن اتفاقی بیفتد! آرامش به خانه برگشته، چیزی ندارد که بخورد و بیکار است، این شروع خوبیست اما چرا به همین زودی قال مشکلات کنده شد و به سرعت نور کاری پیدا شد؟ در حالت واقعی نباید اینطور میبود چه برسد به رمان. کشمکشی که ایجاد شده به همین زودی پایان مییابد و سیر تند رمانتان باعث شده که سرسری از همهچیز بگذرید تا زودتر برسید به دوران عاشقی آرامش و آریا! خب اگر انقدر مشتاق نوشتن عاشقی این دو هستید میتوانستید شروعی جذابتر با پردازش بهتر انتخاب کنید! شروع رمان میتوانست خوب باشد، خواننده را جذب خواندن ادامه رمان کند اما اینطور نبود. انگار نویسنده موقع نوشتن عجله داشت زودتر برود ظرفها را بشوید و وقت نوشتن نداشت که انقدر تند از همهچیز گذشته بود. آرامش، شخصیت رمان شما چطور گرسنگی را تاب اورده بود؟ احساس ضعف نمیکرد و بعد انسانی نداشت؟ صاحبکار او چطور بدون دیدن حتی یکی از کارهایش او را استخدام کرد؟ متاسفانه رمان شما ضعفهای بسیاری دارد و شروع رمان آن چیزی نبود که خواننده را جذب کند یا حتی او را وادار به درگیری دربارهی رمان شما کند، نه تنها این مشکلات بود بلکه از جهت دیگر شروع داستان شما حتی به اتفاقاتی که برای آرامش افتاده تا مجبور شده به خانه و کشورش برگردد هم اشارهای نکرده است.
میانهی رمان: میانهی رمان با رفتن به محل کار، دیدن آموزشگاه باریستایی، ثبت نام، برگشتن به خانه طبق حرف پدربزرگ، گشتن به دنبال یک معلم جدید برای آموزش، استعفا از کار، رفتن به تهران، دیدار با آریا، درخواست آموزش و پذیرفتن او و تقسیم ارثیه رقم خورده است. کشمکش در طرح رمان وجود دارد اما در پردازش رمان خیر. همهچیز با خوبی و خوشی و تندتند میگذرد و حتی اگر هدف رمان عاشق کردن آرامش و آریا، سپس جدایی باشد، پس نویسنده باید کمی جلوتر از چیزی که اکنون هست مینوشت، زیرا این مشکلاتی که تنشی در کرکتر ایجاد نمیکنند و زندگیاش را دگرگون نمیکنند ( آموزشگاه میتوانست طی یک حادثه دیگر به دید آرامش بخورد و آنطور که نویسنده نوشته است ثبتنام در آموزشگاه ربطی به وضعیت آرامش نداشت، این یعنی عملا مشکلات و تضادها ارتباط چندانی با هم نداشتند) به روند داستان کمک نکردهاند و موضوع اصلی که ورشکستگی و برگشت آرامش بود را چندان نشان نمیدادند و فقط روند خسته کنندهای بودند که با تصمیم تقسیم ارث پدربزرگ تمام شدند (به جز آموزشگاه که انگار از شرایط و بقیهی مشکلات جدا بود و ارتباطی با آنها نداشت).
شوربختانه همان مشکلات پیشین در میانهی رمان نیز مشهود است که آنها را با هم مرور میکنیم: - آرامش چطور با یک تصمیم آنی ثبتنام کلاسها را انجام داد؟ مگر پول داشت؟ دوران شرکت کلاسها و پروژههای کاریاش را گذراند و چطور با صاحبکار و صاحب آموزشگاه صمیمی شد و چرا در استعفای او از تولیدی هیچ کشمکش یا حتی تنش کوچکی وجود نداشت؟! چرا حتی یک کلاس پردازش نشده بود و تنها با نوشتن "دو ماه بعد"، همهچیز تمام شده بود؟ اگر اینها جزو روند داستان و طرح اصلی داستان نبودند پس چرا نوشتیدشان؟ اگر بودند و به روند داستان کمک میکردند چرا حتی به اندازهی چند پارت به آنها نپرداختید؟ جریان بستهی پستی و گل رز صورتی مهران چرا آرامش را به فکر وا نداشت که شاید رفتار مهران عجیب است؟ (گل رز هدیهی چه بود؟ بازگشت آرامش یا عشق؟) - دیدار آرامش و آریا چرا آنقدر عجیب بود؟ معمولا در رمان عاشقانه لحظات دیدار ملایمتر و آرامتر هستند، اما در دیدار آرامش و آریا نه تنها احساسات پرداخته نشده بودند بلکه از لحاظ مفهومی خواننده را گیج کردید. آریا چطور به دختری که یک بار او را دیده و قرار است شاگردش باشد و آشنای همکار یا دوستش است گفته "سفید برفی"؟ اگر این مباحث به شخصیتپردازی شما ارتباط دارد ایرادی نیست، اما چرا همهچیز را طوری نوشته بودید که خواننده در فضاسازی و حتی متوجه شدن اینکه در رمان چه میگذرد دچار مشکل میشود؟ اگر آریا دیگر آموزش نمیداد، چرا حتی یکبار هم با آرامش مخالفت نکرد و پیشنهاد او را جوری که انگار منتظر باشد قبول کرد؟ از لحاظ عقلانی اگر فرد عاشق هم شده باشد به آن سرعت قبول نمیکند و درگیر مشغله فکری و احساسی میشود. - تقسیم ارثیه و خاطرخواه بودن مهران نیز انگار بیشتر از آنکه جنبه داستانی، کمک به روند داستان، ایجاد کشمکش و برخورد و جنبه واقعی داشته باشد، تزئینی بود و پردازش سطحی شخصیتها که منجر به سطحی شدن کشمکشها کمرنگی تضادهای داستانی و همچنین تعلیقهایی که اصلا وجود نداشتند شده بود.
ارکان پایانی
ایرادات نگارشی: ایرادات نگارشی شما زیاد نبود اما نکتهای هست که حتما باید آن را رعایت کنید و آن هم صحیحنویسی است. هکسره را رعایت کنید، یعنی: - این تصمیم مادرت و آقا جونِ لطفاً هر چقدر زودتر خودت رو برسون. - این تصمیم مادرت و آقا جونه، لطفا هرچقدر زودتر خودت رو برسون.
سخن منتقد: امیدوارم که از نقد من سرخورده و خشمگین نشده باشید و ایرادات رمان خودتون رو برطرف کنید و پلههای ترقی همیشه جلوی پاتون باشه.
توصیه منتقد: لطفا به توصیفات، کشمکشها، شخصیتپردازیها و جملهبندیهای رمانتون بیشتر بپردازید و انقدر پرش نداشته باشید توی زمان و مکان و زاویه دید. همچنین یا از افعال مضارع یا ماضی استفاده کنید که جملهبندیها اشتباه درنیاد. ممنونم.